شـاعر گُریزپایِ فلورانس

گزارشگر:شنبه 19 عقرب 1397 - ۱۸ عقرب ۱۳۹۷

دانته آلیگیری در ماه میِ سال ۱۲۶۵ م در شهر فلورانس به دنیا آمد. فلورانس در آن زمان، یکی از جمهوری‌های متعددِ ایتالیا بود که مانند شهرهای ونیز، پیزا، سیه‌نا، جنوا، راونا و غیره برای خود استقلال داشت؛ این شهرها از لحاظ بازرگانی شهرهایی آباد و مُرفه بودند، ولی همۀ آن‌ها دستخوش اختلافات و دسیسه‌بازی‌ها و بندوبست‌های داخلی فراوانی بودند که در آن دوره، تقریباً بر سراسرِ اروپا حکم‌فرما بود، منتها در هیچ جا به پای ایتالیا نمی‌رسید.
mandegarاز اوایل قرن سیزدهم مسیحی (قرنی که دانته در آن به دنیا آمد)، فلورانس و غالب شهرهای اطراف آن، میدان زورآزماییِ سیاسیِ دو دسته‌یی بودند که گویلفی و گیبلینی نام داشتند. از لحاظ سیاسی، «گیبلینو»ها طرفدارِ «امپراتوری مقدس روم و ژرمن» بودند که ریاست آن با امپراتور آلمان بود، و «گویلفو»ها که خاندان دانته از آن‌ها بود، به‌عکس، هواخواه پاپ و آزادی ایتالیا از نفوذ آلمان بودند.
دانته سالیان کودکی و جوانیِ خود را در دوران قرون وسطا و جنگ‌های صلیبی و آشوب در اروپا گذراند. از تحصیلات اولیۀ او چندان اطلاعی در دست نیست، ولی قطعی است که این تحصیلات وسیع و دامنه‌دار بود؛ ظاهراً وی در دانشگاه «بولونیا» که در آن عصر شهرتِ خاص داشت و نیز در دارالتعلیم فرقۀ مذهبی «برادران کهتر» در شهر سنتا کروچه تحصیل کرد، ولی قسمت عمدۀ رشد فکری و فلسفیِ خود را مرهون دانشمند بزرگی به نام «برونتو لاتینی» بود که چندین کتاب و یک ‌نوع «دایرهالمعارف» علوم آن عصر را به زبان‌های فرانسه و ایتالیایی و لاتینی نوشته بود، و دانته در سرود پانزدهم «دوزخ» خود به تفصیل و با احترام از او نام می‌برد.
در این دوران کودکی بود که عشق افسانه و معروف دانته به «بیاتریکس» آغاز شد. بیاتریکس دختر مردی به نام «پرتیناری» بود که نزدیکی خانواده‌گی با دانته داشت، و در یک میهمانی فامیلی بود که دانته برای اولین‌بار با دختر او ملاقات کرد. دانته معتقد است که عشق سوزانِ او به بیاتریس از همین هنگام آغاز شد، و چنان‌که در کتاب «زنده‌گانی نو»ِ خود می‌گوید: «از این هنگام بود که پا به قلمرو سلطان عشق نهاد.»
ده سال بعد وی نخستین نغمه‌های عاشقانۀ خود را به‌خاطر این دختر سرود. ولی این عشق تا آخر به صورتی افلاطونی باقی ماند؛ زیرا بیاتریس به مردی دیگر شوهر کرد و اندکی بعد در جونِ سال ۱۲۹۰، در ۲۴ سالگی مرد. این مرگ نابه‌هنگام، روح دانته را تکان داد و او را که هنوز شاعری تازه‌کار و ناپخته بود، چنان آمادۀ شاعری کرد که عاقبت به صورتِ یکی از بزرگترین شاعران تاریخ جهانش درآورد.
در ادبیات جهان، ستایشی که دانته از این زن کرده، نظیر ندارد؛ زیرا هیچ شاعری هنوز محبوبۀ خود را تا درجۀ الوهیت بالا نبرده است. دانته بیاتریس را در «کمدی الهی» مقام «مظهر حق» و «نمایندۀ لطف الهی» داده و او را تا به حد فرشتگانِ ملکوت بالا برده و در عالی‎ترین طبقۀ فردوس، که آدمیان بدان راه می‌توانند یافت، جای داده است.
