احمد مسعود: طالبان به هیچ تعهد خود به غیرقرارداد خود با آمریکا عمل نکرده‌اند.





الگوهای حل منازعه در افغانستان: سناریوی پایان بخشیدن به منازعه از طریق مذاکره

گزارشگر:نویسنده: یعقوب ابراهیمی/ دو شنبه 2 میزان 1397 - ۰۱ میزان ۱۳۹۷

بخش دهم/

mandegar-3در مقابل، اکثر اشتراک‌کننده‌های داخلی این پژوهش در برابر پیشنهاد صلح رییس‌جمهور غنی با احتیاط عمل کرده و به آن به دیدۀ شک و تردید می‌نگرند. شرکت‌کنندههای افغان در این مورد به دو جناح تقسیم شده‌اند: نخست، شماری از آن‌هایی که معتقدند دولت ظرفیت و ارادۀ سیاسی برای ارائۀ جزئیات این پیشنهاد را ندارد. دوم، آن‌هایی‌که این پیشنهاد را مورد انتقاد قرار می‌دهند و باور دارند که پیشنهاد بیشتر از آن‌چه طالبان شایستۀ آن است را در اختیار آن‌ها قرار می‌دهد. اکثر شرکت‌کننده‌گان افغان اظهار می‌دارند که طالبان بدون اجازۀ پاکستان نمی‌توانند روی توافق صلح مذاکره کنند. آن‌ها همچنین معتقدند که با مداخلۀ قدرت‌های منطقه‌یی نظیر روسیه و ایران در منازعه، موضع طالبان پیچیده‌تر شده است. بنابر این لازم است آجندای مذاکرات باید همۀ ابعاد منطقه‌یی و روبه‌گسترش منازعه را در نظر گرفته و مورد رسیده‌گی قرار دهد.
شرکت‌کننده‌گان در مورد نقش بازیگران دخیل در تلاش‌های قبلی برای مذاکرات، نظریات متفاوتی دارند؛ هرچند اکثر شرکت‌کننده‌گان این تلاش‌ها را خوب، اما غیرمؤثر می‌پندارند. به گفتۀ عبدالحکیم مجاهد، مداخلۀ دولت قطر در سال ۲۰۱۳، آغاز خوبی بود، اما هیچ نتیجۀ مثبتی در پی نداشت؛ چون دولت افغانستان دفتر طالبان در دوحه را بلافاصله پس از گشایش آن بی‌اعتبار اعلان کرد.
از آن‌جایی که مذاکرۀ مستقیم بین دولت و طالبان غیرممکن است، مجاهد معتقد است که نقش میانجی در شرایط کنونی بسیار مهم است. با این وجود، وزارت امور خارجۀ افغانستان، نقش میانجی را ثانوی دانسته و بر این باور است که کلید مذاکرات در دست امریکا و متحدان آن است. طرف‌های دیگری مانند حزب وحدت، تلاش‌های قبلی میانجی های خارجی را برای تسهیل مذاکرات غیرسازنده، غیرواضح و بهره‌جویانه می‌پندارد. به همین ترتیب، عبدالحفیظ منصور، عضو پارلمان، معتقد است که تلاش‌ها از سوی بسیاری از طرف‌های سوم در گذشته برای تسهیل مذاکرات در جهت منافع آن کشورها بوده (یعنی به دست آوردن اطلاعات بیشتر در مورد طالبان و منازعه و تقویت روابط با طالبان)، تا زمینه‌سازی برای صلح در افغانستان. در مقابل، ایالات متحده، اتحادیۀ اروپا، یوناما و پاکستان نقش طرف‌های سوم نظیر قطر در تلاش‌های قبلی برای بازکردن دریچه‌یی برای مذاکرات میان دولت و طالبان را در ماهیت آن مؤثر تعریف می‌کنند. هرچند، آن‌ها از عوامل مختلفی نظیر مداخلۀ افراد «بلندرتبه» در این روند، مرگ ملاعمر و کشته شدن ملا اختر منصور توسط هواپیمای بدون سرنشین ایالات متحده در پاکستان، به‌عنوان دلایلی یاد می‌کنند که تلاش‌ها را پیچیده کرده و با شکست مواجه ساختند.
مذاکره و لزوم فشار
