احمد مسعود: طالبان به هیچ تعهد خود به غیرقرارداد خود با آمریکا عمل نکردهاند.
گزارشگر:عبدالبشیر فکرت بخشی-استاد دانشگاه/ سه شنبه 4 ثور 1397 - ۰۳ ثور ۱۳۹۷
بخش سوم/
۲- نص شعر: نص شعر آنست که مقصود متکلم با بیانی که از سوی خودِ متکلم ارایه میشود، دانستـه شود نه از نفسِ واژههایی که در شعر به کار رفته است. به تعبیر دیگر؛ معنای برآمده از متنِ شعر به صورت تبعی و فرعی؛ امّا معنای بهدستآمده از نص شعر به گونۀ اصلی و قصدی موردِ نظر شاعر است.
مثالی به متن و نص شعر:
حافظ آنساعت که این نظم پریشان مینوشت
طــــایر فکرش به دامِ اشـــتیاق افتــاده بود
«حافظ»
در مصرع نخستِ این بیت، معنای شعر از نفسِ کلماتی که در آن به کار رفته است، ظاهر بوده و به گونۀ واضح دانسته میشود؛ اما این معنا مقصودِ شـــاعر نیست، بلکه شاعر از آن به عنوانِ مقدمه و به صورتِ تبعی یادآور شده است. این در حالیست که معنا در مصرع دومی با بیانی از سوی خود شاعر همراه هست که مقصود و هدف اساسی شاعر( دلبستهگی وی در هنگام نوشتنِ نامه) را بازگو میکند.
بنابراین، میتوان گفت که در نص شعر کلمات برای بیان مقصود اصلی از طرف شاعر به کار میروند؛ اما در متن شعر، کلماتِ بهکار رفته مقصود اصلی شاعر را بازگو نمیکند، بلکه متنِ شعر معمولاً به طورِ مقدمه و به صورت فرعی در ضمنِ نص شعر – به دلیل رابطهیی که میان آن دو وجود دارد- به کار میرود.
متن و نص شعر:
عدم و وجودِ امکان، همه در تو محو و حیران
ز برت کجـا رود کس که تو بیکناری آخر
«بیدل»
در این بیت، از نص شعر در مصرع دوم که مقصودِ اصلی شاعر را بازگو میکند، لایتناهی بودن و واتحادِ باریتعالی با عدم و وجودِ ممکنات (اعــــم ازاتحاد ذاتی ویا شهودی) دانسته میشود؛ امـــا یادآوری شـاعر در مصرع اول از محو بودنِ عدم و وجودِ ممکنات در اوتعــالی، مقصودِ اصلی شاعر را تشکیل نداده، بلکه این مضمون به عنوانِ متمّم و پیشسخن برای بیان مقصودِ اصــلی شاعر به کار رفته است، که متن شعر نامیده میشود.
۳- تفسیرِ شعر: تفسیرِ شعر آنست که با افزودن کلماتی از سوی شاعر، احتمالِ تخصیص ویا تاویل در شعر به کلی از بین برود.
بیت ؛
خوبان شهر را همه یکجا کنید جمع
آنجا که من نشستهام آنجا بیاورید
«قاآنی»
در این بیت، کلمهی خوبان دارای معنای عام است و احتمالِ تخصیص را دارد، طوری که احتمالاً یک یا چند تن از خوبان از این حـــکم (جمع شدن و به نزدِ شاعر برده شدن) استثنا شده خاص گردند؛ اما شاعر با افزودن قید «همه» این احتمال را از بین میبرد و حکم میکند تا همۀ خوبان شهر را جمع کنند بدون آنکه شخصی ویا گروهی را استثنا ویا خاص کرده باشند.
اما باز هم احتمالِ تاویل به حال خود باقی میماند و آن اینکه؛ احتمالاً شاعر جمعکردن خوبان را به طور متفرق و جدا جدا خواهان باشد، اما شاعر با بیانی از جانب خود و افزودنِ قید «یکجا» این احتمال را از بین برده اذعان میدارد که فراخواندنِ آنها به صورتِ همـــــهگانی و جمعی موردِ نظر وی است.
بیت:
یارانِ موافـــق همه از دست شدند
در پای اجل یکان یکان پست شدند
«خیام»
در این بیت شاعر با افزودنِ قید «همه» در مصرع اول، احتمال تخصیص را از بین میبرد، طوریکه تاکید بر عمومیت موضوع صورت گرفته و شاعر اذعان میدارد که دوستان موافق وی همه و بدون استثنا از دست رفتهاند؛ اما در اینجا احتمالِ تاویل به حال خود باقی میمـــاند و آن اینکه؛ آیا دوستان شاعر، به صورت انفرادی از وی جدا شدهاند ویا به طور دستهجمعی؟. برای از بین بردن این احتمــال، شاعر با افزودن قید تکراری یکان یکان در مصرع دوم اذعان میدارد که دوستان وی به صورت انفرادی و تدریجی کشتۀ تیغ اجـــل گردیدهاند.
