از ذهـن‌پـروری تا ذهنیت‌پـردازی؛/ جستاری روان‌شناسانه در مورد شخصیت انسان‌ها

گزارشگر:خلیل رومان/ سه شنبه 8 جوزا 1397 - ۰۷ جوزا ۱۳۹۷

mandegar-3ای برادر تو همان اندیشه‌ای
مابقی خود استخوان و ریشه‌ای
گر بود اندیشه‌ات گل، گلشنی
ور بود خاری تو هیمۀ گلخنی
مولوی
دستگاه ذهن انسان در یک یا چند مورد، مشابه به لانۀ زنبور عسل می‌باشد. چرا زنبور عسل تنها شهد می‌دهد و چرا ذهن انسان حاوی شیرینی‌های روح‌افزا و تلخی‌های جان‌گداز است؟ در این نوشته به این چرا‌ها به گونۀ فشرده پاسخ داده می‌شود.
بر درِ خانۀ زنبور عسل دربان‌هایی گماشته شده اند که هنگام ورد، یکایک را پس از تشخیص، اجازۀ داخل شدن می‌دهند یا نمی‌دهند. (ترتیباتی برای برخورد با حملۀ گروهی بر لانۀ خود هم دارند که در این‌جا مقصود ما نیست). این دربان‌ها با بو کشیدن، دیدن و بازرسی بدنی، پی می‌برند که خودی کدام و بیگانه کدام است؟ بیگانه را هرگز به داخل راه نمی‌دهند. با مشاهدۀ ناپاکی و چیزهای آلوده کنندۀ کندوی عسل در وجود خودی، توصیه می‌کنند که واپس رود و خود را پاک کند. با اندک مقاومت آن را بی‌درنگ دو نیم می‌کنند و به دور می‌اندازند. این ترتیب غریزی سبب می‌شود که لانه پاک و عسل از آلوده‌گی‌ها در امان بماند و از آن شهد خالص حاصل شود.
اما ذهن انسان، جایگاه ورود متفاوت‌ها، متغیر‌ها، متخالف‌ها، متضادها، بدی‌ها، خوبی‌ها، زشتی‌ها، زیبایی‌ها، راستی‌ها، ناراستی‌ها، امانت‌ها، خیانت‌ها، مروت‌ها، قساوت‌ها، عشق‌ها، نفرت‌ها، خوشبینی‌ها، بدبینی‌ها، نرمش‌ها، خشونت‌ها و امثال این‌ها است. از کودکی آموزش داده می‌شود که یاد گرفتنِ چه‌چیزی خوب یا بد است. انسان، این طرفۀ معجون طبیعتِ(۱) هستی در کُل زنده‌گانی خود محصول و حامل این متضادها و متفاوت‌ها است که گاه و بیگاه نو می‌شود. هرگاه میلان خوبی‌ها فراوان باشد، خوب بار می‌آید و گاهی که میلان بدی‌ها زیاد باشد، بد.
از همان کودکی دربان‌های ذهن انسان آهسته و پیوسته شکل می‌گیرند. اگر این شکل‌گیری در خانواده، محیطِ آموزش و پرورش در مراحل نوجوانی، جوانی و حتا پیری هماهنگ و جاری باشد، بدون شک، انسان فرشته‌خو می‌شود. برعکسِ آن هم مصداق عینی دارد. بسیار دیده و شنیده‌ایم که برخی انسان‌ها را «مجرم فطری»، «خاین فطری» یا «جنایتکار فطری» نامیده اند. منظور آن نیست که این ویژه‌گی‌ها در جبلت اشخاص و هنگام خلقت همزاد او بوده است، بلکه آن است که چون در تربیۀ اولیه و مراحل پسین، دربان‌های ذهنی به کار گماشته نشده اند، نادرستی‌ها بر درستی‌ها غلبه کرده است. برای این‌که در نخستین پله‌های شناخت انسان از محیط پیرامون، در دوران کودکی کدام روش‌های تربیتی به کار گرفته شود، دانشمندان این عرصه سفارش‌های منظم دارند. مهم‌ترین آن همین دربانی مشابه به لانۀ زنبور است. ارزان، قابل دسترس، شدنی و مانع شوندۀ بسا نابه‌سامانی‌ها که در روزگار بزرگسالی متبارز می‌شود و چه بسا که جامعه‌یی را تباه و برباد می‌دهد. پس اگر قرار است فرزندان سالم بار آورند، بایستی به این مهم کمال توجه و سرمایه‌گذاری را از خانواده تا جامعه به کار اندازند.
