قوم‌گرایی و تعصبات قومی

گزارشگر:عبدالکبیر ستوده/ سه شنبه 13 قوس 1397 - ۱۲ قوس ۱۳۹۷

بخش دوم/

mandegarدولت‌مداری و تعصبات‌ قومی
اگر ادعا کنیم که نقش دولت‌مداران و مقامات بلند رتبۀ دولتی در خصوص گسترش و تعمیق «تعصبات قومی و قبیله‌یی»، به مراتب بیشتر و موثرتر از شهروندان عادی کشور است، به هیچ وجه گرفتار مبالغه نشده‌ایم.
فزون‌طلبی و امتیازگیری و انحصارگرایی، نه تنها ثمره‌یی «تعصبات قومی و قبیله‌یی» است، بلکه یکی از عوامل آن نیز است. این فزون‌طلبی و امتیازگیری و انحصارگرایی، در میان دولت‌مداران و مقامات بالایی دولت بیشتر از شهروندان عادی کشور است. مسوولان رده‌بالای دولت از مجاری مختلفی به «تعصبات قومی و قبیله‌یی» دامن می‌زنند و به آن عمق می‌بخشند که ذیلاً به برخی از این مجاری گذری خواهیم داشت و نظری خواهیم داد.
۱-۴ گاهی وقت‌ها این مقامات بلند رتبه‌یی دولتی خودشان آدم‌های عقده‌یی و متعصبی اند و داغ این «تعصبات قومی و قبیله‌یی» را بر پیشانی خود حمل می‌کنند و بینش‌، نگرش‌ و کنش‌شان قومی است و بیشتر از این چیزی در چانته ندارند.
این افراد، یا در خاندان‌های متعصبی به دنیا آمده‌ و متعصب پروده شده‌اند و یا قربانی تعصبات کور قومی شده و عقده به دل دارند و یا شخصیت علمی و عقلانی و اخلاقی‌شان چنان ضعیف است که به ساده‌گی به دام «تعصبات قومی و قبیله‌یی» می‌افتند و یا گمان می‌برند که این «تعصبات قومی و قبیله‌یی» بقای آنان را در قدرت تضمین می‌کند و یا یقین دارند که با «تعصبات قومی و قبیله‌یی» می‌توانند بیشتر از این رشد کنند و به شهرت و ثروت و قدرت برسند.
چنین افرادی، بدون تردید، تصامیمی بر مبنی قومیت می‌گیرند و داوری‌شان قوم‌پرستانه است و روابط‌‌‌شان قوم‌محور و گزینش‌های شان قوم‌گرایانه است. چنین افرادی از طریق «تعصبات قومی و قبیله‌یی» آشکار خود به «تعصبات قومی و قبیله‌یی» دامن و به بدتر شدن اوضاع کمک می‌کنند.
۲-۴ گفتن اینکه تمام مقامات دولتی متعصب‌اند، بدون تردید، گزافه‌گویی و یاوه‌سرایی است. ما هیچ دلیلی نداریم که تمام مقامات دولتی را متهم به داشتن «تعصبات قومی و قبیله‌یی» کنیم، کما اینکه دلیلی نداریم تا تمام افراد یک گروه قومی و نژادی و مذهبی را به داشتن «تعصبات قومی و نژادی و مذهبی» متهم سازیم. در میان تمام گروه‌های قومی و نژادی و مذهبی افرادی پیدا می‌شود که از «تعصبات قومی و نژادی و مذهبی» به‌دور اند و انسانی می‌اندیشند و انسانی عمل می‌کنند.
بنابراین، شاید اکثر مقامات دولتی متعصب نباشد؛ اما این به این معنا نیست که نقش چنین افرادی در دامن زدن به «تعصبات قومی و قبیله‌یی» هیچ باشد و یا کمرنگ باشد. چنین مقامات بلندرتبه‌یی با روشن نبودن اهداف‌ و مبهم بودن سیاست‌های‌شان می‌توانند برای بدبینی‌های قومی و تعصبات قبیله‌یی مجال بدهند. همچنان این افراد، با روشن نبودن این موارد، به معتصبان قومی خودی و غیرخودی، فرصت می‌دهند تا اهداف و سیاست‌های مبهم و نامفهوم آنان را قومی بدانند و قومی تعبیر کنند و در نتیجه، متعصبان خودی انرژی بگیرند و متعصبان غیرخودی خشمگین شوند.
درک و دریافت قومی از اهداف و سیاست‌های گنگ و مبهم مقامات دولتی، تنها در سطح آگاهی افراد باقی نمی‌ماند، بلکه در کنش‌ها و واکنش‌های آنان نیز بروز می‌کند و موجی از موقف‌گیری‌های خشم‌آلود و متعصبانه‌یی خودی‌ها و غیرخودی‌ها را به‌دنبال می‌آرود و افراد غیر متعصب را متعصب و افراد متعصب را متعصب‌تر می‌سازد و به بدبینی و بی‌اعتمادی و دشمنانه‌گی منجر می‌شود.