هرچند یافته‌های این پژوهش نشان می‌دهد که توافق توأم با مذاکره تنها راه برون‌‌‌رفت از بُن‌بست کنونی است، طالبان باور دارند که تنها مانع رسیدن به توافق صلح، حضور نیروهای خارجی در افغانستان است. اما شماری از شرکت‌کننده‌های این پژوهش ابراز کردند که حضور نیروهای خارجی به‌عنوان عامل جنگ بهانه‌یی برای طالبان است و این گروه تا زمانی‌که به لحاظ سیاسی و نظامی تضعیف نشود، وارد مذاکره نخواهد شد. آن‌ها عقیده دارند که آغاز روند گفت‌وگوهای موثر در حال حاضر نامحتمل است؛ زیرا دولت در موضع قوت و قدرت قرار ندارد. بنابر این، برای ممکنساختن توافقات از طریق مذاکره، لازم است تلاش‌های هم‌زمان نظامی و دیپلماتیک همراه با تلاش‌هایی برای گفت‌وگو صورت بگیرد.
علاوه بر یافته‌های میدانی این پژوهش، داده‌های تاریخی و تطبیقی نیز بر این مساله صحه می‌گذارد که تا زمانی که اوضاع به نفع شورشیان باشد، گروه‌های شورشی تن به مذاکره نخواهند داد؛ مگر این‌که مطمئن شوند نفع شان در مذاکره بیشتر از دوام جنگ است. هم‌چنان یافته‌ها نشان می‌دهند که شورشیان، الی این‌که در ضعیفترین حالت قرار بگیرند، به مذاکره به‌عنوان تنها گزینه فکر نمی‌کنند.
تاریخ شورش‌گری و جنگ‌های نامتقارن نشان می‌دهد که گروه‌های شورشی پیش از رسیدن به این نتیجه که در میدان جنگ چیز زیادی برای به‌دست‌آوردن ندارند، وارد مذاکره نشده‌اند. به‌عنوان مثال، در قضیۀ کلمبیا، تلاش‌ها برای توافق صلح زمانی به ثمر رسید که گروه فارک در این کشور در ضعیف‌ترین حالت خود قرار داشت. فارک پس از این‌که از لحاظ نظامی فلج شد، به مذاکره به‌عنوان تنها گزینه برای حصول بخشی از اهداف خود تن داد. کلمبیا نمونۀ درخشانی از حل منازعه از طریق استراتژی مختلط فشار و مذاکره، در شرایطی‌که پیروزی نظامی ناممکن بود، به‌شمار می‌رود.
تلاش‌ها برای مذاکرات صلح در کلمبیا زمان طولانی را در بر گرفت تا به توافق صلح میان دولت این کشور و گروه شورشی فارک منجر شد. توافق صلح کلمبیا نتیجۀ سلسله گفت‌وگوهایی بود که از سال ۱۹۸۴ شروع شد و به نیم قرن (۱۹۶۴-۲۰۱۶) شورشیگری در کلمبیا خاتمه داد. دولت کلمبیا در ابتدا با فشاری که در میدان جنگ بر این گروه آورد، آن‌ها را به پای میز مذاکره کشاند. دولت کلمبیا در ابتدا با استفاده از حمایت ایالات متحده برای سرکوب فارک به‌خاطر دست‌داشتن آن در قاچاق مواد مخدر، حملات نظامی بر این گروه را در دهۀ ۱۹۸۰ میلادی افزایش داد. اما بساط فارک در اثر این حملات برچیده نشد و در مناطق دوردست فعال مانده و تهدیدات جدییی را بر دولت تحمیل کرد.
فارک نیز، همانند گروه طالبان، از اقتصاد مواد مخدر، پناهگاه‌های برون‌مرزی و حمایت‌های منطقه‌یی، بهخصوص از ونزویلا و کوبا برخوردار بود. ایالات متحده با حمایت سیاسی و میلیاردها دالر کمک نظامی برای «برنامۀ کلمبیا»، دولت کلمبیا را قادر ساخت تا ساحۀ نفوذ و قدرت خود را علیه گروه فارک افزایش دهد.
در نتیجه پیروزی‌های پیهم نظامی و تغییر افکار عمومی و بین‌المللی در مقابل فارک، دولت کلمبیا موفق به احراز موضع مسلط در برابر رقیب‌اش شد. شواهد نشان می‌دهد که بین سال‌های ۲۰۰۰ الی ۲۰۱۰، میزان فرار در گروه فارک بهخصوص در میان کادرهای ارشد آن، به‌صورت قابل توجهی تا ۵۰درصد افزایش یافت. در این دوره، شورشیان قسمت زیادی از قلمرو و نیز حمایت داخلی خود را از دست دادند. علاوه بر آن، دولت نیز به‌منظور رسیده‌گی به‌عوامل ریشه‌یی شورش‌گری، حکومت‌داری خوب و مشروعیت دموکراتیک را بالا برد و نیروهای پولیس و ارتش را نیز تقویت کرد تا بتواند بدون کمکهای ایالات متحده سر پا بایستد. ضمناً دولت عرصۀ حمایت‌های داخلی و بین‌المللی خویش و نفوذ اطلاعاتی خود در میان شهروندان کلمبیا را گسترش داد.
