احمد مسعود: طالبان به هیچ تعهد خود به غیرقرارداد خود با آمریکا عمل نکردهاند.
گزارشگر:سه شنبه 11 ثور 1397 - ۱۰ ثور ۱۳۹۷
بخش ششم/
——————–
حسن بن علی الکتانی/ برگردان: داکتر هجرت الله جبرئیلی/
——————————————————————————-
قوای شوروی پیش از آمدن ببرک کارمل رییسجمهور جدید، داخل خاک افغانستان شده بودند و انتقالات هوایی و زمینی برای انتقال لشکر شوروی حتا در زمان استقرار رییسجمهور جدید در کابل ادامه یافت و چهل هزار لشکر روسی داخل افغانستان شدند که در مناطق سوق الجیشی مستقر شدند.
شورای امنیت سازمان ملل متحد تشکیل جلسه داد و قراری را صادر کرد که فوراً اردوی شوروی از افغانستان عقبنشینی کند و همچنان مجلس عمومی ملل متحد با (۱۰۴) رأی در مقابل (۱۸) رأی بر این قرار تأکید ورزید، اما شورویها کوچکترین بهایی به آن ندادند.
تعداد قوای شوروی روزبهروز افزایش مییافت تا آنکه تعداد آن به هفتاد و پنج هزار رسید و حتا اسلحهٔ را که استعمال آن توسط ملل متحد منع شده بود، نیز از بهر سرکوب مجاهدین و شهروندان افغانستان به کار بردند که باعث شد هزاران نفر به هجرت به سوی پاکستان مجبور شوند که در سال (۱۴۰۰هـ) (۱۹۸۰م) تعداد آنان بیشتر از یک میلیون رسید و همچنان تعداد کشته شدهگان به یک میلیون رسید. افزایش قوای شوروی ادامه داشت که در سال (۱۴۰۲هـ) (۱۹۸۲م) تعداد آن به بیشتز از یکصد و پنجهزار نفر رسید و در (۷) رمضان سال (۱۴۰۲هـ) (۲۸/۶/۱۹۸۱م) معاهدهٔ میان مسکو و کابل برای پنجسال به امضاء رسید که در آن به تأمین متخصصان، تجهیزات و آموزش برای کابل وعده شده بود، یک ماه بعد از آن مسکو هدیهٔ به تعداد (۱۵۰۰) تانک و شفاخانهٔ دارای صد بستر را برای کمونیستان ارایه کرد.
شورویها پاکستان را به تحریک مخالفان اسلامی ضد نظام کابل متهم میکرد، از همینرو مذاکراتی میان پاکستان و رژیم کمونیستی در ژنیو آغاز شد که از (۲۸) رمضان سال (۱۴۰۲هـ) (۱۹/۷/۱۹۸۲م) ادامه یافت و سر انجام موافقتنامهٔ میان طرفین در (۲۷) شعبان سال (۱۴۰۸هـ) (۱۴/۴/۱۹۸۸م) امضاء گردید [۴۹].
ببرک کارمل به اندازهٔ توان، برای آرامش اوضاع تلاشهایی را به راه انداخت، او تهاجمات شدیدی را بر نظام امین آغاز کرد و تعهد کرد که به اصلاحات چند، بهویژه پس از تحقق پیروزیهایی بر مخالفان مسلح اسلامی که بر ضد نیروهای او میجنگیدند، وعده سپرد. او در خطابه-هایش نکات زیرین را اعلام کرد:
۱٫رهایی زندانیان که تعداد آنان به هزاران تن میرسید.
۲٫ تغییر پرچم کشور از سرخ به سبز تا مردم بپندارند که نظام او دشمنی با اسلام ندارد.
۳٫ اعلام احترام به اصول مقدس اسلام، حمایت از خانواده و اجازه به مشایخ برای گوش دادن به تلاوت قرآن و ارایهٔ سخنرانیهای دینی از طریق رادیو و تلویزیون. او در حکومتاش بخش خاصی را بهنام شئوون اسلامی بهوجود آورد که تا سال (۱۹۸۴م) به وزارت کامل ارتقاء یافت. او خودش در کابل (۲۴) باب مسجد را افتتاح کرد و امر کرد که در سراسر کشور (۵۲۳) باب مسجد اعمار گردد.
۴٫ پذیرش تعدد احزاب و دموکراسی و صدور جواز فعالیت احزاب [۵۰].
