احمد مسعود: طالبان به هیچ تعهد خود به غیرقرارداد خود با آمریکا عمل نکردهاند.
گزارشگر:عبدالمالک ضیایی/ یک شنبه 15 میزان 1397 - ۱۴ میزان ۱۳۹۷
بخش چهارم/
غرض ما در بحث ایمان، فراتر از احکام دنیایی است و ارتباط به عالمِ آخرت دارد و اینکه کدام ایمان در آنجا ثمربخش است و مستلزم نجاتِ مؤمن میشود و به اساسِ آن، مؤمن نجات مییابد. همان تصدیق قلبی و اعتقاد جازم به خدای یگانه است که وسیلۀ ارتباط محکمِ بنده با خدای عزوجل میشود. امام ابوحنیفه غرض ازالۀ شکوک و اوهام به تنوع ایمان پرداخته و او را به چند گونه تقسیم میکند و ابومقاتل از امام ابوحنیفه اینچنین روایت کرده است: انسانها در تصدیق ایمان سه گروه هستند؛ اشخاصی که خدا و شریعتِ رسول گرامی را اقرار به زبان و تصدیق به قلب میدارند. این گروه به نزد مردم و خدا مسلمان شمرده میشود. جماعتی که در قلبش ایمان نیست لکن فریبکارانه اقرار به آن میدارد. این فریق به نزد خدا کافر و به نزد مردم مسلمان شمرده میشود و احکام اسلام بر ایشان جاری میگردد. و فریق دیگری هستند که به نزد خدا مسلمان لکن به نزد مردم کافر محسوب میشوند، زیرا این جماعت با شرایطی که دامنگیر آنها شده، تقیه میکنند؛ در زبان حرفی مخالفِ ایمان دارد اما در قلب مسلمان و مؤمن است. امام ایمانی را مورد بحث قرار داد که اعتقاد جازم به قلب باشد. مکتب کلامی امام از همه مکاتب بهتر وخوبتر است. افکار برخی متکلمین را در ذیل همین عنوان اجمالاً به بحث میگیریم.
بحث صفات
در قرآن کریم صفات کمال و نعوتِ جلال بهوفرت دیده میشود که خداوند ذات مقدسِ خویش را مورد ستایش قرار داده و همچنان رسول گرامی در احادیث بیشمار، از صفات جلالیه و جمالیه یادآوری کرده است. بر این اساس، صفات خداوند کریم موقوفی و ریشه در افاضات و تجلیاتِ وحی دارد و ما از مجرای عقل اسمی را بدون در نظرداشتِ شرع به ذات الهی اطلاق کرده نمیتوانیم. در زمان رسول خدا و صحابۀ کرام آنچه مهم بود، اعتقاد کامل به ذاتِ خدا و مواصفاتِ آن بود. هیچگاه صحابه رسول خدا را از کیفیت و کنه صفات چیزی نپرسیدند و اندیشۀ عمیق به تقسیم صفات که این صفت ذاتی است و یا نیست، از جمله صفات خبری است و یا اختیاریه، در صدر اول اسلام نداشتند. همه به آنچه برداشت حضوری از رسول خدا کرده بودند، بدون اختلاف باورِ کامل داشتند و هیچ سندی بهدست نیست که گواه اختلافِ صحابه پیرامون صفات الهی باشد. امام ذهبی مینگارد: الجعد بن درهم نخستین کسی بود که با درونتیرهگی تما گفت: قرآن کریم مخلوق خدا است وخدا با موسی سخن نکرده و حضرت ابراهیم، خلیل آن نیست؛ خدا از بسا