احمد مسعود: طالبان به هیچ تعهد خود به غیرقرارداد خود با آمریکا عمل نکردهاند.
- ۲۹ جدی ۱۳۹۱
۱
کنار خیابانی ایستادهام در پایتخت
باران میبارد
کابل، غمگینترین شهر جهان است
وقتی در آغوشش میگیرم
تو را به خاطر میآورم
که سالهاست از اینجا رفتهیی
انگار این شهر
زادگاه مادریام نیست
که اینقدر از خیابانهایش میترسم
که درختهایش تنهاییام را جدی نمیگیرند
به من بگو
جهان هنوز دایرهییست؟
جهان مساحت خیابانیست در پایتخت؟
که نمیشود روی سنگفرشهایش دراز بکشی.
۲
چشمهای قندهارىات
بوی گیسوان سوخته هراتىام را مىدهند
شعرهایت از بلندای کاخ رابعه به کابل نمیرسند
دیوارها مذکر اند؛
من اینجا بر مزار نادیا میگریم
وقتی گیسوان بریدهات را باد مىآورد
باد از پنجره میآید
و من در سراسر سیاهی پخش مىشوم
بی فانوسی بر دست
بی نوری بر نگاه
جز چشمهایی که میراث مادریام استند.
۳
تو را دوست میدارم دگرگونه
همانسان که عشق دگرگونه است
به اندازۀ زیبایی عشق
دوستت میدارم
که عشق زیبایی نامکشوفیست
که عشق آزادیست؛
دوستت میدارم، نه مثلِ زنانِ سرزمینم که مردانشان را،
بت نمیسازمت
که با ضربهیی از من بشکنی
که من نابودت کنم
با مشتهایی که بر روحم میکوبم
تو را بهسان رودخانهیی در رگهایم
دوست میدارم
۴
آزادی را گُلدوزی میکنم
بر چهارگوشه چادرم
گُلِ آزادی میروید از روسریام
سبز
سپید
آبی
تا تو نپنداری «آزادی» پیراهنِ نیمهبرهنه زنیست
در دوردست.
Comments are closed.