آقای کرزی، به عنوان رییس‌جمهور قبلی کشور افغانستان، از برادران ناراضی خواندن طالبان، چه هدفی داشتند؟ منظور آقای کرزی از رهاسازی زندانیان طالبان، بدون اینکه مرحلۀ محاکماتی‌ سپری شود یا مدت محکومیت‌شان به اتمام برسد، چه بود؟ آقای اشرف غنی، چرا طالبان را مخالف ‌سیاسی می‌خواند؛ اما داعشیان را دشمن عنوان می‌کنند؟ آقای اشرف غنی، چرا برای مذاکره با طالبان آماده‌گی نشان می‌دهد، اما هیچ‌گاهی به مذاکره با داعشیان حرفی به زبان نمی‌آرود؟ چرا با حزب اسلامی مذاکره صورت می‌گیرد و برای این حزب امتیاز داده می‌شود، اما با جمیعت اسلامی به سختی وارد گفت‌وگو می‌شوند؟ به چه دلیل آقای محقق بابت حمایت از گروه فاطمیون محکوم می‌شود و محدود می‌گردد، اما حامیان یقه سفید و نکاتی‌دار طالبان، در بدنۀ دولت، روزبه‌روز زیاد می‌شود و کسی برای‌شان نمی‌گوید که بالای چشم‌تان ابرو است؟
من نمی‌گویم که چنین سیاست‌های لزوماً ناشی از «تعصبات قومی و قبیله‌یی» است (ممکن باشد و ممکن نباشد)، حرف من این است که هدف از این موقف‌گیری‌ها آنقدر مبهم است و چنین سیاست‌های آنقدر تاریک است که دیگران به ساده‌گی بوی «تعصبات قومی و قبیله‌یی» را از آن استشمام می‌کنند. داشتن اهداف گنگ و سیاست‌های مبهم، تنها در تصامیم رهبران حکومت و مقامات دولتی دیده نمی‌شود، بلکه اکثر بزرگان و رهبران سیاسی و دینی اقوام دیگر نیز چنین اند. همین نا روشن بودن اهداف و مبهم بودن سیاست‌ها است که به ساده‌گی تعبیر و تفسیر قومی می‌شوند و به «تعصبات قومی و قبیله‌یی» دامن می‌زنند و فضای برادری و برابری و همدیگرپذیری را در میان اقوام شریف افغانستان تیره و تار می‌سازند.
۳-۴ شاید مقامات عالی رتبۀ دولتی متعصب نباشند و شاید اهداف و نیات‌شان روشن باشد و شاید سیاست‌های شان هم خالی از ابهام به نظر برسد، اما تصامیمی که می‌گیرند و اعمالی که انجام می‌دهند، تبعیض‌آمیز باشد و از این مجاری به گسترش و تعمیق «تعصبات قومی و قبیله‌یی»، کمک کنند و به آن دامن بزنند.
در ادارات دولتی و حین مراجعه به ادارت دولتی و در اکثر تقرری‌ها و تبدیلی‌ها و برکناری‌ها و در اغلب محدودساختن‌ها و اختیاردادن‌ها و در اکثر تشویق‌ها و تقدیرها و مدال‌دادن‌ها و در غالب اتهام‌زنی‌ها و پرونده‌سازی‌ها و…، می‌توان این تبعیضات قوم‌گرایانه را ردیابی کرد و مشاهده کرد. چه مفسدین بزرگی که به‌خاطر هم‌ قومی بودن بر صدر نشسته و از یک ریاست به ریاست دیگری می‌روند و چه مفسدین کوچکی که به‌خاطر هم‌ قومی نبودن، یا آبروی خود را از دست داده و یا وظیفه خود را و یا به زندان رفته و در زندان پوسیده‌اند.
این نوع برخوردهای دوگانه و تبعیض‌آمیز و قوم‌محورانه، لاجرم به بدفهمی‌ها و بدبینی‌ها می‌انجامد و متعصبانه جلوه می‌کند و در نهایت، کورۀ «تعصبات قومی و قبیله‌یی» را داغ‌تر می‌کند و جان‌های پاک غیر متعصبان را هم آتش می‌زند و روح‌شان را می‌سوزد و چه بسا که وجدان شان را لگدکوب کند و به تبعیض وا دارد و متعصب بسازد.
