احمد مسعود: طالبان به هیچ تعهد خود به غیرقرارداد خود با آمریکا عمل نکرده‌اند.





الگوهای حل منازعه در افغانستان: سناریوی پایان بخشیدن به منازعه از طریق مذاکره

گزارشگر:نویسنده: یعقوب ابراهیمی/ چهار شنبه 4 میزان 1397 - ۰۳ میزان ۱۳۹۷

بخش دوازد هم/

mandegar-3این درحالی‌ست که دولت و طالبان نیز به مرحله‌یی رسیده‌اند که مذاکره را به‌عنوان تنها راه‌ حل منازعه قبول دارند، اما بر سر مراحل پیش از مذاکره توافق ندارد. مهم‌تر از همه، پیش‌شرط سخت‌گیرانۀ طالبان که همانا گفت‌وگوهای مستقیم با ایالات متحده است، این روند را زمین‌گیر کرده است.
اخیرآ مولوی هیبت‌الله، رهبر طالبان، در پیام عیدی خود از امریکا خواست تا با این گروه بر سر حضور نیروهای امریکایی در افغانستان به‌صورت مستقیم مذاکره کند. این امر نشان می‌دهد که طالبان گفت‌وگوهای مستقیم با مقامات امریکایی را به‌عنوان پیش‌شرط مذاکره با دولت افغانستان تعیین کردهاند. این موضوع قبلاً نیز چندین‌بار از سوی مقامات طالبان پیش کشیده شده بود. به تعقیب پیام رهبر طالبان، مولوی عبدالسلام ضعیف، سفیر سابق طالبان در اسلام‌آباد، در یک مصاحبه با رسانه‌ها عین برداشت از منازعه و شرایط طالبان برای مذاکره را بیان کرد. ضعیف، حضور نیروهای خارجی در افغانستان را به‌عنوان دلیل اساسی منازعه در این کشور پنداشته و تأکید ورزید که قبل از شروع مذاکرات مستقیم میان دولت افغانستان و گروه طالبان، این موضوع باید به شکل مستقیم میان طالبان و امریکا مورد بحث قرار گیرد. براساس اظهارات ضعیف، قبل از شروع پروسۀ مذاکره بین طرفین افغان، امریکا باید بر سر دو موضوع با طالبان گفت‌وگو کند. این دو مساله، به‌قول ضعیف، شامل خروج نیروهای خارجی و به تعقیب آن پروسۀ صلح ضمانتشده است.
با درنظرداشت این موضوع، تلاش‌های یک‌جانبۀ دولت افغانستان برای تحقق مذاکرات نمی‌تواند کاری را از پیش ببرد. به‌عنوان مثال، آتش‌بس یک‌جانبۀ دولت افغانستان در ماه جون بدون هیچ دست‌آورد یا پیشرفتی در جهت روند صلح پایدار خاتمه یافت. براساس یافته‌های این تحقیق، به‌منظور تسهیل گفت‌وگوها لازم است یک سلسله میانجی‌گری‌ها بر سر اشتراکات، اختلافات و آجندای احتمالی صلح صورت بگیرد. با توجه به ابعاد پیچیدۀ منازعۀ افغانستان، می‌شود از تمام سطوح میانجی‌گری برای تسهیل گفت‌وگوهای مستقیم استفاده کرد.
هرچهارنوع و سطح میانجی‌گری (مصالحه، مشوره، تسهیل/ میانجی‌گری مطلق، میانجی‌گری با استفاده از فشار) می‌تواند برای تسهیل گفت‌وگوهای مستقیم در افغانستان مورد بحث و استفاده قرار گیرد. مصالحه یا «میانجی‌گری خفیف» کمک خواهد کرد تا روابط غیرمستقیم برای گفت‌وگوها در سطح محدود ایجاد شده و بدینسان زمینۀ گفت‌وگوهای رسمی فراهم شود. این گونه میانجی‌گری معمولا از سوی یک دولت بی‌طرف یا سازمان بین‌المللی که مسوولیت تدارکاتی آن‌را به ‌عهده می‌گیرد، انجام می‌شود. مشوره به‌عنوان دومین سطح میانجی‌گری مستلزم هم‌کاریهای فنی متخصصان در ایجاد رابطه و مدیریت منازعه می‌باشد. این شیوه به طرف‌های درگیر کمک می‌کند تا زمینه‌های مشترکی را برای گفت‌وگوهای صلح بیابند. در این سطح، در افغانستان میانجی‌گری می‌تواند از سوی افرادی که در کشور نقش مؤثر ایفا کرده‌اند و اعتماد هردوطرف را با خود دارند، عملی شود. علاوه بر این، تسهیل به مثابۀ سومین سطح میانجی‌گری، مستلزم میانجی ای است که بر طرفین منازعه تأثیر‌گذار باشد تا آن‌ها را وادار کند تا مسایل جنجال‌برانگیز را از آجندای مقدماتی