احمد مسعود: طالبان به هیچ تعهد خود به غیرقرارداد خود با آمریکا عمل نکردهاند.
گزارشگر:دوشنبه 10 ثور 1397 - ۰۹ ثور ۱۳۹۷
بخش ششم/
——————-
عبدالبشیر فکرت بخشی-استاد دانشگاه/
—————————————————–
نهی
تعریف نهی: هرگاه متکلم با داشتن صلاحیت و استعلاء بر جانب مقابل، از وی نکردنِ کاری را مطالبه نماید، نهـی نامیده میشود.
نهی به اعتبار ناهی:
هرگاه ناهی (بازدارنده) شخصی را از انجام عملی باز دارد، از سه حال خـــــالی نیست: یا ناهی مقامی بلندتر و عالیتری نســـبت به شخص نهیشده دارد؛ و یا ناهی و شخص نهیشــــده از صلاحیت و موقف یکسانی برخوردارند، ویا هم نهیکننده از مقام و موقف کمتری نسبت به شخص نهیشده برخوردار است، که در صورت اول (بلند بودن موقف نهیکننده نسبت به شخص نهیشده) نهــی، در صورت دوم (مساوی بودن موقف نهیکننده و شخص نهیشده) التمــــاس و در صـورت سوم (کمتر بودن موقف نهیکننده نسبت به شخص نهیشده) دعــــا نامیده میشود. در این میان، دو گزینهی اخیر (التماس و دعا) کاربرد وسیعی در شعر دارند.
مثال التماس:
فلک محو نگاه روشــن تو
به هر جا یوسفی در گلشــن تو
مزن پا در حریم دل که چون گرد
از آن ترســم بگیرد دامن تو
«فکرت»
اینجا شاعر در مصرع دوم، دوست خود را از گامنهادن در حریم دلش باز میدارد و دلیلش را هم هراسانبودن خود میداند از اینکه مبـــادا دل وی مانند گرد دامنگیرِ او گردد. در این صورت، شاعر از طرف مقابل که در انسانیّت با وی مساویست، عدم اجرای کاری را مطـالبه کرده است؛ امّا اجرا ویا عدم اجرای آن توأم با اجبار نبوده، بلکه مربوط و منوط به ارادۀ خودِ مخاطب است که آن را انجام میدهد ویا خیر؟. چنین مطالبهیی التماس نامیده می-شود.
یادداشت: نهی معمولاً در شعر توأم با دلیل آن ذکر میگردد که این خود به نحوی باعث وضوح در معنا گردیده و توصیهآمیـز تلقی میشود.
بیت:
تو بندهگی چو گدایان به شرط مزد مکن
که خواجه خود روشِ بنــدهپروری داند
«حافظ»
در این بیت، شاعر مخاطبش را از بندهگی کردن به شرط حصول مزد باز میدارد، سپس اذعان میدارد اینکه خواجــه خود به اینکه بندهگان را چگونه باید پرورش و نوازش کند، واقف است.
یادداشت: هرگاه شاعر خودش را از اجرای عملی باز دارد و نهیکننده و نهیشده هر دو شخص خودِ شاعر باشد، نهی خودی نامیـــده میشود.
بیت:
چوشمع از تیغ تسلیم وفا گردن مکش بیدل
اگر سر رفت گو رو، رنگ بر روی تو میآید
«بیدل»
در این بیت، شاعر خودش را از عصیانگری در برابر شمشیر وفا نهی میکند، که نهی خودی نامیده میشود.
۵ تمنا
تعریف تمنا: آنست که شاعرآرزوی برآورده شدن کاری را در سر میپروراند که گاه تحقق آن محــال، و گاهیهم ممــکن به نظر می-رسد.
بیت:
گر به سرمنزل سلمی رسی ای باد صبا
چشـــم دارم که سلامی برسانی ز منش
« حافظ»
در اینجا شاعر آرزو میبرد تا بادصبــا ســـلامش را برای دوستش برساند، ولی رســـاندن این پیام را مشروط به رسیـــدن او به سرمنزل وی قرار میدهد.
محال بودن آرزو: آرزو کردن چیزی که در گذشته اتفاق افتاده است، معمولاً محال دانسته میشود. به تعبیر دیگر، هرگاه آرزو به اعادهی چیزی تعلّق یابد که در گذشته رخ داده است، محال خواهد بود. زیرا بازگشت به گذشته و اعادۀ یک امر معدوم محال مینماید.