علاوه بر این، دولت کلمبیا به‌منظور حل ابعاد منطقه‌یی شورش‌گری، دیپلماسی منطقه‌یی فعالی را روی دست گرفت و در نتیجه دولت‌های کوبا و ونزویلا را تشویق کرد تا رهبری فارک را تحت فشار قرار داده و به میز مذاکره بکشانند. در همین زمینه، دولت کلمبیا یک راهکار مثلثی را برای حل منازعه در پیش گرفت که مطابق آن، هم‌زمان با رفع عوامل داخلی و منطقه‌یی منازعه، در میدان نبرد نیز بر شورشیان فشار نظامی اعمال می‌کرد. مورد کلمبیا نشان می‌دهد که مذاکره تنها زمانی ممکن می‌شود که شورشیان تضعیف شوند، حمایت مردمی و بین‌المللی از دولت افزایش یابد و دولت ظرفیت خود را برای رفع عوامل داخلی و منطقه‌یی شورش‌گری بهبود بخشد.
در مقایسه با کلمبیا، دولت افغانستان که از سال ۲۰۱۷ به ‌این‌سو تلاش‌های خود در راستای مذاکره با شورشیان را افزایش داده، در چندین‌بخش ناکام بوده است: در شناسایی روشمند عوامل ریشه‌یی منازعه و رفع آن‌ها؛ در مسدودکردن پناهگاه‌های برونمرزی طالبان و نهایتاً در متقاعدکردن بازیگران بین‌المللی جهت اعمال فشار بر حامیان طالبان برای یافتن راه حل سیاسی برای ختم منازعه. طوری‌که قبلاً نیز اشاره شد، طالبان در ضعیف‌ترین موضع قرار ندارند تا مذاکره را به‌عنوان آخرین گزینه مورد ملاحظه قرار دهند. بنابر این، چنانکه داده‌ها نشان می‌دهد، لازم است تا دولت کارزاری نظامی و دیپلماتیک را به‌منظور قرارگرفتن در جایگاه قویتر سیاسی و نظامی، قبل از شکل‌گیری روند معنادار مذاکره، راه‌اندازی کند.
اشتراک کننده‌های این پژوهش به استفاده از استراتیژی «مختلط فشار و مذاکره» به‌حیث مؤثرترین و درست‌ترین رویکرد برای کشاندن طالبان به میز مذاکره تاکید می‌کنند. از آن‌جایی‌که طالبان حملات نظامی خود را تشدید کرده است، دولت افغانستان نیاز دارد به‌طور هم‌زمان فشار در میدان جنگ را افزایش دهد، دیپلماسی منطقه‌یی پویایی روی دست گیرد و تلاش‌های خود در راستای مذاکره را نیز افزایش دهد. براساس اظهارات سفارت امریکا در کابل: «دراستراتژی جدید ایالات متحدۀ امریکا هردو گزینه جای دارد [فشار نظامی و مذاکره] و این شیوه مؤثر افتاده است». یک مامور سیاسی سفارت امریکا در کابل که در این پژوهش اشتراک کرده است توصیه‌های این دولت برای پایاندادن به منازعۀ طالبان را چنین توضیح داد: «اردوی ملی افغانستان باید تهاجمی عمل کند. اصلاحات باید جدی گرفته شود. حکومت وحدت ملی باید برای گفت‌وگوهای مستقیم اقدام کند. فشار بر پاکستان باید افزایش یابد.»
علاوه بر این، سفارت بریتانیا در کابل نیز بر لزوم فشارهای هم‌زمان نظامی و سیاسی و پیشکشکردن مذاکره به‌عنوان بهترین گزینه برای کشاندن طالبان به میز مذاکره تاکید می‌ورزد. یک کارمند سیاسی سفارت بریتانیا در کابل موضع دولت بریتانیا را در این رابطه چنین بیان کرد:
یکی از موضوعاتی را که ما همواره بر آن تاکید کرده‌ایم، شیوۀ گفت‌وگو و جنگ به‌طور هم‌زمان، ‌به نظر میرسد که گزینۀ درست باشد. اگر همه چیز به‌خوبی پیش برود، امیدواری‌ها وجود دارد که گفت‌وگوها به مرحله‌یی برسد که جنگ را خاتمه بخشد. واضح است که هدف نیز همین است. اما زمانی‌که مراحل اولیۀ گفت‌وگو آغاز می‌شود، این احتمال وجود دارد جنگ ادامه پیدا کند و بر هردو جانب فشار وارد کند.

اشتراک گذاري با دوستان :

Comments are closed.