احمد مسعود: طالبان به هیچ تعهد خود به غیرقرارداد خود با آمریکا عمل نکردهاند.
گزارشگر:نصیــر آرین/ چهار شنبه 21 قوس 1397 - ۲۰ قوس ۱۳۹۷
بخش دوم و پایانی/
ناخودآگاه متن، عمدتاً با تشبیه مضمر، استعارۀ مکنیه، تبادر، انتخاب لغت، اسناد مجازی و بهطور کلی خروج از هنجار و از این قبیل، قابل ردیابی است(شمیسا، همان: ۲۸). حدود دو قرن شعرِ ما در دام تکرارِ تشبیه و استعاره و تبادر و حتا کلمات و زبان شعر بیدل گرفتار است. شاعری که نتواند از این دام فرار کند، میراثخواریست که نهتنها هیچ چیز بر سرمایۀ موروثی نمیافزاید، بلکه میراث بهجامانده را به ابتذال میکشد.
«پیامبر مجنون» هرچند اندک و انگشتشمار اما محکم و تجددگرایانه، برخی از بازیهای مهمِ زبانی را بهکار گرفته و بهاصطلاح فاصلۀ خویش را از ناخودآگاه متون موروثی، هرچند کم اما مسجل کرده است.
شارل مورون، منتقد فرانسوی به نکتۀ مهمی اشاره میکند «که از درونمایۀ تکرارشوندۀ یک نویسنده میتوان به «اسطورۀ شخصی او، یا به زبان نورمن هالند به درومایۀ هویت او پی برد»(هالند، ۲۰۰: ۴۳). با کمی توسع در این نظر میتوان افزود که نه تنها از درونمایۀ تکرارشونده که از تصویر تکرارشونده، زبان تکرارشونده و تفکر تکرارشونده و حتا وزن تکرارشونده نیز میتوان به اسطورۀ شخصی یا درونمایۀ هویت مؤلف پی برد. حالا اگر این درونمایه، تصویر، زبان، تفکر و وزن تکرارشونده را در شاعر یا مولفی، شاعر یا مؤلفِ قبلی شیفت کرده باشد، بدون شک هویت این مؤلف به فنا رفته است و او در واقع بلندگوی سنت زبانی، تصویری و فکری پدر شعری یا پدر تصویر و فکری خود است، نه فردی که هویت خویش را از غبار دهور و قرون بیرون کشیده باشد و بهاصطلاح به آزادی فکری، زبانی و تصویری دست یافته باشد. یا به سخن دیگر با تکرار درونمایه، تصویر و زبان دیگران، صاحب هویت به عنوان شاعر نخواهیم شد، شاعر باید هویت، زبان، تصویر و نگاه خودش را داشته باشد. از این دیدگاه بهراحتی میتوان مرزهای شعر و ناشعر را مشخص کرد.
وقتی شارل مورون میگوید که همۀ سطوح فانتزیها دگرگونهگیهای یکدیگرند که بر هم افزوده میشوند، به این معنا است که سطوح فانتزیها حتماً باید دگرگونهگی یابند، در غیر این صورت چیزی بدان افزوده نمیشود. در حوزۀ فانتزی ادبی نیز میتوان این امر را قابل تعمیم دانست و اگر این فانتزی دگرگونهگی نیابد، خرمن تفکر، زبان و تصویر موجود را بارها و بارها پیمانه میکنیم و نه تنها اینکه به این خرمن چیزی نمیافزاییم، بلکه با استناد بر علم تأویل، این پیمانهگریها که به هیچروی نمیتوانند بهمثابۀ تأویل استعلایی عمل نمایند، از مکنت و جلال خرمن موجود نیز میکاهد و مفهوم مبتذل ارایه میدارد؛ زیرا در مواجهه با متن موجود هیچ اشراقی به شاعر دست نمیدهد. اشراق همان صفتی است که نگاهمان را از درون به آنچه هست، دگرگون کند و رابطۀ ما را با پدیدهها طوری تنظیم کند که بدون حجابِ نگاهِ پدرانه، پدیدهها را درک کنیم و بشناسیم. چنین چیزی را در امر «بیدلزدهگی» در دو قرن شعر افغانستان و همچنان در امر «مولویزدهگی» در شعر شاعران بلخی میتوان مشاهده کرد.
