احمد مسعود: طالبان به هیچ تعهد خود به غیرقرارداد خود با آمریکا عمل نکردهاند.
گزارشگر:نویسنده: رزی آیفولد/ برگردان: علیرضا شفیعینسب/ سه شنبه 20 سنبله 1397 - ۱۹ سنبله ۱۳۹۷
بخش سوم/
ال مور، هفدهساله
«ال با والدین و برادرش در اسکس زندهگی میکند. زمان متوسط آنلاین بودن: دو تا سه ساعت در روز. مدت دوری از رسانههای اجتماعی: ۲۸ روز و ۱۸ ساعت»
نمیفهمم چرا کسی باید بخواهد چهار یا پنجساعت در روز را در شبکۀ اجتماعی بگذراند و به دنبال تأیید کسانی باشد که اصلاً نمیشناسد.
حدود یکسال پیش، فیسبوک را برای مراسم چهل روزه کنار گذاشتم. بد هم نبود. فکر میکنم ارادۀ خوب و زیادی دارم. میدانم وقتی اینترنت را از گوشیام برمیدارم، پربازدهتر میشوم. این را هم میدانم که شاید باید همیشه این کار را بکنم، اما خب، نمیکنم.
در یکروز عادی، احتمالاً ۲۰دقیقه هنگام بیداری در صبح مشغول آن هستم و اگر واقعبین باشم، نزدیک به دوساعت دیگر هم در شب آنلاین میشوم؛ اما همزمان کارهای دیگری هم میکنم. بیشتر از همه، از فیسبوک مسنجر برای چتهای گروهی و سازماندادن به کارها استفاده میکنم، اما در اینستاگرام، اسنپچت، توییتر و اسکایپ هم هستم و از فیستایم هم زیاد استفاده میکنم.
اما اینبار کنار گذاشتن همهچیز خیلی خیلی سختتر بود. واقعاً فکر میکردم نمیتوانم موفق شوم. بهمحض اینکه از مدرسه خارج میشدم، نمیتوانستم با هیچکدام از دوستانم حرف بزنم، مگر اینکه با تلفون ثابت با آنها تماس میگرفتم.
شاید خیلی کمتر هم با افراد قهر میکردم، چون در فیسبوک سوءتفاهم زیاد پیش میآید؛ اما خب فکر میکنم از بعضی دوستانم هم دور شدم. در پایان هفتۀ دوم، کاملاً از این قضیه ناراحت بودم. یک شب با برادرم بحثم شد و میخواستم با دوستم راجع به آن دادوبیداد کنم، اما نمیتوانستم. مجبور بودم همینطور فقط در اتاقم بنشینم. در ضمن چون من هرشب در فیستایم نبودم، دوستانم راحت با کسانِ دیگری فیستایم میکردند. خیلی احساس تنهایی داشتم. کمی نگران بودم که افراد فراموشم کنند.
هرچند خیلی سخت بود، خیلی خوشحالم که این تصمیم را گرفتم. خیلی چیزهای کوچک بهتر شد. انگار زندگیام جمعوجورتر شد. زمان این تصمیم هم خوب بود، چون شروع تمام امتحاناتم بود، بههمین خاطر بسیار متمرکزتر بودم و تمام تکالیفم را سر وقت انجام میدادم.
بیشتر به باشگاه میرفتم. گلوتن و قند را هم بهخاطر چهل روزه کنار گذاشته بودم و همین در کنار خروج از شبکههای اجتماعی باعث شد بهلحاظ فیزیکی احساس خیلی بهتری داشته باشم. بهتر میخوابیدم. وقت خیلی بیشتری میگذاشتم تا برای خودم آشپزی کنم. متأسفانه وضعم آنقدر بد شده بود که نه آشپزی میکردم و نه با خانوادهام مینشستم و حرف میزدم.