از این گذشته، انسان‌ها برای تضمین و بقای خوبی‌ها در وجود خود، در هر مرحلۀ زنده‌گانی به داشتن دربان‌های ذهنی نیاز دارند. این دربان‌ها لانۀ ذهن انسان را از نفوذ زشتی‌ها و پلیدی‌های نفرت‌انگیز باز می‌دارند و سبب می‌شوند که انسان‌های فرشته‌خو وارد جامعۀ انسانی و خانوادۀ بشریت شوند.
اگر در جامعۀ بشری –واقعی‌تر- در افغانستان روزانه شاهد ظلم، ستم، کشتار، غارت، چپاول، دزدی، قتل، رشوت، اختلاس، خشونت، دروغ‌گویی یا راستی، درستی، جوان‌مردی، ترحم، احسان، برده‌باری، عشق، محبت، دوستی، امانت‌داری و صمیمیت استیم، مایۀ آن در کندوی ذخیره شدۀ ذهن است که در دوره‌های بعدی رشد فکری و جایگاه اجتماعی با ذهنیت‌پردازی که بخشی مهم شخصیت را می‌سازد، بروز می‌کند.
استثناهای موردی اصل این قضیه را زیر پرسش نمی‌برد. گاهی دیده می‌شود که از انسان خوب‌کار، زشتی سر می‌زند؛ ولی او در تنهایی با عذاب وجدان همراه است و در جبران آن می‌کوشد. گاهی هم انسان بدسرشت، کار نیکی انجام می‌دهد که هرگاه تداوم یابد، از اثر به کارگیری دربان‌های ذهن است؛ اگر دوام نیاورد، موقتی و اثر پذیر یک حادثه یا نیرنگ یا عوام فریبی می‌باشد. چرا شماری از انسان‌های نیکو سرشت با انسان‌های بدسرشت، حتا اگر هم‌تبار و هم‌قطار هم باشند، همراه نمی‌شوند. برای این‌که آن‌ها اختیار دربان‌های ذهن را در حدی بلند برده اند که بر کنش‌ها و واکنش‌های شان حکمروایی دارد.
چرا برخی‌ها با وجود علم، بر نادرستی رفتار و کردار شماری از بدسرشتان با آن‌ها همدستی می‌کنند؟ برای این‌که درونمای کندوی ذهن شان آلوده است؛ بین انتخاب خوبی و زشتی در نوسان قرار دارند. یا وسوسۀ جاه، مکنت، قدرت و دولت می‌شوند که بازهم ناشی از همان آلوده‌گی کندوی ذهن است. (احتیاج یک استثنا است و آن این‌که برخی‌ها به قدر کفاف معیشت ناگزیر اند، تن به همراهی دیو سرستی بدهند، نمونه‌های آن در هر جامعه‌یی دیده می‌شود).
این‌جاست که انسان نیکو سیرت باوجود تنگ‌دستی‌های روزگار و قبول تمام سنگینی‌های بار زنده‌گانی به سبب داشتن دربان‌های بازدارنده، فریاد سر می‌دهد که دُر در پای خوکان نریزد(۲) یا نیازی نمی‌بیند که نه کرسی فلک(۳) را زیر پای ممدوح قرار دهد تا به نانی برسد. در حالی که ندارنده‌گان دربان‌های کندوی ذهن با پذیرفتن اندک خواری و دروغ‌پردازی ابزار طلایی(۴)، بر خوان داشته اند.