۵- تروریستم و تعصبات ‌قومی
‌تروریسم در کشورما ریشه‌ها و خاست‌گاه‌های مختلفی دارد و از سوی گروه‌های مختلفی حمایت و تمویل می‌گردد. دست‌های کشورهای خارجی و باندهای مافیایی جهانی نیز در پیدایی و پایایی این گروه‌های تروریستی دخیل است. باورهای مذهبی نیز توانسته و می‌تواند این گروه‌های تروریستی را تغذیه فکری کند و قوت معنوی ببخشد. زورگویان و انحصارطلبان و گروه‌های مافیایی داخلی نیز با گروه‌های تروریستی رابطه دارند و از آنان حمایت می‌کنند، از وجود آنان بهره می‌برند و از طریق آنان اهداف خود را تعقیب می‌کنند و مسیر خود را به سوی اهداف خود باز می‌سازند؛ اما خواستگاه‌ها و ریشه‌های قومی و قبیله‌یی این گروه‌های تروریستی را نیز نباید فراموش کرد و نادیده گرفت. انحای پیوندهایی را که این گروه‌های تروریستی با کشورهای خارجی و با زورمندان داخلی و با انحصارطلبان دولتی و با باندهای مافیایی محلی و منطقه‌یی و جهانی دارند عین همین پیوندها را با قوم و قبیله هم دارند.
گاهی وقت‌ها، خاست‌گاه این گروه‌های تروریستی «تعصبات‌قومی و قبیله‌یی» می‌باشد، اکثر اوقات این گروه‌های تروریستی از سوی قوم خاصی حمایت می‌شوند و تمویل می‌گردند، زمانی این گروه‌های تروریستی در راستای منافع قومی و قبیله‌یی عمل می‌کنند، گاهی رهبران قومی و بزرگان قبیله‌یی، این گروه‌های تروریستی را تحت حمایت خود قرار می‌دهند و از آنان در راستای حذف رقیبان خود و رسیدن به اهداف پست خود بهره برداری می‌کنند، زمانی که این گروه‌های ترویستی جوانان را به گروه خود دعوت می‌کنند و دست به جلب و جذب جوانان می‌زنند، اکثراً احساسات قومی آنان را بر می‌انگیزند و شکوه تاریخی یا مظلومیت تاریخی آنان را به رُخ می‌کشند و به همین دلیل از میان یک قوم خاص سربازگیری می‌کنند، کشورهای حامی این گروه‌های تروریستی نیز از همین ضعف استفاه می‌کنند و با شعارهای قومی و قبیله‌یی این گروه‌ها را بر می‌انگیزند و به خشونت و خراب‌کاری و خون‌ریزی وا می‌دارند، و…
به همین اساس، زمانی که این گروه‌های ترویستی، با خواست‌گاه‌های قومی و ریشه‌های قومی و شعارها و انگیره‌‌ها و اهداف قومی و منابع تمویل کننده قومی و مراجع حمایت‌کننده قومی و تحت هدایت و رهبری رهبران قومی و…، وارد وحشی‌گری و انسان‌سوزی و آدمی کشی و خون‌خواری و…، می‌شوند، بدون تردید مرتکب «تعصبات‌قومی و قبیله‌یی» می‌شوند و به «تعصبات ‌قومی و قبیله‌یی» دامن می‌زنند و آتش به بدبینی‌ها و بی‌اعتمادی‌ها و دشمنانه‌گی‌های قومی نفت می‌ریزند.
۶- قدرت‌طلبی و تعصبات ‌قومی
قوم‌گرایی و تعصب‌ورزی‌ قومی قدرت‌مداران دولتی را مرور کردیم و نقش انکار ناپذیر تروریستان در امر ترویج «تعصبات ‌قومی و قبیله‌یی» را نیز بررسی کردیم. حالا می‌پردازیم به تعصب‌ورزی و تعصب‌گستری قدرت‌طلبان. منظورم از قدرت‌طلبان در این نگاشته، تمام جریان‌های دینی و احزاب سیاسی و ایتلاف‌های بزرگ سیاسی و قوماندانان مسلح غیر مسوول و اربابان محلی و بزرگان‌ قومی است. این طیف، علی‌رغم تفاوت‌ها و اختلاف‌هایی که در تشکیل و ساختار و ترکیب و صلاحیت و قلرو نفوذ و مرام، با هم دارند، در یک امر با هم اتفاق دارند. این امر عبارت است از مبارزه برای به دست آوردن قدرت و یا اعمال نفوذ گسترده بر قدرت‌مداران دولتی. این طیف‌ها، بدون تردید، از پایگاه‌های قوی مردمی بهره‌مند هستند و پیروان و طرف‌داران و مبلغان و مداحان و چاپلوسان زیادی دارند و می‌توانند بر گرده‌های شهروندان سوار شوند و به آنان جهت بدهند و با استفاده از این پایگاه مردمی می‌توانند بر حکومت مرکزی و نهادهای محلی اعمال نفوذ کنند.
