بانوی نخست ایـن بـار چـه گفت؟

گزارشگر:احمدعمران/ یک شنبه 14 اسد 1397 - ۱۳ اسد ۱۳۹۷

پروژۀ اشرف‌غنی رییس حکومت وحدت ملی در افغانستان شرکا و ترویج کننده‌گان متعددی دارد. از آن جمله بانوی نخست کشور است که بخشی از این پروژه را در همکاری با برخی نهادهای مشکوک خارجی به پیش می برد. رولا غنی که بیشتر از شوهرش هوای قدرت در سر دارد، همه چیزش را به پای آن فدا کرده است. شاید از نخست هم چیز زیادی نداشت که در مقایسه با بانوی نخست شدن یک کشور جهان سومی مثل افغانستان ارزش حفظ کردن را می‌داشته باشد. او و شوهرش محمد اشرف غنی در تبانی با هم، یک دیگر را چنان استحاله کردند که mandegar-3حالا حتا نشانه هایی از آن هویت و خود پیشین شان چیزی باقی نمانده است. بانوی نخست، اول از همه نام اش را از دست داد و به دنبال آن ظاهراً دین، سرزمین، خانواده، قومیت و چیزهای دیگری از این دست را. او حالا با کبر سنی که دارد تلاش می‌کند که نه تنها در افغانستان با این توهم جدید زنده گی تازه یی را آغاز کند؛ بل این کشور مصیبت زده را هم که حداقل چهل سال دچار بحران های خونین و مرگبار بوده، بازهم در بحران و بی سرانجامی نگه دارد. بانوی نخست کشور اخیرا در گفتگویی با یک رسانۀ خارجی این توهم های آخرالزمانی را به نقطۀ اوج آن رسانده است. در گذشته اگر گاهی دچار سؤهاضمه فکری می شد حداقل از همان چهار چوب دفتر بانوی نخست بیرون نمی‌آمد، اما حالا از او تیوری پرداز و « افغان شناس» طراز اول نیز جور شده است. رولا غنی در این مصاحبه می گوید که پشتون ها در افغانستان اکثریت اند و به جز از آن ها کس دیگری در این کشور حکومت کرده نمی تواند. این سخن چنان سخیف و بی پایه است ک حتا اگر کسی تاریخ را سرچپه هم بخواند به چنین نتیجۀ نادرست و بی اساس دست پیدا نمی کند. توهم اکثریت و اقلیت از صد سال در این کشور رواج داشته بدون آن که واقعا کسی آمده باشد و تحقیق درستی در این خصوص ارایه کرده باشد. اگر چنین می بود، پس چرا در دربار سلطان محمود غزنوی که ترک بود، چهار صد شاعر فارسی زبان جمع شده بودند. این فارسی زبان ها از کجا آمده بودند و چگونه در این کشور جا باز کرده بودند؟ چرا مولانا جلال الدین بلخی در این کشور می زیسته و ناصر خسرو قبادیانی و جامی و فخر رازی و خواجه عبدالله انصاری در آن زنده گی می کردند؟ چرا نام های بیشتر مناطق این سرزمین برگرفته از متون کهن فارسی و دیگر زبان های رایج این کشور است؟ چرا تخت رستم در سمنگان قرار دارد؟ بحث اکثریت قومی را در این دهه های اخیر تعدادی که شوونیسم قومی شان به سرحد بیماری روانی کشیده بود، مطرح کردند و آن هم بیشتر از آن که یک واقعیت تاریخی و اتنیکی باشد، یک بحث سیاسی بوده است. رولا غنی در این مصاحبه می گوید که تاجیک ها، ازبیک ها و هزاره ها به دلیل این که نمی توانند حکومت کنند، تلاش می کنند از راه زور و تفنگ خواسته های خود را به کرسی بنشانند. چه چیزی در این گفته می تواند واقعیت داشته باشد؟ آیا آن هایی که علیه حکومت می جنگند، اقوام غیر پشتون اند؟ به نظر می رسد که کبر سن و عدم آگاهی از مسایل کشور باعث شده که بانوی نخست حتا تصور درست و واقعی از جنگ فعلی نداشته باشد. آیا حملۀ روز جمعه به شهر گریز مرکز ولایت پکتیا را غیرپشتون ها انجام دادند؟ طالبان که نزدیک به شش سال بربخش های از این کشور حاکمیت متحجر و قرون وسطایی خود را بر پا کرده بودند از کدام قوم و تبار بودند؟ بحث ها و واقعیت های جامعه را نباید این قدر سخیف و بی بنیاد مطرح کرد. هنوز در مساجد افغانستان، در تمام گوشه و کنار، از جنوب شروع تا به شمال و از غرب شروع تا به شرق، پس از آموختن قران کریم به کودکان پنج کتاب تدریس می شود که شامل متن های از شاعران فارسی سراست. آن وقت بانوی نخست می آید می گوید که پشتون ها در این کشور اکثریت اند و ازبیک ها، تاجیک ها و هزاره ها به تنهایی نمی توانند در انتخابات برنده شوند. اگر چنین می بود چرا شوهر شان در انتخابات سال ۲۰۰۹ فقط ۳ در صد آرا را از آن خود کرد؟ چرا در انتخابات ۲۰۱۴ افرادی چون جنرال دوستم در کنار او قرار گرفتند؟ حتا وقتی بحث نبود یک فرد از قوم تاجیک برای او در آن سال مشکل ساز شد، او مجبور شد که به دروازه احمد ضیا مسعود برادر قهرمان ملی کشور برود. و اصلا از چنین بحث های چه می توان نتیجه گرفت؟ درسرزمین هند که مسلمان ها اقلیت را تشکیل می دهند، عبدالکلام، یک مسلمان می تواند رییس جمهور شود ولی در افغانستان نمی تواند یک غیر پشتون به کرسی ریاست جمهوری برسد؟ چرا؟ چرا بانوی نخست این سوال را از خود نمی پرسد؟ آیا در جهانی که او زنده گی می کند، انسان ها بر اساس قوم و نژاد شان شناخته می شوند؟ آیا او نیز چون هیتلر باور دارد که باید یک قوم بر جهان حکومت کند؟ بانوی نخست در این گفتگو با « اسراییل نیوز» می گوید که «دموکراسی ضعیف و عدم احترام به مسلط شدن دموکراسی در افغانستان  زمینه را برای اقلیت های این کشور مساعد کرده است که با واقعیت های افغانستان مخالفت  کنند و سعی کنند که برتری خود را با اعمال خشونت  و استفاده از سلاح بردیگران تحمیل کنند». آیا این گفته ذره یی از واقعیت را در خود نهفته دارد؟ کی ها در حال جنگ اند و باعث بی سروسامانی کشور شده اند؟ آیا همه کسانی که نمی خواهند دموکراسی در افغانستان مسلط شود، غیرپشتون ها اند و پشتون ها چه طالب و چه داعش فقط یک آرزو دارند که به دموکراسی برسند که ازبیک ها و تاجیک ها و هزاره ها از آن ها به زعم بانوی نخست دریغ داشته اند؟ جامعه واقعیت های سخت و انکار ناپذیر دارد که نمی توان آن ها را با صغرا و کبرا کردن های  ذهنی وارونه کرد. در این که افغانستان مثل هر جامعه و کشور دیگری دارای کثرت های قومی است هیچ شکی وجود ندارد. این اقوام سال های سال در کنار هم زیسته اند و در غم ها و شادی ها در کنار هم بوده اند. به همان میزانی که بر ازبیک ها و تاجیک ها و هزاره ها در این کشور از سوی اجانب و دست نشانده های شان ظلم و جفا صورت گرفته بر پشتون های این کشور هم ظلم و جفا رفته است. خون های که در این کشور ریخته می شود خون یک قوم و تبار نیست. دیروز اگر برای آزادی خود این مردم جنگیده اند امروز برای نجات یافتن از افراط گرایی و تندروی می جنگند. بانوی نخست به جای چنین اراجیف و حرف های بی پشتوانه خوب است که برای رهایی زنان کشور از چنگ طالبان و طالبانیزم مسلط بر افکار عده یی از نزدیکان او و رییس حکومت کاری انجام دهد. او باید بداند که مسوولیت هایش در چه زمینه های است و در چه زمینه های می تواند حرف درست و دقیق بزند. حرف های از این دست شاید به مزاج عده یی فاشیست برابر باشد و آن ها را به وجد آورد ولی با قاطعیت می توان گفت که اکثریت پشتون ها با چنین حرف ها و پیش فرض های موافق نیستند.

اشتراک گذاري با دوستان :