احمد مسعود: طالبان به هیچ تعهد خود به غیرقرارداد خود با آمریکا عمل نکردهاند.
گزارشگر:نویسنده: ابومسلم خراسانی / سه شنبه 26 سرطان 1397 - ۲۵ سرطان ۱۳۹۷
از عمر و پیشینۀ دموکراسی در افغانستان، کمتر از دو دهه میگذرد یا به تعبیری از روزی که نخستین موشکهای دوربرد و قارهپیما، همراه با پهپادهای هدایتشونده و جتهای “بی۵۲” به منظور نهادینهکردن ارزشهای مردمسالاری در پهنای آسمان افغانستان غریدن گرفت؛ کمتر از دو دهه میگذرد. شهروندان افغانستان خسته از جنگ و اسارت و استبداد، آغوش خود را برای پذیرش نظام دموکراسی و مردمسالاری که نمیدانستند چیست، گشودند و خواب یک افغانستان بدون جنگ و خشونت را در سر پروراندند.
اما با گذشت دو دهه از زندهگی در زیر درخت نوپای دموکراسی و مردمسالاری، نهتنها ریشههای این درخت، خشکیده و تکیده بلکه دیو جنگ و خشونت در بستر دموکراسی هر روز تنومندتر و فربهتر میشود و تنشهای قومی و زدوبندهای سیاستهای قوممحورانه هر روز بیشتر از پیش اوج میگیرد. دهانههای آتشفشان تعصبهای مذهبی، زبانی و قومی یکبار دیگر رو به فورانی شدن میگراید و در زیر سرپوش دموکراسی و گفتمان مردمسالاری آپارتاید قومی و استبداد نادر خانی چهرهنمایی میکند.
چه شد که ارزشهای دموکراسی و حکومتِ مردمسالاری در افغانستان به صورت وارونه نمودار شد و به جای تساهل و مدارا؛ آتشِ خشونت و توحش جوانهزد تا زندهگی مردم این کشور را سیاه و تاریک کند. چگونه مردهریگِ ایدیولوژیِ سیاه و افراطگرایی در بستر دموکراسی دوباره کمر خمیدۀ خود را بلند کرد و قامت برافراشت؟ چرا درخت دموکراسی در افغانستان ثمرهاش استبداد عبدالرحمانی و قومگرایی نادرخانی از آب درآمد و میوۀ شرین نداد؟ شاید اینهااز مهمترین و درشتترین پرسشهایی باشند که در ضمیر هر افغانستانی میچرخد.
اگرچه در روزگار پسامدرنیته یا به تعبیر انتونیونگری و مایکل هارت در عصر امپراتوری؛ جنگ و دموکراسی در همتنیده و سخن از مقولههای “ بحران دموکراسی” “ رابطه جنگ و دموکراسی” و “ ویروس دموکرسیخواهی” بر سر زبانهاست، اما از این مقولهها که بگذریم عوامل بیشمار و دستهای زیادی مانع نهادینه شدن دموکراسی در افغانستان شدند. نبود پیشزمینه فهم دموکراسی و بیگانگی عامه باشندهگان افغانستان با این نظام، قلت منابعِبشری؛ قشر روشنفکر و نخبههای سیاسی، اقتصاد ضعیف و توزیع ثروت یا به تعبیر “ تیمور شاران” دولت شبکۀ، جامعه سنتی و ستیزهجویی روحانیها در برابر ارزشهای مردمسالاری به گونۀ که سالهای به حرام بودن نظام دموکراسی گلو پاره کردند و ناله سردادند و سیاستهای جنگخواهانه امریکا یا به گفته سمیر امین “جنگ دایمی و امریکایی کردن جهان” از بزرگترین چالشهایی اند که “دموکراسی افغانی” را خفه کرده و مجال نفس کشیدن برایش نمیدهند.
گذشتۀ دموکراسی؛ کرزی
حامدکرزی رییسجمهور پیشین افغانستان با دموکراسی یکجا سبز شد و جوانه زد؛ در همان روزهای اول حکومت او، برگهای درخت دموکراسی در بستر فسادهای بزرگ و دزدیهای سرسامآور نفسگیر شد و پژمرد. میلیاردها دالر که برای باسازی و بهسازی افغانستان از کیسۀ غربیها آمده بود حیف و میل شد و در جیب کسانی رفت که خونِ میلیونها انسان را ریخته و جنایتها آفریده بودند.