باری، هرگاه کندوی ذهن انسان از آلاینده‌های مخرب پاک نشود؛ هرگاه دربان‌های بازدارندۀ بدی‌ها دم دستگاه ذهن استخدام نشوند، هیچ مدرسه‌یی و هیچ تحصیلی و لو در بهترین دانشگاه‌های دنیا، آن را پالوده نتوان کرد؛ زیرا دانش‌ها مهارت و تخصص‌ها را تقویت می‌کند، ولی تربیۀ مداوم، ذهنیت‌ها و کنش‌های شخصیتی-اجتماعی بار می‌آورد. تا دیر نشده باید آنانی که از این دربانی محروم بوده اند، دربان‌های توانمند بازدارنده‌گی را در دستگاه ذهن به کار گمارند تا از نفوذ (و چه خوب اگر بتوان بروز) ناملایمت‌ها و کردار ناپسند جلوگیری کنند. در این صورت، تولید اندیشۀ انسان شهد خالص خواهد بود که در گلشن رنگارنگ جامعۀ بشری بازتاب نیکو دارد.
هرگاه دربان‌های ذهن انسان نیرومند شدند، نقش بازدارنده‌گی آنان در سایر عرصه‌های و موضع‌گیری‌های شخص به شمول داوری، برابری‌طلبی، قبول یا رد نظر مخالف با استدلال منطقی و بالاخره تنظیم رفتار و کردار مثبت شخص نقش فعال اجرا می‌کند.
۱) آدمی زادۀ طرفه معجونیست* کز فرشته سرشته وز حیوان- گر کند میل این شود به از این- ورکند میل آن شود بد از آن. «مولوی»
۲) اشاره به قصیدۀ شیوای ناصر خسرو:
نکوهش مکن چرخ نیلوفری را
برون کن ز سر باد و خیره سری را
… به نظم اندر آری دروغی طمع را
دروغ سرمایه است مرکافری را
بسنده است با زهد عمار و بوذر
کند مدح محمود مر عنصری را
من آنم که در پای خوکان نریزم
مر این قیمتی دُر لفظ دری را
۳) اشاره به مدح حضرت سعدی به محمد بن سعد، بن ابوبکر زنگی و نکوهش ظهیر فاریابی که در مدح قزل ارسلان گفته بود:
نه کرسی فلک نهد اندیشه زیر پای
تا بوسته بر رکاب قزل ارسلان نهد…
در حالی که قصیدۀ سعدس نیز مدح است، اما به گمان خود حد نگهداشته است:
… تو منزل شناسی و شه راهرو
تو حق گوی خسرو حق شنو
چه حاجت که نه کرسی آسمان
نهی زیر پای قزل ارسلان
مگو پای عزت بر افلاک نه
بگو روی اخلاص بر خاک نه
۴) اشاره به قطعۀ خاقانی که مردی او را بر عنصری ترجیج می‌داد و او در جواب گفته بود:
به تعریض گفتی که خاقانیا
چه خوش داشت نظم روان عنصری…
شنیدم که از نقره زد دیگدان
ز زر ساخت آلات خوان عنصری
به دانش توان عنصری شد ولیک
به دولت شدن چون توان عنصری
برای تکمیل این بحث باید افزود که عنصری ملک‌الشعرای دربار سلطان محمود غزنوی، در حالی که محمود شبی حکم کوتاه کردن زلفان ایاز را داده بود و فردا از کرده پشیمان شده و در غم نشسته بود، در مدحی گفته بود:
کی عیب سر زلف بت از کاستن است
چه جای به غم نشستن و خاستن است
جای طرب و نشاط و می‌خواستن است
کاراستن سرو ز پیراستن است
محمود سر از زانوی غم برداشت و دهن عنصری را یک یا چندبار از زر پر کرد. به این ترتیب عنصری به ملک و مال رسید.

اشتراک گذاري با دوستان :

Comments are closed.