احمد مسعود: طالبان به هیچ تعهد خود به غیرقرارداد خود با آمریکا عمل نکردهاند.
گزارشگر:دو شنبه 26 سنبله 1397 - ۲۵ سنبله ۱۳۹۷
محمد اقبال زمانی مرد قویی بود، اما امروز وضعیت صحی او چنان بد است که نمیتواند حتی به «کبدی» یک نوع ورزش پهلوانی که خیلی به آن علاقه دارد، ادامه دهد. او پیش از این کارگر یک فابریکۀ تولید خشت بود.
اقبال ۴۴ساله پاکستانی بهخاطر فقر تصمیم گرفت گردهاش را بفروشد. این پدر هشت کودک، در سال ۲۰۱۲ با این تصمیم زندهگی خود را ویران کرد. اقبال به دویچه وله در رابطه به فروش گردۀ خود گفت: «من در آن زمان در یک فابریکۀ تولید خشت در نزدیکی لاهور کار میکردم و حدود ۱۶۰۰ یورو از کارفرمایم قرض گرفتم. با وجودی که من ساعات زیادی با زحمت بیش از اندازه کار میکردم، قرضهها همواره افزایش مییافت. من خیلی مایوس بودم. من به هرکاری دست میزدم تا این پول را بهدست بیاورم».
گردهات را بفروش
اشرف، پسر کاکایش به این فکر افتاد که اقبال برای نجات از این وضعیت گردهاش را بفروشد. او میگوید که در آغاز این فکر او را تکان داد، اما فقر و بدبختی که در آن زندهگی میکرد، او را مجبور کرد که در این باره بیشتر فکر کند.
اشرف، پسر کاکای اقبال که خود نیمسال پیش از آن گردهاش را فروخته بود، او را قانع کرد. بعد از این اقدام وضعیت صحی او هردم خرابتر شد. او با نشاندادن جای زخمهایش، قصه کرد: «پسرکاکایم تمام مراحل را به من توضیح داد که عملیات چهقدر ساده است. او به من اطمینان داد که در اثنای عملیات نمیمیرم. این نگرانی بزرگی بود که داشتم.»
اشرف دیدار او را با فقیر حسین از لاهور نیز هماهنگ کرد؛ مردیکه گردهها را میفروخت. اقبال میافزاید: «فقیرحسین به من گفت که گردهام را حدود ۹۴۰یورو میفروشد. من موفق شدم که با چانهزنی، مبلغ را به ۱۱۶۰ یورو برسانم. پیش از آن باید چندین آزمایش را سپری میکردم. خریدار گردهام باید مطمئن میشد که کدام بیماری شدید نداشتهام.»
بالاخره او برای انجام عملیات ۳۰۰ کیلومتر دورتر به راولپندی رفت. بعد از چندساعت، آزمایشها آغاز شد: «مدت هشتروز باید چندینمعاینه را سپری میکردم .»
هویت شفاخانههایی که چنین عملیات انجام میشود، بهشکل غالب مجهول است. در کلینیکی که اقبال عملیات شد، با نام جعلی، کلینیک چشم نامگذاری شده بود. در روز عملیات او با پتال، گیرندۀ گردهاش آشنا شد.
پیامدهای فاجعهبار عملیات
اقبال بعد از گذشت یکروز از عملیات که با بیهوشی کامل او انجام شد، با یک بس به خانهاش برگشت. او به زودی پیامدهای این عملیات را احساس کرد و درد او تازه آغاز شد. او در این باره گفت: «از حدود ۱۱۶۰یورویی که من از بابت فروش گردهام گرفتم، باید حدود ۲۹۰ یوروی آنرا برای ادویه خرج کردم. در واقع من باید بعد از عملیات گوشت گاو بسیار میخوردم، اما توانایی خرید آنرا نداشتم. من برای پرداخت قرضههای اولیام، مجبور شدم ریکشایم را بفروشم».
امروز بعد از گذشت ۶سال، اقبال یک مرد شکسته و بیمار است. او با محدودیتهای صحی ناشی از عملیات، کارش را در فابریکۀ تولید خشت از دست داد. او برای خود فقط کارهای مقطعی مییابد و به این وسیله قرضههایش بالا می رود.
او امروز به همه توصیه میکند که از فروش گرده یا دیگر اعضای بدنشان صرف نظر کنند.
Comments are closed.