احمد مسعود: طالبان به هیچ تعهد خود به غیرقرارداد خود با آمریکا عمل نکردهاند.
گزارشگر:محمدحسین سعید/ یک شنبه 8 میزان 1397 - ۰۷ میزان ۱۳۹۷
بخش نخست/
تحولات اجتماعى و انقلابها زمانی به وقوع میپیوندند که مردم خواستار آن باشند یا به عبارۀ دیگر، شرایط عینی و ذهنی برای تحقق آن آماده شده باشد.
پس از جنگ جهانى دوم، مبارزات ملى ضد استعمار خارجی و استبداد داخلی در کشورهاى رو به انکشاف اوج گرفت.
رژیمهای شاهی در جهان یکى پى دیگرى در حال تبدیل شدن به نظامهای جمهوری بودند.
بیشتر این قیامها به شیوۀ کودتاهای نظامی بودند و یا به شکل جنگهای چریکی که به آن «جنگهای آزادیبخش» نیز میگفتند.
الهامبخش این جنبشها، حرکتهای روشنفکری رادیکال و انقلابی مارکسیستى بودند. نمونهها و الگوهای خوب و موفقی از آنها به پیروزى رسیدند؛ مانند انقلاب مائو در چین، هوشی مین در ویتنام، فیدل کاسترو و چه گوارا در امریکای لاتین و پاتریس لومومبا در افریقا و …، چه گوارا چریک مشهور، مدل جذاب جنگ هاى انقلابى و پیامبر انقلاب چپ برای جوانان شده بود، الهامبخش جوانانى بود که به بخش نظامى احزاب چپى، جذب میشدند.
به این سبب، در جهان سوم جنگهای چریکی و کودتاهاى نظامى به مود روز تبدیل شدند، به عنوان مثال رهبر افریقای جنوبی-نلسن ماندلا- که بعداً جایزۀ صلح نوبل را دریافت کرد و الگوى مبارزات صلحآمیز شد، در آن زمان بهخاطر ترورها و انفجارهایی که توسط او سازماندهی شده بود، به زندان ابد محکوم شد و سی سال زندان را به جرم مبارزۀ چریکی تحمل کرد.
در مصر کودتاى نظامى سازمان «افسران آزاد» نظام شاهى را به جمهوریت بدل کرد و جمال عبدالناصر با شعار سوسیالیسم عربى مدعى رهبرى جهان عرب شد. گویند، وقتی پایان رژیم شاهى اعلام شد. ملک فاروق پادشاه مخلوع مصر در یکی از کشورهای اروپایی به تفریح رفته و در حال قمار زدن بود. وقتى آگاهش کردند، بى اعتنا به سقوط سلطنت گفت:
از پیش میدانستم که در جهان تنها پنج شاه باقی میمانند و دیگران از میان میروند و آنها: شاه قره، شاه پشه، شاه خشت، شاه لال به علاوه ملکۀ انگلیس هستند و به بازی با پرهای قطعه ادامه داد.
در چنین جو و فضاى حاکم برجهان، در افغانستان نیز زمینۀ به پایان رسیدن رژیم شاهی فرا رسیده بود.
علاوه به آمدن پى هم صدها دانشجو از شوروى که با اندیشۀ چپى و به اصطلاح خودشان «مترقى» باز مىگشتند، نشرات حزب تودۀ ایران به زبان فارسی، در ترویج مارکسیسم در میان جوانان موثر بود. ایرانی که بزرگترین نویسندهگان آن مانند جلال آل احمد و بزرگترین شاعران آن مانند احمد شاملو و سیمین بهبهانی تودهیی و مارکسیست شده بودند.
مرکز این اندیشۀ چپی و انقلابی در افغانستان، شهر کابل و و به ویژه دانشگاه کابل بود.
در تشکیلات سنتی جامعه افغانستان، نهادهای مذهبی ظاهراً حافظ وضع موجود و حامی رژیم شاهی محسوب مى شدند.
ملت اکثراً بیسواد بودند. علاوه بر وابستهگى به ملکها و خانها، عقایدشان را از ملاهای دهکدۀ شان مىآموختند؛ ملاهای کوچک پیرو یک مولوی کلان در منطقه بودند، مولوی صاحبهای کلان ارادتمند پیرهای طریقت و روحانیون بزرگ بودند و شاه با ایجاد رابطۀ نزدیک با روحانیون بزرگ و خانهای قبایل در رأس تشکیلات سنتی جامعه قرار گرفته بود. خانوادۀ گیلانی، خانوادۀ مجددی، بهایىجان -روحانی قندهاری- و دیگر پیرها و پیرخانهها که نفوذ معنوى و اجتماعى نیرومندى داشتند، با شاه رابطه داشتند. خانوادۀ شاهی حتا با بعضى از آنان رابطۀ خویشاوندی برقرار کرده بود.