صفات قدیمه منزه است و هریکی از صفات را تأویل و تحلیل به عقل میکرد. و همچنان پس از گذشت عصر صحابه، جهم بن صفوان سر برآورد و فکرت خاصی را پایهگذاری کرد و فتنۀ اندیشۀ او بهسرعت تمام در همهجا پراکنده شد و جمعی از خبرهگان و جوانان به دام فتنۀ او کشانده شدند. نظریۀ جهم نفی اکثر صفاتِ ذات بود و میگفت: خدا با آن صفاتی که مخلوقش را صفت کرده است، صفت نمیشود بخاطر اینکه همه مقتضی تشبیه میشوند و در بین صفات خدا و مخلوقش آمیزش شدید پدید میآید. بدین اساس، تمام صفاتی را که در قرآن و حدیث وارد شده بود، انکار ورزید و مخالفت صریح کرد و صفت حیات و علم را بر مبنای این از خدا منتفی شمرد لکن صفت قادر، فاعل، خالق و رازق را نفی نکرد. نظریات مدهشِ دیگرش آنکه میگفت هیچ مخلوقی به صفات فوقالذکر صفت نمیشود. گفته نمیشود فلان انسان قادر یا فاعل فعلِ خود است. همچنان در آن هنگام فتنۀ جهم جغرافیایی را پوشانده بود، مردم درگیر افکار پوچ و مزخرفِ ایشان بودند، محمد بن کرام شخص مخالفِ دیگری ظهور کرد و به ایجاد مذهب کرّامیه اهتمام ورزید، کرامیهها از صفات ازلی انکار نورزیدند، لکن به تجسم پرداختند. اتباع کرامیه عقیده دارند که خدا دارای جسم است و او را حدود و نهایتی است و در جهت قرار دارد و ابن کرّام در کتابهای خویش معبودش را چنین تعریف میکند: آن جوهریست که به عرش استقرار دارد و به بلیست خودش هفت بلیست درازی آن است. این افکارِ ناروا و پوچِ او بدون تردید در گوشه و کنارِ دولتهای اسلامی هواخواهانی نیز پیدا کرد و هر روز موج این فتنهها تشدید مییافت و مردم سرگردان بودند که در همین راستا، متکلمین معتزله همه را به چالش کشیدند و یکهتاز وارد میدان مشاجرات شدند وتا جایی مذهب جهم بن صفوان را تقویت بخشیدند و به نحوی از تمام صفات قدیمه انکار ورزیدند و بهانۀشان بیشتر حول تعددِ قدما میچرخید و میگفتند: یک ذات قدیم و مقدس وجود دارد که آن ذاتِ خدا است و اگر صفات هم قدیم شماریده شوند و منسوب به خدا گردند، تعدد قدما لازم میآید وکسی به دو و یا چند قدیم اعتقاد و یا باور داشته باشد، مشرک محسوب میگردد. برخی از رؤسای معتزله چون ابوهزیل، ابراهیم بن یسار و احمد بن خیاط فلسفه و منطق را در یونان فرا گرفته بودند و اکثریت اندیشههای فلسفی را در افکار کلامیهای مدینۀ منوره آمیزش دادند و پس از آن، مکاتب کلامی با تأثیرپذیری راه مبارزۀ جدید را با خود گشود و مباحث فلسفی بیشتر در اعماق اندیشۀ کلامیها جا داده شد و این تحولاتِ بزرگ موجب گردید که شیرازۀ مکاتبِ اهل سنت و جماعت بیشتر از پیش حفظ گردد و از هم نپاشد.