با این وصف، عشق دانته به بیاتریس مانعِ از آن نشد که وی پس از مرگ محبوبۀ خود، روی به عشق‌هایی دیگر آورد و سراغ زیبارویانی دگر رود.
شاید چنانکه غالباً در شرح حال دانته نوشته‌اند، این گریزپایی‌های شاعر بیشتر به‌خاطر سرگرم کردن او صورت گرفت تا برای تسلای خاطر و فراموشی. بالاخره در سال ۱۲۹۳، یک‌سال بعد از مرگ بیاتریس، وی با زنی به نام جما Gemma از خاندان دوناتی Donati یک خانوادۀ محترم فلورانسی ازدواج کرد، و این زن تا ده سال بعد از مرگ او نیز بزیست.
در این زمان دانته شاعر مشهوری شده بود و یکی از رهبران مکتب ادبی تازه‌یی به‌نام «سبک ملایم نو» به‌شمار می‌رفت که در عالم ادب به‌وجود آمده بود. این مکتب، نظیر مکتب رمانتیک قرن نوزدهم طرفدار بیان احساسات و عواطف قلبی بود، و اساس کار آن دوری از تصنع و سادگی بیان و توجه به الهامات شاعر بشمار می‌رفت ، و از این حیث نقطه مقابل مکتب ادبی رایج آن‌ زمان بود که «مکتب ادبی سیسیل» نام داشت و اساس کارش سبک نویسندگی پیچیده و پر از سجع و قافیه‌یی بود که تا حد زیادی به مکتب نظم هندی ما شباهت داشت.
در همین احوال دانته در چندین زدوخورد بین قوای فلورانس و همسایگان این شهر شرکت کرد که خاطرۀ آن‌ها جابجا در «کمدی الهی» آمده، و مهمترین‌شان نبرد «کامپالدینو» بود.
در حدود سی سالگی به فعالیت سیاسی پرداخت. در سال‌های ۱۲۹۶ و ۱۲۹۷ به عضویت «شورای صد نفری» انتخاب شد و در سال ۱۳۰۰ به سمت سفیر فلورانس به «سن جمینیانو» رفت؛ دو ماه نیز در سال ۱۳۰۱ سمتی نظیر «رییس دیوان عالی کشور» را در شهر خود داشت و در این سمت بود که لااقل ده نطق آتشین علیه پاپ بوینفاتسیوی هشتم ایراد کرد که تمام بدبختی‌های بعدی او از آن سرچشمه گرفت؛ ولی دانته عملاً در «کمدی الهی» از او به‌طوری انتقام ستاند که این پاپ را به‌صورت یکی از منفورترین پاپ‌های تاریخ کلیسا درآورد.
در سال ۱۳۰۰، بین دو دستۀ سیاسی «سفیدها» که نماینده ثروتمندان و نوکیسه‌گان شهر بودند و دستۀ «سیاه‌ها» که از طبقات عامه هواخواهی می‌کردند، زد و خوردی شدید در گرفت که بر آتش کینه توزی‌های گذشته دامن زد. پاپ ظاهراً برای استقرار آرامش و در واقع برای توسعۀ نفوذ خود ، کاردینال «آکویاسپارتا» را به فلورانس فرستاد، ولی وی نتوانست کاری انجام دهد، و این بار پاپ از شارل دووالوا برادر فیلیپ لوبل پادشاه فرانسه کمک گرفت. مقام و قدرت این «مصلح» تازه فلورانسیان را سخت نگران کرد، و دستۀ سفیدها که در آن وقت روی کار بودند، سه نفر را به نمایندگی خود به عنوان «سفیر فوق‌العاده» به نزد پاپ فرستادند تا او را از این فکر منصرف سازند و راه سازشی به‌دست آرند. دانته یکی از این سه نفر بود، ولی آن روزی که به قصد سفر به واتیکان از شهر خود بیرون آمد خبر نداشت که دیگر تا آخر عمر خویش این شهر را به چشم نخواهد دید .