بیت :
از سـرِ مستی دگر با شـــــاهدِ عهد شباب
رجعتی میخواستم لیکن طلاق افتاده بود
«حافظ»
شاعر در اینجا با مستیییکه داشته است، همآغوشی با شاهد زمان جوانی را در سر میپروراند(فیالجمله جوان شدن دوبارهاش را آرزو میکند)، در حالیکه بازگشتن به جوانی عادتاَ و طبیعتاَ امرِ محال است و برگشت نمیپذیرد.
محال به یک اعتبار و ممکن به اعتبار دیگر
بیت:
در جهــان شاعر شــدم، ایکاش آدم میشدم
زین فضولیهای طبع خویش بیغم میشدم
«صوفی عشقری»
در اینجا محال است اینکه کسی شاعر باشد، اما آدم نباشد؛ اما برعکسِ آن عقلاً ممکن به نظر میرسد. کمااینکه کسی آدم باشد، امّا شاعر نباشد. گاهی شاعر چیزی را در گذشته آرزو کرده است که تا هنوز برآورده نشده است.
بیت:
زلف هـندوی تو گفتــم که دگـــــر ره نزند
سالها رفت و بدان سیرت و شانست که هست
«حافظ»
یادداشت: باید خاطر نشان کرد که تمنا معمولاً با جملهی اخباری همراه است. اما گاهگاه در جملات امریه نیز به کار میرود.
• تمنا در ضمن جملۀ اخباری:
کاش همدوش غبار از خاک برمیخاستیم
حیف عمر ما که همجون سایه زیر پا گذشت
«بیدل»
• تمنا در ضمن جملۀ امریه:
بیت:
از خیالش در دلم ارژنگها خون میخورد
یکــسر مو کاش ســر در کلک بهزادم دهیــد
«بیدل»
تفویض: آنست که شاعر انتخاب میان دو امری را که خود بیان کرده است به مخاطب واگذار میکند؛ اما نتیجۀ نهایییی را که از آندو به بار میآید خودش توضیح میدهد.
بیت:
خواه بر گردون قدم زن خواه رو زیر زمین
جز همین ویرانه نتوان یافت جای دیگرت
«بیدل»
شاعر در مصرع اول این بیت، انتخاب میان دو امری را که خود ذکر کرده است، به مخاطب تفویض میکند؛ اما در مصرع دوم، نتیجۀ نهاییی را که از آندو به دست میآید خودش بیان کرده اذعان میدارد اینکه: اگر به گردون گام بگذاری ویا هم زیر زمین هبوط کنی، فقط در همین ویرانه ترا میتوان یافت.
بیت:
گر خود حریف شاهی و گر همنشین ماه
زنهار! خاک همنفس آخرین تست
«فکرت»
در این بیت، شاعر در مصرع اول دو حالت را یادهانی میکند؛ امّا در مصرع دوم به مخاطب گوشزد میدارد که در هر دو حالت خاک، همنشین آخرین اوست.
استفهام
استفهام: آنست که شاعر مقصود خود را به شکلِ پرسش طرح میکند که در موارد مختـــلف، مفاهیم مختلفی را افاده میکند.
کاربردهای بلاغی استفهام
استفهام به اعتبار کاربردهای بلاغی آن به دستههای ذیل تقسیم میشود:
۱- استفهام سلبی: استفهام سلبی آنست که شاعر موضوعی را به صورتِ سوالیهی مثبت مطـرح میکند؛ اما مقصود وی نفـی و سلب چیزیست که از آن پرسش صورت گرفته است، نه دریافت پاسخ مناسب برای آن.
بیت:
کجاست جلوهگهی تا قدم نِهم آنجا؟
به جز هنـر که دوگامِ قلم نِهم آنجا
«فکرت»
در مصرع اول این بیت، شاعر مقصود خود را که همانا نفیِ موضوع است به شــــکل جملهی پرسشی بیان میدارد. شاعر می-پرسد که کجا جلوهگهیست تا آنجا گام بگذارم؟ یعنی، جلوه گاهی نیست تا آنجا پناه ببرم، به جز هنر که در آنجا میتوان با گام قلم قدم زد.
بیت:
کجا رویم که سرمنزلی به دست آریم؟
چو خطّ دایره انجام ما هم آغاز است
«بیدل»
شاعر در مصرع اول اذعان میدارد که کجا محلی وجود دارد که با رفتن به آنجا به سرمنزل مقصود نهایی خود نایل گردیم؟. منظور شاعر این نیست که برای این پرسش از مخاطبش پاسخی دریابد؛ بلکه او با این پرسش بیان میدارد که مکانی نیست تا با رفتن به آنجا به منزل نهایی خود برسیم؛ چه ما شبیه خط پرکاریم. زمانیکه به انجام رسیدیم آغاز و حرکت دوبارهیی در پیش داریم.