صفات در اندیشۀ امام
تردیدی وجود ندارد که صفات ذاتی خداوند، ازلی و ابدی و قایم به ذات است و بر مبنای قرآن عظیمالشأن و احادیث رسول گرامی، همه ثابت و صفات کمالیۀ خدا شمرده میشوند. امام ابوحنیفه در اثبات صفات ذاتی و وجودی، راه میانه بین افراط و تفریط را پیموده است و مانند متکلمین معتزله و جهم بن صفوان، از وجود صفات انکار نورزیده است. همچنان صفات را عین ذات و یا غیر ذات تلقی نکرده است و فرموده صفات خدا نه عین ذات و نه غیر ذات است. صفات در اندیشۀ اعتدالی امام همه ثابت زاید بر ذات خداوند و در عین زمان نه عین ذات هستند و نه غیرذات و به نحوی به ذات مقدس تلبس دارند. صفات غیرخدا نیست، زیرا در مفهوم غیرانفصال و افتراق در بین دو چیز ممکن میباشد، غیریت به معنای آنکه خارج از محدودۀ ماهیت شیء ثانی باشد. در این صورت، انفصال افتراق و ازالۀ صفات از ذات مقدس محال به نظر میرسد. دانسته میشود که صفات غیرذات و مفارق آن نیست. همچنان در صورتی که صفات عین ذات شمرده شوند، دشواریهای دیگری دامنگیر میشود که همانا نبودنِ صفات و عدم فرق در بین سایر صفات ذاتی بهوجود میآید. چنانچه اگر ما علم و حیات را عین ذات بشمریم، ذات واجب واحد است و در علم و حیات فرق دیده نمیشود. همچنان صفات مفهوم جدا از ذات موصوف دارد، مثلاً هرگاه گفته شود: العلم صفهالله یعنی علم صفت خدا استـ که بدون تردید همانطور هم است. اما در صورتی که علم عین ذات خدا شود، باز گفته میشود که علم خدا است و این عویصات عقلی و کلامی متکلمینِ احناف را وا داشت که به تحقیق و تثبیت صفات ذاتی بهوجه احسن و معتدل بپردازند و راه راست در میان افراط و تفریط را برگزینند و این نظر در حالی که نهایت دقیق و ظریف است، اعتدال و وسطیت نیز در آن دیده میشود و ممکن نیست در صفاتی که از قرآن کریم و حدیث گرفته شود، انکار ورزید و یا با استیلای خیال و وهم، به توجیه و تأویل خلاف عقل و قانون دست زد؛ زیرا ممکن نیست که ذاتِ خدا مجرد از صفات معرفی گردد، اما نکتۀ مهمی که در اینجا بیشتر عطف توجه میکند و او را باید در نظر داشت، اغراق و بحثهای موشکافانۀ عقلی پیرامون ذات و صفات از عقیدۀ سلف صالح و صدر اول اسلام نیست. رسولالله (صلیالله علیه وسلم) به کنه ذات و صفات اشاراتی نکرده است و هر آنچه که معیار و موازین نقلی و سمعی این علم است، بدون کمی و زیادتی در نظر گرفته میشود. بدین اساس در مباحثی که متکلمین وارد شدهاند، بیسابقه است و اصحاب مکرم پیامبر (صلیالله علیه وسلم) نیز به جزییات این اشکالات نپرداختهاند تا راه برای متأخرین باز میشد. ذات و صفاتِ خدا لایتناهی و نامحدود است، عقل بشر متناهی و محدود است، ادراک ذات و صفات لایتناهیِ خداوند با عقل متناهی و محدود غیرممکن است، بدین جهت انهماک در شناخت ذات و صفات غیرمتناهی بدون اشارۀ قرآن و حدیث، یکی از صعوبتهای این علم است که انسان را از قلههای بلند معرفت به حضیضِ تخیل و توهم میکشاند. جلال الدین دوانی در حواشی عضدیه نگاشته است: امکان ندارد توسط عقل به اکتناه ذات و صفات لامتناهی دست یافت و همچنان مسایل زیادت و عدم زیادت و تقسیم آن به چند قسم از دایرۀ عقل و استبصار آن خارج به نظر میرسد، اما یگانه پدیدهیی که به آن باور باید کرد، در این باب کشف اهل دل است و به کشف میتوان زیادت و عدم زیادت حقه را تفکیک و تشخیص داد. همچنان مذهب معتدل و متوسط امام از این نعمت بزرگ بهرهمند است و بحثشان پیرامون ذات موافق به شرع و هم موافق به عقل صورت گرفته است و با استمداد و اجتهاد از پرتو شریعت در تحقق چنین مباحثِ پیچیده و رسیدن به راه ثواب بیاثر نخواهد بود.
Comments are closed.