اندکی بعد از آغاز این سفر بود که «شارل دووالوا» و قوای پاپ پیروزمندانه وارد فلورانس شدند و دستۀ سفیدها را که با آنان مخالفت کرده بودند از آنجا راندند و زمام امور را به‌دست «سیاه‌ها» سپردند. این تغییر حکومت مقدمه «تصفیه» دامنه‌داری شد که در نتیجه آن، بسیاری از اشخاص سرشناس و خاندان‌های بزرگ شهر از میان رفتند؛ و از نظر تاریخی «دانته» معروف‌ترین قربانی این تصفیه شد.
روز ۲۷ جنوری سال ۱۳۰۲م نخستین حکم علیه دانته از طرف دادگاه فلورانس صادر شد. در این حکم به قصد بدنام کردن وی، سخنی از سیاست نرفته بود، بلکه وی را متهم به «سوء استفاده از اموال دولتی» کرده و بدین جرم به پرداخت پنج هزار «فیورینو» جریمه و دو سال تبعید از فلورانس و محرومیت ابد از حقوق مدنی محکوم ساخته بودند. دادرسی به‌طور غیابی صورت گرفت و دانته در آن حضور نیافت؛ زیرا همه می‌دانستند که در چنین دادگاهی رای به‌ چه صورت خواهد شد. تقریباً چهل روز بعد از آن، حکم تازه‌یی درباره او صادر شد. این بار وی محکوم بدان شده بود که اگر به‌دست مقامات تأمینیه و قضایی فلورانس بیفتد، زنده زنده در آتش سوزانده شود.
عدم موفقیت این «مقامات تأمینیه» در دستیابی به دانته، بیش از هر کس به‌نفع خود فلورانسی ها تمام شد، زیرا از شش قرن پیش بزرگترین افتخار این شهر این‌ست که چنین مردی را به جهان داده است، و معلوم نیست که خیلی از تصفیه‌های دیگر، این‌چنین اشخاصی را از میان نبرده باشد.
از آن پس یک دوران ممتد آوارگی و دربه‌دری برای شاعر شروع شد که تا آخر عمر او ادامه یافت. نخستین ضربتی که دانته از این بابت خورد، از دست دادن زن و فرزندانش بود. زیرا اینان اجازه نیافتند که از فلورانس خارج شوند، و به ناچار شاعر از زن و چهار فرزندش :«پیترو»،«پاکوپو»، «آنتونیا»، «بیاتریچه» دور شد. از این چهار، دو تای اولی پسر و دو تای دومی دختر بودند و شاعر بدین دختر «بیاتریکس» نام داده بود . از این تاریخ دیگر تا آخر عمر زنش را ندید، و دو تن از فرزندانش فقط در اواخر زندگانی او توانستند بشهری که وی در آن بسر می‌برد بروند.
یکی دو سال اول را وی در شهر سیه‌نا گذرانید. از آنجا به سن گودنتو و وروناVerona و بعد به پادووا رفت. در همه جا از طرف بزرگان و زمامداران شهرها با او به گرمی تمام رفتار شد و همه‌جا در بارها و کاخ‌ها به‌رویش گشوده بود. ولی خودش با تلخی به یکی از دوستان نزدیکش نوشت: «نمی‌دانی نان دیگری چه تلخ است، و نمی‌دانی چه سخت است که آدم از پلکان دیگری بالا رود و پایین آید!»
چندی نیز ، از ۱۳۱۴ تا ۱۳۱۶، در شهر لوکا مقیم بود؛ ولی آخرین منزل این سفر غربت بیست سالۀ او، و مشهورترین این منزل‌ها، شهر راونا بود. این شهر در این زمان تحت حکومت «گویدو نوولو دا پولنتا» Guido Novello da Polenta بود که دانته نامش را جاودانی کرده است، و«فرانچسکادار یمینی»، زن زیبایی که جذاب‌ترین «قیافه» دوزخ دانته است، و با دست دانته نامش در فهرست عشاق بزرگ تاریخ جهان ضبط شده، خویشاوند این دوک بود.