یادداشت: باید یادهانی کرد که احتمال تخصیص و تاویل از جانب متـکلم معمولاً با افزودنٍ قیود کیفی و کمی از بین میرود؛ بهگونهیی که شـــــاعر با افزودن قید کمّی بر عمومیتِ موضوع، و با افزودنِ قید کیفی بر چگونهگی موضوع طوری تاکید میکند که احتمالِ تخصیص و تأویل در آن به کلی از بین میرود.
۴- تحکیم شعر: آنست که احتمال نسخ و تبدیل، به دلیل طبیعتِ موضوعِ طرحشده، قطعاً در کلام وجود نداشته باشد.
بیت:
وضع زمانه قابل دیدن دوبــاره نیست
رو پس نکرد هر که از این خاکدان گذشت
«کلیم کاشانی»
شاعر در مصرع دوم این بیت، خبر از امری میدهد که طبیعتاً ثابت بوده و برای همهگان بدیهی محسوب میگردد. بنابراین، احتمالِ نسخ و تبدیل در آنچه که شاعر بیان داشته است قطعاً وجود ندارد؛ شاعر نمیتواند خلافِ آن را بیان نماید و اذعان کند که هر که از این خاکدان گذشـته است دوباره به این خاکدان رو کرده است، یعنی تولدِ دوباره یافته است. یکچنین ادعایی نسـخ و تبدیل نمی-پذیرد.
بیت:
عاقبت شام جوانی صبح پیـری میشود
ابتدای هر چه دود است انتها خاکستراست
«بیدل»
در اینجا شاعر از اموری یادهانی میکند که به طورِ طبیعی اتفاق میافتد و برای همهگان بدیهی است. بنابراین، احتمال تبدیل در آنهــا راه ندارد؛ کمااینکه شاعر نمیتواند اذعان کند که صبح پیــری به شام جوانی تبدیل میگردد، ویا تبـدیلاً اذعان بدارد که ابتدای هرچه دود باشد در انتها به خاکستر مبدّل نمیگردد. زیرا چنین اموراتی ثابت و بدیهیاند و تبدیل و نسخ را در خود نمیپذیرند.
خلاصه:
الف: شعر در رابطه به ظهورِ معنا
متن شعر/ نص شعر/ تفسیر شعر/ تحکیم شعر
ب: شعر به اعتبار مخفی بودنِ معنا
شعر به این اعتبار به چهار دسته تقسیم میشود:
۱- خفا در شعر
۲- ابهام در شعر
۳- اهمال در شعر
۴- انقطاع در شعر
۱ – خفا در شعر: خفا در شعر آنست که معنــای شعر به دلیل ترکیبی که در شعر بـه کار رفته است، مخفی و پوشیده باشد. این در صورتیست که خواننده ویا شنونده غیـــر از اهل لغت بوده و با یک نگاه سطحی نتواند به معنای مقصودِ شاعر نایل گردد؛ اما اهل لغت بایک نگاه سطحی نیز قادرند به معنای مقصودِ شاعر وقوف یابند.
بیت:
سر به زانو دوختن وآنگه خیال محرمی
بیگمان این حلقه افگندهست بیرونِ درت
«بیدل»
در مصرع اول این بیت، ترکیب سر به زانو دوختن باعث خفا در معنا گردیده است. این درصورتیست که خواننـــده یا شنونده غیـر از اهلِ لغت بوده و با یک نگاه گذرا نتواند به معنای مقصودِ شاعر دست یابد؛ اما کسیکه عالم به وجوه لغت باشد، با یک نگاه سطحی نیز میتواند درک کند که سر به زانو دوختن کنایه از در خود فرورفتن و در خود تاملکردن است.
بیت:
خیز و در کاسهی زر آبِ طربناک انداز
پیشتر زآنکه شود کاسهی سر خاک انداز
«حافظ»
در این بیت، ترکیبِ آب طربناک که صفت مختصهی شراب است باعث خفا در معنا گردیده است، طوریکه غیر اهل لغت با یک نــگاه سطحی قادر نیستند به معنای مقصود شاعر واقف گردند؛ اما اهل لغت با یک نگاهِ گذرا نیز میدانند که منظورِ شـاعر از آب طربناک همانا شراب است که حافظ به کثرت از آن یادهانی میکند.
۲- ابهام درشعر: گاه معنای شعر به دلیل واژهها ویا ساختار شعر، مبهم و گنگ تصور میشـود که چنین حالتی را میتوان ابهام در شعر نامید. البته خواننده ویا شنونده میتواند به مقصود مورد نظر شاعر بعد از تامل نایل گردد.