وقتی خشت تهداب دموکراسی با بمب و خمپاره آورده و با فساد و دزدی بنا شد به قولی دیوارهای این کجبنا تا ثریا کج رفت و هر لحظه امکان فروریختن دیوارهای کجبنا امکانپذیر شد. یا به تعبیر محلی افغانستانیها؛ ناف دموکراسی نوپا در افغانستان شانزده سال قبل با فساد و دزدی بسته شد و سیاست اندیوالی و تطمیع پیشه گردید تا قمندانچهها و زورمندان محلی را با خود داشته باشند.
فساد آنچنان در این مرز و بوم شیوع و گسترش یافت که افغانستان را بر صدر جدول فسادپیشهترین کشورها نشاند. از رهبران جهادی که داعیه جنگِ مقدس را داشتند تا تکنوکراتهای غربزده و زورمندانمحلی همه تا ناف در لجنزارِ فساد غرق شدند و از بیتالمال زور و زر اندوختند و بلندمنزلهای آسمانخراش ساختند. قدرتمندان و دار و دسته چنان در حسرت بدست آوردن پول میسوختند که آماده هر کاری برای به دستآوردن مقدار ناچیزی امتیازات بودند و سفارت به سفارت برای گدایی و دزدی دست دراز میکردند.
بحران کابلبانک و چرخۀ فساد در آن، چنان فراگیر در هم تنیده بود که شنیدنش حتا فساد پیشهترینها را بهتزده و حیران میکرد که چگونه یک حلقۀ خاص این همه پول را به یغما بردند و سرمایه هنگفتی را با خیال راحت دزدی کردند. فسادی که سپنتا در روایتهایش از درون سیاست افغانستان آن را “ بزرگترین بحران اقتصادی “ یاد میکند که دست بسیاریها در پدیدآوری آن بحران آلوده بود.
برعلاوه از پدیدۀ فساد؛ قوت گرفتن جنگ و خشونت و ترورهای زنجیرهای، سیاستهای تعصباندیش و قوممحور، وجود افرادِ بدنام و متهم به جنایتهای جنگی و ترور، کشاندن جنگ در سرزمینهای نسبتا امنِ شمال، نبود یک سیاست قاطع و هدفمند در برابر گروههای مسلح و اوجگیری جنگها کمر دموکراسیِ نوپای افغانستان را خماند و در مشت مثلث شوم جنگ و فساد و تبعیض استحاله شد.
فاتحهی دموکراسی در انتخابات افغانی
انتخابات یکی از پراهمیتترین شاخصههای دموکراسی است در واقع دموکراسی بدون انتخابات به رودخانه بدون آب میماند که خشکیده و گندیده شده است. از اینرو وقتی ابراهام لینکلن دموکراسی را تعریف و چارچوببندی کرد آن را حکومت مردم برای مردم خواند در واقع نقش انتخابات و رایِ مردم پدیدآورنده و ابداعکنندۀ این نوع نظام است. اما در افغانستان رای مردم و تصمیمگیری تودهها نقشی در تعیین رییسجمهور ندارد.
آخرین مورد انتخابات ۲۰۱۴ بود که مردم افغانستان در بستر دموکراسی تجربه کردند. انتخابات که یکی از جنجالبرانگیز ترین و طولانیترین انتخابات در سطح جهان لقب گرفت که افغانستان را تا سرحد جنگ داخلی و تجزیه پیشبرد. بدونشک در انتخاباتهای پیشین هم تقلب و مداخله وجود داشته اما انتخابات ۲۰۱۴ روزی بود که فاتحه دموکراسی خوانده شد و دفن گردید. سپنتا که خود از مقامهای بلند رتبه حکومت قبلی بود این انتخابات را “شرمنامهی غمانگیز” و یک افتضاح بزرگ سیاسی عنوان میکند.
افشاگریهای رحمتالله نبیل رییس پیشین امنیت ملی در مورد انتخابات ۲۰۱۴ تکاندهنده و فاجعهآمیز و در عین حال چهرهی دموکراسی افغانی را آفتابی کرد. فروش زمینهای دولتی به بهای اندک و قراردادهای پیشکی برای هزینه کمپاینهای تبلیغاتی، سرازیر شدن میلیونها دالر از سازمانهای استخبارات منطقه و جهان به نفع نامزدهای ریاست جمهوری، تقلبهای گسترده و دور از انتظار و ماشینهای چاپِ کارت و … پشتپردۀ انتخابات و دموکراسی در افغانستان را آفتابی کرد.