گفت‌وگوها حذف کرده و گفت‌وگوها را بر موضوعاتی که هردوجانب به آن علاقه‌مندند متمرکز سازد. در این سطح، یک میانجی می‌تواند طالبان را ترغیب کند تا از پیش‌شرط سخت‌گیرانۀ خود در مراحل ابتدایی گفت‌وگوها منصرف شوند. در گفت‌وگوها در آیرلند شمالی، به‌طور مثال، ایالات متحدۀ امریکا منحیث میانجی موضوع گفت‌وگوها را به مسایل مربوط به خلعِسلاح محدود کرد. در نهایت، از آنجایی‌که عوامل متعدد داخلی و منطقه‌یی در منازعۀ افغانستان دخیلاند، با واردشدن یک میانجی قدرت‌مند، میانجی‌گری با فشار می‌تواند به حل منازعه کمک کند. این نقش را دولت یا نهادی می‌تواند بازی کند که ظرفیت لازم برای استفاده از قدرت و منابع به‌منظور ایجاد فشار بر طالبان و حامیان آن‌ها را برای کشاندن طالبان به میز مذاکره و هم‌چنان توانایی اعمال فشار بر طرفین برای رسیدن به توافق صلح را داشته باشد.
بنابر این، شرایط دشوار مذاکرات صلح در افغانستان می‌تواند با استفاده از سطوح مختلف میانجی‌گری بهبود یابد. اما علی‌رغم لزوم اقدامات مختلف، تمام میانجی‌ها می‌بایست از یک برنامۀ واحد پیروی کنند و تحت یک مدیریت مشخص عمل کنند. در این رابطه، سازمان ملل متحد نقش حیاتی در ایجاد اطمینان از یگانهبودن میانجی در رهبری این پروسه دارد. سازمان ملل متحد یا فرد و کشوری که از سوی این سازمان پیشنهاد می‌شود، می‌تواند به‌عنوان بازیگر اصلی در این امر ایفای نقش کند. با توجه به آن‌چه گفته شد، هیچ میانجی‌گری‌یی نمی‌تواند نتایج مثبت در قبال داشته باشد، مگر این‌که شرایط برای گفت‌وگوها فراهم باشد. بنابر این، علی‌رغم نقش حیاتی میانجی‌گری در افغانستان، راهکار دولت برای زمینه‌سازی مذاکرات صلح از طریق تغییر وضع موجود به نفع دولت و رفع عوامل داخلی و منطقه‌یی منازعه می‌تواند نقش تعیین‌کننده در ختم جنگ داشته باشد.
نتیجه‌گیری
این تحقیق دیدگاه‌های مختلف را در رابطه با منازعه، حل منازعه و امکان مذاکرات در افغانستان بازتاب می‌دهد. نتایج تحقیق نشان می‌دهد منازعه در افغانستان به بُن‌بست رسیده است. طالبان در موضع ضعیف قرار ندارند و دولت نیز در موقفی نیست که بتواند شورش‌گری را از راه نظامی خاتمه دهد. از این‌رو، مذاکره تنها راه برونرفت از این بُن‌بست است. دولت افغانستان و طالبان هیچ‌کدام دروازه‌های گفت‌وگو را نبسته‌اند، اما هیچ توافقی میان طرفین در رابطه با شیوه و دستور مذاکرات وجود ندارد. دولت در صدد مذاکرۀ مستقیم با طالبان و ادغام این گروه به روند سیاسی پسا ۲۰۰۱ است. درحالی‌که طالبان در پی مذاکرۀ مستقیم با امریکایی‌ها هستند تا با خروج نیروهای خارجی از افغانستان، رژیم سیاسی مبتنی بر شریعت را در کابل برپا کنند.
منازعۀ فعلی در افغانستان ابعاد و عوامل پیچیدۀ داخلی، منطقه‌یی و بین‌المللی دارد که سیاست‌های طالبان و رویکرد آن‌ها را در قبال منازعه تحت تأثیر قرار می‌دهد. بنابر این، هم‌زمان با این‌که دولت افغانستان و متحدین‌اش در صدد گشایش دروازه‌های گفت‌وگو با طالبان‌اند، پروسۀ صلح با موانعی در سطح داخلی و بین‌المللی مواجه است. در نتیجه، مهم‌ترین مساله در افغانستان در قبال گفت‌وگوهای صلح چه‌گونه‌گی آشتی‌دادن مواضع بازیگران متعدد بر سر سناریوی «ختم جنگ» در افغانستان است.