۲- استفهام ایجابی: آنست که شاعر چیزی را به شکل سوالیهی منفی طرح میکند. به تعبیر دیگر، به صورتِ منفی از چیزی سوال میکند؛ اما مقصود مورد نظر وی نفی آن موضوع نه؛ بلکه اثبات و ایجاب آن است.
بیت:
تیمار غریبان سبب ذکـــر جمیل است
جانا مگر این قاعده در شهر شما نیست؟
«حافظ»
در اینجا اگر مصرع دوم را سوالیۀ منفی بپنداریم، شاعر موضوع را به جانب مقـابل اینگونه بیان میکند: مــگر این اصــل (پرستاری از غریبان) در شهر شما مروج نیست؟ منظورش، بلکه هست. نتیجه اینکه، پس چرا از این قاعده پیروی نمیداری؛ یعنی از چه بیمارانت را تیمارداری نمیکنی؟. بنا این بیان، منظور شاعر اثبات آنچیزیست که از آن به صورت منفی سوال کرده است.
بیت:
ایدل ترا نگفتم کز عاشقی حذر کن؟!
بگذار نیکوان را وز مهر شان گذر کن
«قطران تبریزی»
در اینبیت شاعر به صورت استفهام ایجابی و خطاب به دلِ خویش میپرسد که: آیا ترا به حذرکردن از عاشقی اندرز ندادم؟ منظورش؛ اندرز دادم. بنابراین، مقصود شاعر اثبات آنچیزیست که از آن به صورت منفی سوال کرده است.
۳- استفهام ناگزیری: آنست که شاعر یأس و ناگزیری خود، و خلاف عادت بودنِ جانب مقابل را در لباس پرسش بیان میدارد.
بیت:
قامتش را سرو گفتم سر کشید از من به خشم
دوسـتان از راسـت میرنجد نگارم چون کنـم؟
«حافظ»
در این بیت شاعر در اخیر مصرعِ دوم، مقصود خود را به گونۀ پرسش اظهار کرده است که این مقصود همان ناگـزیری خودش و غیر طبیعی بودن جانب مقابل را بازگو میکند. شاعر اخبار میدهد که وی (فرد مورد نظرش) از بیان سخن راست نیز میرنجـد، سپس با ناگزیری میپرسد که با چنین کسی چه میتوان کردن؟.
بیت:
از که جویم همتی و از که خواهم نصرتی
دست تقدیرم اگر این قامت خم داده است
«فکرت»
در این بیت شاعر درمصرع اول، ناگزیری و ناچاری خودش را در لباس استفهام بیان میدارد که استفهام ناگزیری نامیده میشود.
۴- استفهام تعجبی: آنست که شاعر مقصود خودش را که همــانا اظهار تعجب است، در ضمن پرسش بیان میدارد و بعد از طرح مقدمهیی، تعجبش را از خلاف عادت بودن طرف مقابل اظهار می-دارد.
بیت:
از من سوخته آن یار نمیپرســد هیچ
خبری زین دلِ افگار نمیپرسـد هیچ
اوطبیب من و من کشتهی بیمارِ غمش
چه طبیب است که بیمار نمیپرسد هیچ
«حافظ»
در این بیت شاعر نخست با طرح مقدمهیی معشوقۀ خود را طبیب خود معرفی میکند. سپس متعجبانه (از خود ویا کس دیگری) می-پرسد که چگونه طبیبیست که هیچ از احوال بیمار خود جویا نمی-شود ونمیپرسد، و این کاملاً غیرطبیعی است. زیرا پرسان کــــردن و جویا شدن از حال بیماران، رسالت و وظیفه یک طبیب است.
بیت:
نگارم داشت در تعویض دلها سودی ولیکن
چه صرّافست کز این رونق بازار میترسد
«فکرت»
در این بیت شاعر نخست با طرح مقدمهیی، دوستش را صرّاف دلها معرفی میکند و نیز اذعان میدارد که در این تعویض برای وی سودی نهفته است. سپس تعجبش را ازخـــلاف عادت بودنِ جانب مقابل در مصرع دوم بیان کرده متعجبانه میپرســــد که چــگونه صرافیست که از گرمشدن بازار هراس دارد، درحالیکه صرّافها عادتاً به دنبال گرمی بازارند. همین خلاف عادت بودن، خود مایۀ شگفتی و تعجب شاعر شده است.
۵- استفهام مضاعف: آنست که دو پرسشِ پیهم از دو چیز متفاوت در یک بیت، ویا یک مصرع به کار رود. مقصود مورد نظر شاعر از آن، از یکسو افزودن بر زیبایی کلام و از سوی دیگر، افادۀ معنای مقصود است.
Comments are closed.