میتوانستم مدتی طولانیتر هم از شبکههای اجتماعی دور بمانم، اما چندهفته سراغ آن رفتم تا راحت با دوستانم ارتباط پیدا کنم. قبلاً مدتهای طولانی اینستا چک میکردم تا اینکه به عکسهایی میرسیدم که پیشتر دیده بودم؛ اما وقتی بعد از مدتی کنارهگیری دوباره به شبکههای اجتماعی برگشتم، خیلی زود از آن خسته میشدم. همین حالا خودم دوباره آن را کنار گذاشتهام تا تمام امتحاناتم تمام شود. البته فواید شبکههای اجتماعی را مدنظر دارم، مثلاً اینکه از طریق دوستانم در فیسبوک با کسانی دیگر دوست شدهام. اما نمیفهمم چرا کسی باید بخواهد چهار یا پنجساعت در روز را آنجا بگذراند و به دنبال تایید کسانی باشد که نمیشناسد.
آنا مایر، سیزدهساله
«آنا با والدین و برادر بزرگترش در شفیلد زندهگی میکند. زمان متوسط آنلاین: حدود یکساعت در روز. مدت دوری از رسانههای اجتماعی: هفتروز».
من فیسبوک ندارم. هیچکدام از دوستانم فیسبوک ندارند، پس فکر نکنم داشتن فیسبوک برای من فایدهیی داشته باشد. واتساپ دارم، اما از آن استفاده نمیکنم. بیشتر اینستاگرام میروم. بهجای پیامک از آن استفاده میکنیم، چون رایگان است. تنها عکس سلفییی که دارم، عکس پروفایلم است؛ بیشتر عکسهایم از کارهایی هستند که انجام میدهم. مادربزرگم ژانت همیشه میگوید: «شبکههای اجتماعی کتاب خودستایی نیستند». فکر میکنم حضور در شبکههای اجتماعی بسیار مفیدتر از تلویزیوندیدن است، چون حداقل با افراد دیگر حرف میزنید. ما در خانه تلویزیون نداریم. معمولاً خانوادهگی هفتهیی یکبار سریالی را آنلاین تماشا میکنیم. مثلاً الان مشغول تماشای سریال «پارکها و تفریحات»هستیم.
یک هفتهیی که بدون شبکههای اجتماعی گذراندم واقعاً، واقعاً خوب بود. وقتی تمام زمان را صرف چککردن شبکههای اجتماعی میکنم، در همان لحظۀ انجام این کار خوشحال هستم، اما بعدش، حس میکنم یک ساعت هیچ کاری انجام ندادهام. در این یکهفته، خیلی بیشتر فلوت تمرین میکردم. یکی از آن کتابهای رنگآمیزی بزرگسالان دارم که معمولاً به آن نگاه نمیکنم، اما سراغ آنهم رفتم و وقت خیلی بیشتری صرف ترسیم در دفتر طراحیام میکردم. به محض اینکه به خانه میرسیدم تکالیفم را انجام میدادم؛ خب، نه اینکه به محض رسیدن، اما بههرحال انجامش میدادم. به مادرم هم کمک میکردم. فکر کنم والدینم از این لذت میبرند که من بیشتر کنارشان هستم.
تنها نکتۀ منفی این بود که وقتی بعد از مدرسه به خانه میآمدم فکر میکردم «وای، تا چندینساعت نمیتونم با دوستانم حرف بزنم». ناخواسته به این فکر میکردم که آنها بدون من چه میکنند. بعضی وقتها در مدرسه از آنها میپرسیدم که دربارۀ چه حرف میزنند، چون گفتوگوها را از دست داده بودم.
کنارگذاشتن شبکههای اجتماعی باعث شد احساس مثبتتر و خوشبینی بیشتری داشته باشم، اما بااینحال زندهگی بدون آن سخت است. وقتی حوصلهات سر میرود، رسانۀ اجتماعی چارهیی ساده است. یک لحظه آنرا باز میکنید و همهچیز آنجاست. تا چندهفته بعد از پایان آزمایش، گاهی اپلیکیشنهایم را برای حدود یکساعت پاک میکردم. گمان کنم بهتر از هیچ است.
Comments are closed.