دانته در این شهر تا سال ۱۳۲۱ میهمان «کان گرانده دلا اسکالا» بود؛ و این همان کسی‌ست که «کمدی الهی » شاعر به وی اهدا شده است. در تابستان این سال، وی از طرف کنت داپولننا، زمامدار شهر، بعنوان «سفیر فوق العاده» به یک مأموریت خارج رفت. در بازگشت از این مأموریت بود که وی به ناگهان دچار تبی شدید شد و این تب در شب ۱۴ سپتمبر سال ۱۳۲۱ او را به‌دست مرگ سپرد در این هنگام ۵۶ سال داشت. در ساعت آخر گفت: «کاش در خانه خودم مرده بودم»
در خانه او، در این زمان زنی شکسته دل زندگی می‌کرد که حق دیدار شوهرش را نداشت. ولی مردم شهری که با او چنین رفتاری کرده بودند، پس از مرگ وی ناگهان فهمیدند که این تبعیدی بزرگترین پرچمدار افتخار شهر آنان بوده است. آن‌وقت داد و فریاد به راه انداختند تا جسد شاعر و نابغۀ بزرگ خود را پس بگیرند. راونی‌ها حاضر به پس دادن جسد میهمان بزرگ خود نشدند، و این بار فلورانسی‌ها که از تطمیع نتیجه نگرفته بودند از راه تهدید در آمدند و لشکرآرایی کردند تا «خاک راونا را به توبره کشند» و جسد دانته را پس بگیرند . اما این بار «برادران کهتر» راونا دست به حیله زدند و فلورانسیان را فریب دادند، و بالاخره نیز جسد بزرگترین میهمانی را که یک شهر ایتالیایی بخود دیده بود، و خواهد دید، در خاک خویش نگاه داشتند. و امروز آرامگاه این شاعر در آن شهر است.

آثار دانته
به‌جز «کمدی الهی» که شاه‌اثر دانته است، وی چندین اثر منظوم و منثور دیگر دارد که بعضی از آن‌ها به لاتینی و بعضی دیگر به ایتالیایی نوشته شده. اسامی آن‌ها بدین قرار است:
ـ «زندگانی نو» به ایتالیایی، شامل نغمه‌های عاشقانه‌یی که دانته قسمتی از آن‌ها را بخاطر بیاتریس و قسمتی دیگر را برای زنان دیگری که شاعر با آن‌ها در دورانی که به‌قول خود «راه راست را گم کرده بود» سر و سری داشته، سروده است. قسمتی از این کتاب نیز به نثر نوشته شده.
ـ «ضیافت» به ایتالیایی، مجموعه‌یی فلسفی شامل شرح و تفسیر الهیات، ادبیات، فلسفه و اخلاق، بصورت درس‌هایی برای عامه، که دانته ظاهراً آن‌ها را در یک سلسله ضیافتهای فلسفی بیان می‌کند، و در حقیقت این کتاب بر زمینه ضیافت افلاطون تنظیم شده است. وی در نظر داشت این کتاب را بر پانزده فصل تقسیم کند، ولی بیش از چهار فصل از آن را ننوشت و کتاب ناقص ماند.
ـ «سلطنت» به لاتینی، اثری به نثر، که بر اساس فکر «حکومت واحد جهانی» مرکب از تمام کشورهای جهان و تحت حکومت یک پادشاه واحد تنظیم شده است. نظریه کتاب این‌ست که باید دنیا یک پادشاه دنیوی واحد (که جانشین امپراتوران روم باشد) و یک راهنمای معنوی واحد (پاپ) داشته باشد.
ـ آهنگ‌ها، به ایتالیایی، شامل اشعاری بسیار قوی و محکم، که شاعر آن‌ها را «سنگی» نامیده؛ زیرا درباره زن ناشناسی سروده شده که به قول دانته دلش از سنگ بوده است.
دو اثر لاتینی دیگر به‌نام Eclogae و Epistolae و یک اثر لاتینی مربوط به آب و زمین به نام Question de aqua ET Terra از او باقی مانده، که اهمیت کمتری دارند. ولی تمام این آثار دانته، که آن‌ها را «آثار صغیر» می‌نامند، به‌طوری تحت‌الشعاع عظمت «کمدی الهی» قرار گرفته‌اند که عادتاً از دانته فقط به عنوان «شاعر کمدی الهی» نام برده می‌شود.
منبع: آفتاب

اشتراک گذاري با دوستان :

Comments are closed.