علاوه بر عوامل متعدد یادشده، پایان منازعه به توانایی نسبی طرف‌های درگیر بسته‌گی دارد. در حال حاضر نقطۀ قوت دولت افغانستان، حمایت مردمی و بین‌المللی است؛ اما موضع واکنشیِ نظامی و دیپلماتیک، ناکامی در اعمال حاکمیت، ناتوانی در تأمین عدالت و امنیت و ارائۀ خدمات عمومی از ضعف‌های دولت افغانستان به‌‌حساب می‌آید. در سوی دیگر، توانایی بقا، موضع پیش‌دستانه در میدان جنگ، پناهگاه‌های فرامرزی و حمایت خارجی نقاط قوت طالبان است. اما نقاط ضعف این گروه عدم حمایت مردمی و بین‌المللی، محدودیت‌های قومی و تباری و فقدان مشروعیت دموکراتیک می‌باشد. یافته‌های این تحقیق نشان می‌دهد که در مقایسه با سال ۲۰۰۶، زمانی‌که طالبان از سوی نیروهای بین‌المللی به‌حیث گروه تروریستی سرکوب می‌شدند، این گروه اکنون در حلقات جامعۀ بین‌المللی مشروعیتی نسبی به‌دست آورده و از سوی آن‌ها به مثابۀ واقعیت سیاسی و نظامی در جنگ افغانستان به رسمیت شناخته می‌شود. از این‌رو، نسبت به یک دهه قبل، طالبان در موضع قوی‌تری قرار دارند، اما هنوز از قابلیت پیروزی در میدان جنگ بی‌بهره‌اند.
هیچ نظریۀ شورش‌گری و جنگ‌های نامتقارن روی‌آوردن طالبان به میز مذاکره را در شرایط موجود که به نفع طالبان است، تایید نمی‌کند. طالبان از موضع کنشی در میدان جنگ، به این باورند که می‌توانند خواسته‌های خود را از طریق فشار به‌دست بیاورند. بنابر این برای مذاکره عجله ندارند. سیاست فعلی این گروه این است که حکومت‌داری را مختل کرده، توانایی سیاسی خود را افزایش داده و وضع موجود را بیشتر به نفع خویش تغییر دهد. اوضاع مورد نظر طالبان از این قرار قرار است: فرسایش دولت و ارتش در نتیجۀ کاهش کمک‌های خارجی، خروج نیروهای بین‌المللی، افزایش قدرت چانه‌زنی طالبان منحیث یک گروه سیاسی نه تروریستی/ شورشی، و تشتت نخبه‌گان سیاسی در جناح‌های قومی ـ مذهبی در نتیجۀ ناسازگاری میان متحدین سیاسی دولت. بنابر این طالبان به میز مذاکره حاضر نخواهند شد مگر این‌که از طریق اتخاذ برنامه‌های فعال نظامی در میدان نبرد، دیپلماسی منطقه‌یی پویا، اعمال حاکمیت، تامین امنیت و عدالت و بهبود ظرفیت ارائۀ خدمات عمومی و دولت‌داری خوب، دولت افغانستان بتواند وضع موجود را به نفع خویش تغییر دهد. به عبارت دیگر، به‌منظور کشیدن طالبان به میز مذاکره و رسیدن به توافق صلح، لازم است دولت افغانستان فشارهای نظامی را در میدان نبرد افزایش داده، دیپلماسی پویای منطقه‌یی را برای رفع عوامل منطقه‌یی منازعه روی دست گرفته و در اعمال حاکمیت و دولت‌داری خوب سعی نماید. در سوی دیگر، طالبان با پیشدستی در میدان جنگ، کارت مذاکره را به‌منظور ایجاد فضای سیاسی برای افزایش مشروعیت و تقویت حربه‌های فشار خود بازی می‌کنند. نتیجه این‌که، احتمال وقوع مذاکره در شرایط کنونی ضعیف است، مگر این‌که تحول بنیادینی در موازنۀ قدرت رخ دهد.
علاوه بر این، رسیدن به مرحلۀ مذاکره نیازمند طرح گام‌به‌گام آجندای صلح و یک سیاست جامع حل منازعه است که الزامات قبل از مذاکره، گام‌های لازم روند مذاکرات و وضعیت پسامذاکره در در خود داشته باشد. در این صورت مرحله آغاز مذاکره، روند گفت‌وگوها و توقعات طرفین از نتایج مذاکره روشن خواهد شد. تا زمانی‌که صراحت کافی در مورد چه‌گونه‌گی مذاکره و خواست‌های طرفین به‌وجود نیاید شورشیان گام‌های مؤثری به‌سوی مذاکره برنخواهند داشت.
همچنین با توجه به ویژه‌گی‌های پیچیده و چندبُعدی این منازعه، راهکار جامع حل منازعه در افغانستان باید به گفت‌وگوهای صلح به مثابۀ روندی فراتر از گفت‌وگوهای صوری میان دولت و عناصری از طالبان بپردازد. منازعۀ موجود، ابعاد داخلی و بین‌المللی دارد که لازم است قبل از و در جریان مذاکره مورد بحث قرار گیرد.

اشتراک گذاري با دوستان :

Comments are closed.