دخالت کشورهای منطقه و جهان در انتخابات، تقلبهای سفارتی و مداخلههای استخباراتی، پر کردنِ صندوقهای انتخاباتی به شیوهی گوسفندی و مهندسی شده و دستکاری آرا مردم؛ سقفِ نیمبند و متزلزلِ دموکراسی را لرزاند و سقوط داد و اعتبار این نظام را به سطح گسترده به تقلیل مواجه کرد و سرانجام پیآیند و برآیند فاجعهی سیاسی انتخابات بر آن شد تا جانکری اساسِ حکومت وحدتملی و دوسره را بگذارد و به جای مردمی که به بهای خون و جان شان به پای صندوقهای رای رفته بودند، تصمیم بگیرد.
شکافِ قومی در عصر غنی
با روی کار آمدن عصر غنی امیدها برای بهبود زندگی مردم و رسیدن به وضعِ مطلوبِ نسبی برجسته به نظر میرسید. چه غنی متفکر دوم لقب داشت و مزید بر آن دانشآموختهای بودکه با مفاهیم توسعه و باسازی در کشورهای عقبمانده و در حال توسعه آشنایی کامل داشت. بالطبع که چشمِامید بر سیاستهای او دوخته شده بود تا کشتی ورشکستهی افغانستان را از اعماقِ ناکامی به ساحل پیروزی برساند.
اما با گذشت چند سال از عمر حکومت غنی، امیدها یکبار دیگر نقش بر آب شدند و روزنههای امید و فردای بهتر رو به تاریکی گراید. سیاستها قومی و فاشستی ارگ به رهبری اشرفغنی بار دیگر شکافهای قومی و زد و بندهای قومگرایی را بیشتر کرد و آتش تعصب و کینه نسبت به یکدیگر را شعلهور نمود. تا اینکه از دل سیاستهای ریاست جهموری مخکشها سر برآوردند و تربیت شدند.
اشرفغنی در ادامه حذف رقیبانِ قدرت با یک نیرنگ جنسی – سیاسی معاون خود و رهبر ترکتباران را تبعید کرد و شریک خود داکتر عبدالله را نیز مهار نمود به گونهیی که بارها رییس اجراییه از تکرویها و تصمیمگیری های یکجانبۀ رییس جمهور اعتراض کرد. عطامحمد نور، احمدضیا مسعود، علی احمد عثمانی و محمد محقق از کسانی هستند که اشرفغنی دست شان را از قدرت و حکومت کوتاه کرد و زمینگیر نمود.
سیاست قومگرایانه در افغانستان نتیجۀ مطلوب برای هیچ قومی ندارد. در تاریخِ پر دامنۀ افغانستان اگر نگاه کنیم به روشنی هویدا است که حکومتهای قومگرا و شوونیست در ورطهی نابودی هلاک شدند و به باد رفتند. حالا غنی بجای رفوی شکافهای قومی بر وسعت این مرزها میافزاید و شکاف قومی را عمیقتر میکند برای نمونه عشرت و پول و قصر زرین را به یک شخص که مهتم به جنایت جنگی است بخشیده و دیگری را که برای وطن میرزمد با میل تنفگ و خشونت بازداشت یا تبعید میکند.
شکاف و درز قومی و ملیتگرایی تا جای پیش رفته است که امروز برخیها ترکستان میخواهند و برخیها به دنبال خراسانخواهی اند. با این وجود میشود عصر غنی را روزگاری اوجِ شکافِهای قومی و تعصبهای زبانی و مذهبی لقب داد که به بالاترین حد خود رسیده است. و سخن از تجزیه، استقلال طلبی و جدایی بر سر زبانهاست.
با این وصف برای آیندۀ دموکراسی واقعی و مردمسالاری بهتر هیچ امید و روزنهای نیست، جنگهای زمانبر، شکافهای قومی، قدرتمند شدن گروههای مخالف، استبداد و سلطهی حکومتی، بحران هویت و توزیع شناسنامههای برقی، سیاستهای حذف و طرد مخالفان سیاسی، فساد گسترده در بدنه حکومت، ظهور گروههای غیر بومی نظیر داعش، فقر و تهیدستی و … دست به دست هم داده و امید فردای بهتر را گرفتند و ارزشهای مردم سالاری و قانونمداری و دموکراسی را در زیر چنبرهی قدرتمند خود له کردند و محو نمودند همان گونه که گذشته این نظام تاریک است چندان امیدی برای آیندهاش هم با تاکید بر چالشهای مزبور نیست.
Comments are closed.