اما ببرک کارمل سیاست دیگری را برای تسلط بر وضعیت اختیار کرد و آن انگیزش شعارهای ملی در کشور از بهر پیوستن عناصر غیرکمونیستی به حکومت انجام داد، همچنان او در عین حال، شورویسازی افغانستان را شروع کرد و از تمام راهها برای تحقق این امر –بهویژه جلب متخصصان شوروی– برای اتمام این پروژه بهره برد [۵۱].
کارمل برای رهایی از طرفداران سابق امین –در میان خلقیها تلاش کرد– از این جهت چند بار جنگهای مسلحانهٔ میان طرفین به وقوع پیوست، اما پیروزی به سود او بود و بعد از آن تلاشهای برای کودتا علیه او از طرف خلقیها صورت پذیرفت که همه به شکست مواجه شد تا آنجا که برخی از خلقیها به علت سلطهٔ پرچمیها با مخالفان اسلامی او پیوستند [۵۲].
در سال (۱۹۸۱م) تعداد مهاجران به پنج میلیون تن در پاکستان رسید و تعدات پیوستهگان به مخالفان مسلح اسلامی او افزایش یافت تا آنجا که محمد صدیق فرهنگ مشاور کارمل در امور اقتصادی، به مجاهدین پیوست و عملیات قتل شخصیتهای سیاسی طرفداران نظام افزایش یافت، چنانچه مینگذاری موترها و عملیات تهاجمی بر قافلههای که قوای شوروی و نظام کمونیستی را از بهر ذخیرهسازی مهمات کمک میکرد، افزایش یافت و دانشگاهها و مکاتب با انفجارات پُرشماری مواجه شد
مهمترین عملیات جنگ سوم در پنچشیر میان نیروهای احمد شاه مسعود و قوای مشترک شوروی و حکومت کمونیستی بود، این جنگ بسیار وحشتناک بود و سه هفته ادامه یافت، در اثر این جنگ مجاهدین به کوهها پناه بردند و کمینهای پُرشماری را برای دشمنانشان به راه انداختند [۵۳]، پس از آن حملات کمونیستها در سالهای بعدی بر درهٔ پنجشیر ادامه یافت، اما همه از دست نیروهای مقاومت اسلامی به شکست مواجه شد. در روز (۱۰/۱۱/۱۹۸۲م) مرگ بریژنف رییس اتحاد جماهیر شوروی اعلام شد و تولی اندروپوف جانشین او شد. او سیاست خود را در افغانستان تغییر داد، اما به شکست مواجه شد. در جنوری سال (۱۹۸۳م) شورویها با فرمانده احمدشاه مسعود مبنی بر اعلام آتشبس به موافقه رسیدند، فرمانده احمدشاه مسعود، این آتشبس را از بهر بهدست آوردن فضای آرامی که بتواند در آن اماکن وپایگاهها و روستاهایی راکه در منطقه به اثر تعرضات و حملات شورویها ویران شده بود، دو باره بناء و اعمار کند، امضاء کرد. این موافقتنامه باعث دو دستهگی در صفوف مجاهدین شد و حزب اسلامی (شاخهٔ حکمتیار) آن را فروش جهاد به شورویها اعلام کرد و محمد اسحاق که مسوول سیاسی جمعیت اسلامی بود، هدف حکمتیار را فریب مجاهدین و دو دستهگی صفوف و رسیدن ضربت به قویترین جبهه و رهبری آن اعلام کرد [۵۴].
در عرض (۱۲) ماه در مارچ (۱۹۸۴م) مدت این آتشبس پایان یافت و شورویها از فرمانده احمدشاه مسعود خواستند تا آن را تجدید کند، اما فرمانده احمدشاه مسعود درخواست آنان را رد کرد، روسها قوای بزرگی را متشکل از شورویها و افغانهای کمونیست به سوی جبهات او سوق دادند و پس از سه هفته جنگهای سخت و شدید توانستند که بر درهٔ پنجشیر تسلط پیدا کنند، اما در این جنگ صفوف مجاهدین بههم پیوست و در آن سیاف و حکمتیار مشارکت کردند و باعث بازگشت دوبارهٔ تسلط مجاهدین بر درهٔ پنجشیر گردید و این به جنگ هفتم پنجشیر مسما شد و در این جنگ قوای «شورویها و افغانهای کمونیست» به تعداد (۱۵۰۰۰) میرسید که شورویها را سرادوف و افغانها را شاه نواز تنی رهبری میکرد [۵۵].
نتیجه آنکه سال (۱۹۸۴م) یکی از سختترین سالها برای مجاهدین بود؛ زیرا که در آن شماری زیادی از قریهها ویران و سوزانده شد و مجاهدین در بسیاری از پایگاهها خسارت دیدند.