با قوماندان مسلح غیر مسوول، شاید نتوان کنار آمد؛ به دلیل نامشروع بودن شان، به دلیل مسلح بودن شان و به دلیل خودسری و بی‌مسوولیتی شان. اما نقش سازندۀ جریان‌های دینی و احزاب سیاسی و ایتلاف‌های سیاسی و اربابان محلی و بزرگان قومی را نمی‌توان نادیده گرفت. در یک جامعۀ دینی و چندقومی و مردمی، ناگزیر از داشتن جریان‌های دینی و احزاب سیاسی و ایتلاف‌های سیاسی و اربابان محلی و بزرگان قومی هستیم. اینها خوب اند؛ به‌خاطر انسجام و همبسته‌گی مردم، به‌خاطر فشرده ساختن خواست‌های مردم، به‌خاطر بازتاب نیازهای مردم، به‌خاطر بالا بردن سطح مشارکت دینی و اجتماعی و سیاسی مردم، به‌خاطر به چالش کشیدن قدرت مرکزی، به‌خاطر مبارزه با انحصارطلبی و زورگویی و حق‌تلفی دولت‌مداران و به‌خاطر پاسخ‌گو ساختن مسوولان حکومتی و…،
اما از فسادپذیری و آفت‌زده‌گی و آفت‌زایی خود این جریان‌ها و نهادها نیز باید در امان بود. مردم‌ ما تنها تازیانه‌یی حکومت‌های استبدادی و دولت‌مداران مفسد را نخورده و فقط زهر جریان‌های خشونت‌طلب و گروه‌های تروریستی را نچشیده‌اند، رنج و درد جهالت‌ها و حماقت‌ها و عوام‌زده‌گی‌ها و قدرت‌طلبی‌ها و ثروت‌اندوزی‌ها و شهرت‌خواهی‌ها و امتیازگیری‌های این جریان‌ها و نهادها را نیز چشیده و تحمل کرده‌اند.
این جریان‌ها و نهادها، چه بسا گرفتار «تعصبات‌ قومی و قبیله‌یی» باشند و از «تعصبات‌ قومی و قبیله‌یی» به عنوان ابزار فریب مردم استفاده ببرند و به «تعصبات‌ قومی و قبیله‌یی» دامن بزنند. در خصوص جریان‌ها و نهادهایی که ذکرشان رفت، نکات زیر را می‌توان بر جسته ساخت:
۱-۶ در کشورما احزاب سیاسی فراقومی وجود ندارد. احزاب سیاسی فراقومی فقط در اساس‌نامه‌ها و مرام‌نامه‌های این احزاب شعار داده می‌شود و بس. اکثر احزاب سیاسی ما ریشه و هویت قومی دارند و قومی می‌اندیشند و قومی عمل می‌کنند. اقوام دیگری که عضویت یک حزب دیگر را دارند، فقط عضویت دارند. فراتر از صرف عضویت، شاید یک نقش ثانوی و نمادین نیز داشته باشند که این موارد یک حزب را از قومی بودن بیرون نمی‌کند. شماری از احزابی که ادعا می‌کنند فراقومی و ملی اند، یا فوق‌العاده ضعیف و یا مورد شرارت تعصبات ‌قومی اقوام و احزاب دیگر قرار گرفته و یا تحت تأثیر تعصبات‌قومی قرار گرفته‌اند.
به همین دلایل است که ما ندیده‌ایم اعضای حزب اسلامی افغانستان در دادخواهی‌های قوم شریف هزاره سهم گرفته باشند و از آن حمایت کرده باشند و برعکس ندیده‌ایم که در عدالت‌خواهی‌های قوم تاجیک احزاب اقوام دیگر شرکت ‌بارز داشته باشند. احزاب سیاسی اقوام دیگر نیز، دادخواهی‌های قوم شریف پشتون را جدی نگرفته‌اند و نمی‌گیرند. در جنبش تبسم و جنبش روشنایی و جنبش‌های دیگر، این نکات خود را به روشنی نشان دادند. تمام این حرکت‌ها از سوی اکثریت اقوام و احزاب دیگر قومی خوانده شدند و مغرضانه عنوان گردیدند. اقوام دیگری که در این جنبش‌ها شرکت کردند، یا عضویت حزبی را نداشتند و یا مربوط جامعۀ مدنی بودند و یا تعدادشان چنان کم بود که نمی‌شود آنان را نماینده‌گان احزاب سیاسی خود دانست و یا برای فریاد درد خود آمده بودند و یا می‌خواستند موج سواری کنند و امتیاز بگیرند.

اشتراک گذاري با دوستان :

Comments are closed.