بیت:
عـجز بیــنش با تعــلقهای امکان آشناست
اشک ما تا چشمنگشودن به مژگان آشناست
«بیدل»
در مصرع دوم بیتِ بالا دو تعبیر میتواند وجود داشته باشد؛ یک تعبیر اینکه، اشک ما تا زمانیکه چشم باز نگردیده است، به مژگان تعلق دارد و چون چشم باز شد، آنگاه دیگر از مژگان فرومیریزد و در خاک خواهد لغزید.
تعبیردوم اینکه، اشک ما تا زمانیکه ما چشم باز نکردهایم با مژگان تعلق دارد، ولی آنگاه که چشم باز کردیم دیگر اشکها از مـژه فرو ریختهاند و خاک شـدهاند. اگر در معنای مصرع اول تعمق و تامّـل صورت گیرد، دانسته میشود که معنای اول به حقیقت نزدیکتر است. زیرا آنجا شاعر میگوید که ضعف در بینشِ ما از آنجاییست که ما با عالم امکان تعلق داریم، دقیقــــاً مانند اشــــک که با مژگان تعلق دارد؛ ولی آنگاه که همچون اشک چشم باز کردیم و بینش پیدا کردیم، دیگر از مژگان فرو ریختهایم و نابود شدهایم.
بیت:
لاف عشق و گله از یار زهی لاف دروغ
عشقبازانِ چنین مستحق هجـــرانند
«حافظ»
در مصرع دوم این بیت، از لحاظ ساختار دو تعبیر میتواند وجود داشته باشد؛ یکی اینکه شاعر میخواهد اذعان کند که عشقبازان اینچنینی ســــزاوار هجران و دوریاند. اما از تعبیر دوم چنان دانسته میشود که گویا شاعر میخواهد بیان کند که عشقبازان، اینگونه مستحق و سزاوار دوریاند. با دقت در مصرع اول مشخصاً دانسته میشود که تعبیر اولی به حقیقت نزدیکتر است.
۳- اهمال در شعر: آنست که شاعر کلام ویا واژهیی را به طور مهمل به کار ببرد، طوریکه خواننده یا شنونده نتواند بدونِ کاربرد قرینهیی از طرف شاعر به معنای مقصود آن پی ببرد؛ اما بعـــد از آنکه شاعر به آن اشارهی ضمنی کرد، خواننده ویا شنونده میتواند با جستجو و تأمل به معنای مورد نظر نایل شود.
بیت:
در چورِ پوند و دالرجمعی بههم جخیدند
پوز و پکل شکستند، فـریاد سـر ندادند
«ن م »
در این بیت، واژهی جخیدن که در مصرع اول بهکار رفته است، واژهی نامأنوس و ناآشناییست. اما از اشاراتی که در کلماتِ قبل از این واژه و بعد از این واژه (یعنی سیاق وسباق کلمه) از طرف شاعر صورت گرفته، دانسته میشود که جخیدن غالباً معنای جنگی را افاده میکند که با دشنام، فحش و پرخاش توأم باشد.
بیت: گفت آتش من همانم ای شمن
اندرآ تو تا ببینی تـابّ مــن
«مولوی»
در این بیت، معنای واژهی شمن به دلیل قلّت استعمال و نامأنوسبودن، مهمل و گنگ به نظر میرسد. اما از سیاق و سباق کلمه به طور ضمنی دانسته میشود که این واژه غالباً معنای آتشپرست و فرومایه را افاده میکند. این مسأله زمانیست که به قاموسهای لغت مراجعه صورت نگیرد.
۴- انقطاع در شعر: آنست که شاعر کلامی را بیان کند که فقط خودش به معنای حقیقی آن واقف است و جز خودِ شاعر نتواند به معنای حقیقی و راستین آن به طور یقینی وقوف یابد.
بیت: من آن معلول بیعلت که علت هست پیوندم
ازل فـرزند مــن باشد ابــد فرزند فـرزندم
«بیدل»
در این بیت اگر تاویلی هم صورت میگیرد فقط بر مبنای ظـاهر شعراست؛ چه نص شعر که مقصود اصلی شـاعر را بازگو میکند، احتمالات زیادی را میتواند در خود داشته باشد و به معنای حقیقی و مورد نظر شاعر به طور یقینی نمیتوان دست یافت.
بیت
یارب ز تو در هرچه که دیدم اثراست
توعلت هر آنچه که از خیر و شراست
معــلول تو علت است عـلت نه تویی
تو علت علـتی که معـلول تر است
«فکرت»
در بیتِ دوم رباعی بالا نیز به دلیل وجود تعبیرات مختلف فلسفی و احتمالات زیادی که از نظر معنا و ادا مطرح است؛ نمیتوان به مقصود اصلی شاعر دست یافت.
خلاصه:
ب: شعر به اعتبار خفا در معنا
خفا در شعر/ ابهام در شعر/ اهمال در شعر/ انقطاع در شعر
Comments are closed.