در (۲۲/۱۲/۱۹۸۵م)، حکمتیار که در آن هنگام اتحاد اسلامی مجاهدین افغانستان را ریاست میکرد، به رهبری هیأتی برای حضور در جلسات ملل متحد به نیویارک رفت و این در نوعش نخستین دیدار بود که هیأت توانست جوانب گوناگونی از بحران افغانستان را برای جهانیان شرح کند.
در سال (۱۹۸۶م) کودتای سفیدی در کابل رُخ داد که طی آن دکتور نجیبالله که رییس استخبارات حکومت ببرک کارمل بود به مساعدت سلطان علی کشتمند، قدرت را بهدست گرفت، توجیه آنان این بود که او مریض بوده و توانایی انجام کارهای مهم دولتی را ندارد، در اثر آن ببرک کارمل به سفارت چین پناهنده شد و از آنجا به مسکو فرار کرد[۵۶]. دکتور نجیبالله در نخستین روزهای حکومت خود برنامه-های خویش را اعلام کرد که فشردهٔ آن چنین است:
۱٫تلاش برای هماهنگ ساختن حزب دیموکراتیک خلق حاکم.
۲٫ تقویت قوای مسلح برای مقابله با پیچیدهگی اوضاع و بحران افغانستان.
۳٫ تقویت دوستی با اتحاد شوروی در آخرین سطح آن.
۴٫ دعوت مهاجرین به بازگشت به کشور شان.
دکتور نجیبالله ملاقاتهای گوناگونی را با بزرگان قبایل و علماء دایر و وعدههای را برای اصلاح سیاسی و اقتصادی و دینی، بهبود وضع علماء و مساجد ارایه کرد و وعده داد که مهاجرین بهزودی به کشور برخواهند گشت، اما مذاکرات میان پاکستان و حکومت کابل در ژنیو تنها به موافقتنامههای انجامید که به موافقتنامههای ژنیو در (۱۴/۴/۱۹۸۸م) معروف است که در آنها مجاهدین دعوت نشده بودند و فقط میان پاکستان و نظام کابل با نظارت اتحاد شوروی و ایالات متحدهٔ امریکا انعقاد یافت. این موافقتنامه در جملات زیر خلاصه می-شد: «هیچ یکی در امور یکدیگر مداخله نمیکنند، برای عودت مهاجرین به کشورشان تلاش میکنند و قضیهٔ افغانستان را از طریق مسالمتآمیز حل می کنند [۵۷].» بر اثر این موافقتنامهها بر اتحاد شوروی مقرر گشت تا قوایش را از افغانستان خارج نماید و روز (۱۵/۵/۱۹۸۸م) خروج قوا شروع شده و در (۱۵/۲/۱۹۸۹م) خاتمه یافت، اما قوای شوروی در حالیکه خارج شده بود، ولی مشاوران خود را در افغانستان باقی مانده و آنها را با ذخیرههای مهمات و اسلحه کمک میکرد.
مجاهدین این موافقتنامه را نادیده گرفتند، زیرا در حالی که آنان عنصر اساسی قضیه بودند، نادیده گرفته شده بودند، و بیانیهٔ صادر کردند، مبنی براینکه آنان به این موافقتنامه التزام ندارند و پس از آن عهدنامهٔ تاریخییی را صادر کردند که در آن به ادامهدادن جهاد تا فتح کابل تصریح کرده بودند [۵۸].
مجاهدین پس از خروج قوای شوروی دو حکومت مؤقت تشکیل دادند که ریاست اولی آن را مهندس احمدشاه احمدزی به معاونت محمدشاه فضلی به عهده داشت که یک سال دوام آورد و پس از آن حکومت دومی جانشین آن شد که به ریاستجمهوری حضرت صبغتالله مجددی و صدارت استاد سیاف بناء شده بود. هر دوی این حکومتها از اهمیت چندانی برخوردار نبودند و فقط سعودی و مالیزیا حکومت دومی را به رسمیت شناخت و حکمتیار از حکومت دومی خودش را کنار کشید. در همین زمان داکتر نجیبالله مشی مصالحه ملی را ارایه کرد، اما در تمام سیاستهایش به شکست مواجه شد.