بناً در نظر روشنفکران انقلابى، مبارزه با مذهب لازمۀ مبارزه با استعمار و استبداد به حساب میرفت.
علاوه بر این، روحانیون و به تبع آنان، خانها و فیودالان مخالف هر نوع تحول و پبشرفت بودند. مسایل سادۀ علمی مانند رفتن انسان به کرۀ ماه و حتا وجود میکروب را انکار میکردند؛ معتقد بودند که ماه در آسمان است و ملائکه دربان آسمانها اند، دروازۀ آسمان را خداوند به کافران باز نمیکند. مىگفتند میکروب وجود ندارد. این خداوند است که مریض میسازد و شفا میدهد.
در چنین جو و فضایی، جوانان با آگاهی از مسایل سادۀ علمی، آن را در تضاد با مذهب تصور میکردند. بناً از مذهب و دین فاصله میگرفتند و ایدیولوژى مارکسیسم که دین را «افیون ملتها» مىدانست براى آنان پذیرفتنى مىنمود.
در چنین شرایطی و در عکسالعمل به جنبش چپ بود که احزاب اسلامى به وجود آمدند.
جوانانی که به دلیل تربیت در خانوادههای مذهبی و یا آموزش در موسسات مذهبی نمیتوانستند مذهب را رها کنند، به جنبش اخوان المسلمین پیوسته و مبارزه در برابر «ستم سیاسى» و «محرومیت اقتصادى» را شکل اسلامى دادند.
این جوانان مىکوشیدند با شعار بازگشت به صدر اسلام، نمونههاى جذاب عدالت و مساوات را از سیرت پیامبر و خلفاى راشدین بازگو کنند و جوانان را به جهاد علیه رژیمى که در قانون اساسى آن قید شده بود (شاه و خاندان شاهى واجب الاحترام و در مقابل قانون غیرمسول هستند)، دعوت کنند. دموکراسى و قوانین بشرى را در تقابل باقوانین الهى مىدانستند.
جالب است در جو و فضاى حاکم بر جامعه و سیاست، از اصطلاحات چپىها، مانند انقلاب، ایدولوژى، دیالکتیک و غیره استفاده مىکردند. گاهى در بازگشت به صدر اسلام به چیزی شبیه سوسیالیسم میرسیدند.
«اسلام مبارزه میکند»، «یا اسلام کامل یا هیچ»، «عدالت اجتماعی در اسلام» از کتابِ «ما چه میگوییم؟» اثر سید قطب و «ابوذر اولین سوسیالیست خدا پرست»، «بازگشت به خویشتن»، «اسلام شناسی» از دکتر شریعتی، غربزدهگی از جلال آل احمد از عنوانهاى جذاب آن دوره بودند.
آنان در مقابل دو بلاک شرق و غرب یا امپریالیسم و کمونیسم، اسلام را به حیث قدرت سوم معرفی میکردند.
هر دو جناح چپی و راستی به انقلاب معتقد بودند و در پی بر اندازی نظام از راههاى خشونتآمیز بودند؛ به این منظور به جلب و جذب افسران نیروهای مسلح تلاش داشتند.
کودتای داود خان در سال ۱۳۵۲ تحرک جدیدی را در آنها ایجاد کرد و هر دو جناح را به کودتا مصمم ساخت؛ اما طرح کوتای جوانان مسلمان افشا شد. انجینر حبیب الرحمن و مولانا فیضانی که مسوول طراحی کودتا بودند و عدهیى از افسران و روشنفکران مسلمان توسط رژیم داود دستگیر شدند. باقی کسانی که به این ارتباط خود را در خطر میدیدند، فرار کردند. احمدشاه مسعود و گلبالدین حکمتیار از جملۀ آنان بودند.
جوانان مسلمان چه کسانى بودند؟
زمینههاى تاریخى:
برنارد لویس شرق شناس مشهور بریتانیایی – امریکایی و طراح نظریه معروف برخورد تمدنها میگوید:
حضرت موسى قوم خود را از بردهگى و آوارهگى نجات داد، اما اجازه نیافت به سرمین موعود وارد گردد. حضرت مسیح پیش از اینکه به موفقیت دنیوى دست یابد، به آسمان رفت. اما محمد (ص) پیامبر اسلام دچار هیچ یک از این دو سرنوشت نشد، بلکه برعکس در زمان حیات خود به موفقیت دنیوى دست یافت و رهبر حکومت شد. پیامبر اسلام نه تنها یک امت بلکه یک سیاست، یک جامعه و یک حکومت را که خود رهبر آن بود، تأسیس کرد.
Comments are closed.