احمد مسعود: طالبان به هیچ تعهد خود به غیرقرارداد خود با آمریکا عمل نکردهاند.
گزارشگر:کمالالدین حـامد/ سه شنبه 15 جوزا 1397 - ۱۴ جوزا ۱۳۹۷
بخش سیزدهـم/
ج. معارف الهی در قرآن کریم
نخستین مسأله در این بحث، شناخت “وحی” است. به گفتۀ شحرور: “وحی” ویژهترین معرفتی است که به “موحی” (گیرندۀ وحی) اعطا میگردد. وی بهشدت بر کسانی که در تلاش شناخت وحی از طریق مقایسۀ “روانشناسی” و “انسانشناسی” است، میتازد و این روش را تعمیم قواعد “روانشناسی” بر وحی میداند نه “هستیشناسی” وحی؛ چون اگر قرار باشد ما به سراغ بحث روی وحی یا موحی برویم، باید این بحث را در نسبت قرآن کریم (موحی ) با قواعد روانشناسی جستوجو نماییم. از اینرو به گفتۀ شحرور، قرآن از شش نوع “وحی” نام برده است که نشان میدهد نقطۀ مشترک همه، همان نقل معلومات به جانب دیگر با استفاده از یک روش غیرمعمول است.
نخستین نوع وحی که قرآن کریم به آن اشاره میکند، “إیحا” از طریق جابهجاسازی (تخزین) یک سلسله معلومات و “دادهها” است که قرآن کریم کار زنبور عسل (نحل) و زمین و آسمان را مبتنی بر همین عملیه معرفی میکند.
دومین نوع وحی، “إیحا” از طریق تشخیص حسی است که چنین رابطهیی ذریعۀ شنوایی (السمع) و بینایی (البصر) به فهم انسان انتقال مییابد. این نوع وحی را “وحی فوادی” نیز گفتهاند. ویژهگی این نوع وحی، بسیط بودن و یا ساده بودن آن است؛ بدین ملحوظ ابتداییترین نوع “إیحا” به انسان گفته میشود. قرآن کریم وقتی از آمدن فرستادهگان خداوند نزد ابراهیم یاد میکند، تعامل و گفتوگوی ابراهیم با آنها از طریق صوت صورت گرفته است و آنچه فرستادهگان میگفته، ابراهیم “بالمباشر” میشنید و میدید.
نوع سوم وحی از طریق وارد کردن یا همان “گواهی دادن خاطر” یک فرد صورت میگیرد. چنین “تأملی” تا امروز برای برخی افراد در شرایط خاص (معمولاً شرایط حساس) و بدون کدام اطمینان و قرارداد قبلی دست میدهد. قرآن کریم چنین حالتی را در “گواهی دادن قلب” مادر موسی مبنی بر سپردن موسی به دست امواج یاد کرده است؛ برخی مخترعین حقایق علمی نیز از چنین یک حالتی (گواهی دادن دل) برخوردار شدهاند، مانند کشف جاذبه توسط نیوتن. بدین لحاظ میتوان گفت که این حالت، ویژۀ “نبوت” و پیامبری نیست و ربط مستقیمی با امور شرعی ندارد، بلکه ارتباط غالب آن با مسایل و انکشافات تجربی و اجرایی میباشد.
نوع چهارم وحی، همان “وحی” از طریق منام (خواب) است. باید دانست که در قرآن کریم، اصطلاح “حلم” و “منام” معادل هم نمیباشد، بلکه مبتنی بر اصل و قاعدۀ “عدم ترادف”، “حلم” مجموعهیی از صورتهاییست که شخص متأثر از پیشآمدهای روزانه و غرایز درونی خود، در عالم خواب میبیند، که معمولاً در قرآن کریم به آن “اضغاث احلام” گفته شده است. این تصاویر ربط منطقی با هم ندارد و به صورت متراکم، قدرت خیال انسان را در عالم خواب تحت تأثیر قرار میدهد. ولی “منام”، اخذ و درک تصاویر و اطلاعاتِ رمزی منظم و قابل تعلیل میباشد که برای انبیاء، همان “وحی” است و برای غیر انبیاء “مبشرات” یا “رویای صادقه” شناخته میشود.