در (۶/۳/۱۹۹۰م) کودتای به سرکردهگی شاه نواز تنی وزیر دفاع و مشارکت جنرال عبدالقادر و افراد دیگری از جناح خلق کمونیستی اتفاق افتاد و مهندس حکمتیار طی یک اعلامیهٔ مطبوعاتی در اسلام آباد کودتاگران را تأئید و اعلام کرد که با آنان همدست بوده است و اگر آنان به پیروزی برسند شورای انقلابی مشترک هر دو گروه تشکیل خواهند داد تا زمینه برای اجرای انتخابات برای حکومت مؤقت مساعد گردد. اما حکومت مجاهدین به ریاست استاد سیاف همکاری با کودتاگران را رد کرد. به هر حال، این کودتا ناکام و سرکردهگان آنان فرار کردند، کودتا گران پراکنده شدند و آنانیکه دستگیر شده بودند، به اعدام محکوم گردیدند [۵۹].
پس از آن منازعاتی میان تنظیمهای مجاهدین بوجود آمد که نشانهٔ آنچه بود که فردا رُخ خواهد داد، محمود محمد شاکر آن را چنین خلاصه کرده است: «نبرد میان مسلمانان سنی و شیعه برپا شده است، مسلمانان سنی جهاد میکنند و شیعیان در آن فعالانه اشتراک نمیورزند، ودر کنار آن میخواهند که اگر به اذن خدا غنیمتی بدست آمد در آن اشتراک داشته باشند، اینها در پشاور و آنان در تهران ایران اقامت دارند، بنابراین این نبرد، نبرد عقیدتی و سیاسی است».
ستیز دیگر میان مسلمانان که به اسلام التزام کامل دارند ومیان مسلمانانی که فقط روحیهٔ اسلامی دارند و در تطبیق اسلام و سیاست حکومت نرمش نشان میدهند، وجود دارد، محمد ظاهر شاه اسلام را به عنوان دینی که در حکومت به آن التزام داشته باشد، نمیپذیرد، و دارای سابقهٔ غیر سالم میباشد و هنوز توبه و برائتاش را از کارهای قبلیاش اعلام نکرده است، این چیزی است که میان ائتلاف مجاهدین رخ داده است، چنانچه گروهی از آنان او را تأئید کرده و خواهان عودت او به ریاست حکومت هستند، و گروهی دیگری این موقف را رد میکنند. بنابراین، این نبرد عقیدتی – فکری است.
نبرد دیگر میان مسلمانان ملتزم نیز برای بدست گرفت سیادت و قدرت وجود دارد و متأسفانه جنگهای میان آنان رُخ داده است و هیچ یکی بر دیگری پیروز نشدهاند، اما هنوز هم دستور صلح را در دست دارند، بیشک اینجا دست پنهانی در کار است که در تاریکیها عمل میکند، اما جنگهای که در ساحه وجود دارد، هیچ دلیل قابل توجیه برای آن وجود ندارد[۶۰].»
هشت. موقفگیریهای طرفهای اسلامی در رابطه با جهاد افغانستان؛
طرفهای اسلامی که در جهاد افغانستان تأثیرگذار بودند، به دو نوع تقسیم میشوند: طرفهای رسمی و طرفهای مردمی. مهمترین طرف-های حکومتی عبارت اند از: پاکستان، ایران و عربستان.
الف: موقف حکومت پاکستان؛
هنگامیکه نهضت اسلامی به نخستین عملیات مسلحانه پرداخت، پاکستان تحت رهبری حکومت ذوالفقار علی بوتو بهسر میبرد و رابطهٔ بوتو با داوودخان رییسجمهور افغانستان در آن زمان از بهر مشکلات مرزی درمنطقهٔ پشتونستان که میان دو کشور متنازعفیه بود، بد و تیره بود؛ زیرا داوودخان پشتونهای پاکستانی را اسلحه کمک میکرد تا منطقهٔشان را از پاکستان جدا کنند. رأی بوتو آن بود تا عین مشکلات را برای داوودخان بهوجود بیاورد و عمل بالمثل انجام دهد، ازاینرو از مهاجرین افغان و رهبری نهضت اسلامی در پاکستان استقبال کرد [۶۱].
در سال (۱۹۷۶م) جنرال محمد ضیاء الحق در برابر بوتو کودتا کرده و جانشین او شد و اهمیت و سنگینی وضعیت در افغانستان را درک کرد، عبدالله عزام میگوید: «او مانند یک مرد نظامی با نگاه تیزبیناش ابعاد جنگ روسی در افغانستان را درک گرد و در روح و جان او این نکته جاگرفت که پاکستان لقمهٔ شیرینی است که میتواند جانور روسی آن را برباید، اگر او – این کوه شامخ – به آن اهمیت نمیداد این فاصلهٔ که ده سال دوام دارد و آن مرد با قلب و اعصاباش با آن زندهگی کرده است، چگونه میبود؟[۶۱]»
Comments are closed.