مطالعات روانشناسی جدید روی وضعیت درونی افراد نشان داده است که چنین حالتی برای افراد به صورتِ واضح دست داده و بعداً در عالم واقع به وقوع پیوسته است. قرآن کریم خواب ابراهیم را مبنی بر ذبح فرزندش و یوسف را مبنی بر سجدۀ ستارهگان، خورشید و ماه، از همین دسته معرفی نموده است. این نوع “رویا” میتواند مبینِ یک واقعۀ آمدنی و محتوم و یا واقعیت انشایی و قابل اجرا (اختیاری ) باشد؛ به همین دلیل برای ابراهیم، “إنی أری” آمده است که حتمیت را نشان نمیدهد، بلکه اختیار ابراهیم را در جای خودش، در اجرای این عمل، باقی میگذارد. ولی در حقِ یوسف گفته شده است “انی رأیت” (من دیدم)، که حتمیتِ وقوع این حادثه را در آینده نشان میدهد.
نوع پنجم وحی، “وحی مجرد” است. این نوع “إیحاء”، پیچیدهترین و مجردترین نوع “وحی” محسوب میگردد. بدین صورت، آیات وحی شده بهطور مستقیم در دماغ ( قلب) پیامبر ثبت و القا میگردید که تلقی آن از طریق کاربرد حواس مشکل بوده است. مبتنی بر این وضعیت، نقل شده که هنگام القای وحی، پیامبر اکرم دچار وضعیتی خاص میگردیده و گاهی عرق مینموده است.
شحرور به گفتههای وحیشناسان معاصر نیز در این باب میپردازد، مبنی بر اینکه آیا میتوان گفت پیامبر دچار «صرع» میشده؟ و یا اینکه این تلقی نیز نوعی قدرت تخیل شخص پیامبر بود؟ (تیوری سروش و امثال او). وی با توضیح دقیق، طرح این احتمالات را غیرعلمی و بیپایه میداند (ما از نقل آن صرفنظر کردیم). قرآن کریم در سورۀ إسرا، آیت ۱۰۵ از مرحلۀ “إنزال” قبلی یاد میکند و میفرماید: “و بالحق أنزلناه”. این نوع خطاب نشان میدهد که قرآن کریم بیرون از ذهن پیامبر تبدیل (إنزال) به زبان عربی (پدیدۀ زبانی) گردیده است و بعداً (با ویژهگی زبانی خود) به دماغ (قلب) پیامبر اکرم «ص» وحی شده است و جملۀ بعدی “و بالحق نزل” تأیید همین امر است.
نوع ششم وحی که در قرآن کریم از آن نام برده شده است، “وحی” صوتی است. قرآن کریم روش ظهور آن را “تصویت” از میان ابرها معرفی کرده است. موارد متعددی است که قرآن کریم انبیاء را به لحاظ تلقی وحی، یکدست معرفی میکند، ولی موسی را به صورت مشخص و استثنایی جدا مینماید و معمولاً او را به عنوان «کلیمالله» معرفی میکند که نشانگر تلقی موسی “کلام خدا را” از طریق نوع خاصی “إیحا” است. از میان انواع متذکرۀ “إیحاء” در قرآن کریم، “إیحاء” به پیامبر اسلام به صورت نوع دوم (وحی فوادی) و نوع پنجم (وحی مجرد) بوده است که در سورههای إسرا و هود به آن اشاره شده است.
د. علم پروردگار (علم الله)
به گفتۀ دکتر شحرور، علم پروردگار علم تجریدی محض است و به لحاظ چار چوب ریاضی به آن علم متصل و منفصل میتوان گفت. آیت ۲۸ سورۀ جن و ۸ سورۀ رعد به این خصوصیت برای علم پروردگار اشاره میکند. علم تجریدی، علم مجرد از حواس را گفته میشود؛ به این صورت که صاحب آن میبیند و میشنود ولی بدون عضو فیزیولوژیکی شنوایی و بینایی. بنا به گفتۀ شحرور، علم پروردگار دو نوع است: یک، علم به اشیاء و حقایق موجود. دو، علم به سلوک و کردار انسانها. اشتباه کلام سنتی در این است که آنچه از اعمال انسانها قبل از إجرا (وجود) است را تحت علم پروردگار داخل نمودهاند که به این صورت صفت “اختیار” برای انسانها را سلب کردهاند و از طرف دیگر، مکلفیت انسانی را بیمفهوم ساختهاند. در حالیکه قرآن کریم با استفاده از واژۀ مضارع «یعلم ما تخفون و ما تعلنون» در صدد آن است که نشان دهد پروردگار به صورتِ دوامدار فعالیتهای در حالِ وجود انسانی را به مجرد وقوع میداند و قبل از وقوع این فعالیتها را نمیتوان موصوف به صفتِ وجود کرد تا اینکه علم پروردگار به آن تعلق گیرد. لذا افراد انسانی در اجرای اعمالشان مختار اند و به هر صورت که اجرا کنند، و به مجرد اجرا، تحت علم پروردگار قرار میگیرند و از او پنهان شده نمیتوانند.
Comments are closed.