۲-۳٫ مولویوارهگی
شاید انس، عشق و ولع بیش از حد به مولوی و شاید هم معرفت عرفانی شاعران بلخی سبب میشود که سیّالیت «مولویوارهگی» و «مولوی-گونهگی» را بتوان در شعرشان مشاهده کرد. تعدادی از شاعران بلخی گاه در فضا و جو موسیقایی، زبانی، تصویری، فکری و وزنی مولانا معلقاند، اینها را نمیتوان تصادف انگاشت. خاکروبۀ خانقاه بهاءالدین ولد در بلخ و هزارها نشانۀ معنوی و تاریخی دیگر، آن معنویت مولوی را فراچشم میکشد. بر اساس مقولۀ علّیت که اصل مهم در ادبیات تطبیقی است، هیچ شاعر و نویسندهیی چیزی را از عدم بهوجود نمیآورد، بلکه نمونهها و الگوهایی را در نظر دارد، اما آنگونهیی که قبلاً گفته شد به قول «شارل مورون»، سطوح فانتزیها حتماً باید دگرگونهگی بپذیرند تا چیزی بر خرمن موجود بیفزاید. باور من این است که ناخودآگاه متن مؤلف بلخی نتوانسته است هنوز از تکنیکهای گذر از پدر مألوف برای دستیافتن به زبان خویش استفاده کند. ناخودآگاهِ متن باید بیشتر شبیه تکگوییهای درونی باشد که فقط و فقط محصول حال و احوال شخصیِ مؤلف باشد، نه پیروی و حضور او در زیر چنبر پدر شعری. بر این اساس به نظر نگارنده، ناخودآگاه شاعر بلخی، که دلهرۀ تأثیر دارد، بهوسیلۀ مولوی لیترری شیفت literary shift شده. یا بهتر است با توجه به دیدگاه بلوم در کتاب the anxiety of influence اینگونه بگوییم که شاعران بلخی بیشتر دلهرۀ تأثیر دارند.
بلوم میگوید: میان شاعران یک رابطۀ پدرپسری وجود دارد و شاعر نسبت به شاعرِ پس از خود پدر است؛ اما شاعر واقعی آن است که بتواند به مصاف این پدر برود و خود را از این تأثیر عمیق برهاند. او در کتاب دیگر خود the map of misreading ادامه میدهد که شاعر برای این که زنده بماند، باید پدر ادبی خود را سوء تفسیر نماید.
«مولویوارهگی»، یک بحث ترامتنیتی است که با توجه به دیدگاههای باختین و بارت و ژنت و ژولیا کریستوا میتوان ابعاد گسترده و گوناگونِ آن را روشن و بررسی کرد. مولویوارهگی در شعر شاعران بلخی و بهویژه شعر بهرامیان در مجموعۀ پیامبرِ مجنون در سطح زبانی، تصویری و وزنی بهچشم میخورد که میتوان آن را دلهرۀ تأثیر پنداشت که از ناخودآگاه شاعران سرچشمه میگیرد و به قول ژنت این مسأله «زبر متنیت» یا Hypertextulity است و در هر شاعری امر معمول و گاه احسن است. یعنی مولویوارهگی و بهصورت کل «دیگریوارهگی»، بدون هیچ تردیدی در هر نویسنده و شاعر چه به گونۀ خودآگاه و چه هم ناخودآگاه وجود دارد و علم بینامتینت یا interyextulity این مسأله را اثبات میکند و شکی در آن وجود ندارد، همان گونهیی که بلوم هم گفته است که هیچ شاعر و نویسندهیی چیزی را از عدم بهوجود نمیآورد، بلکه نمونهها و الگوهای موجود را حتماً زیر چشم دارد.
اما بحث مولویزدهگی، بیشتر به مسألۀ بینامتنیت غیرصریح برمیگردد که حضور پنهان یک متن در متن دیگر است و قدما آن را سرقت ادبی می-گفتند. نمونههای مولویوارهگی را در مجموعۀ «پیامبرِ مجنون» بیشتر در حوزۀ وزن و گاه زبان میتوان مشاهده کرد.
مست شدی زمین زدی، در جگرم کمین زدی
نوبت چندمین زدی، در بر مهربانترین
سرو چمان من تویی، موی میان من تویی
دق شده بودم آخ جان پشت بمانبمانترت
(پیامبر مجنون: ص۱۹)
همان گونهیی که معنای ثابت برای یک رویداد خاص وجود ندارد، در متن ادبی هم معنای ثابت وجود ندارد و خوانندۀ متن ادبی، بهویژه شعر، از متن انتظار سیّالیت دارد. هر خوانندهیی به قصد یک تجربۀ لذتبخش به ادبیات رومیآورد. خوانش و نقد به نظر من به معنای تجربۀ ورود به دنیای خیالی مؤلف است؛ دنیایی که تجربۀ جدیدی داشته باشد و معنا را به سیّالیت بکشد.
به قول ارسطو، هر چیزی مادهیی دارد و صورت آن غایت آن است، شی در حرکت به سوی غایت نهایی صورتهای متعدد میگیرد. تغییر برای رسیدن به غایت است. پس هر شی یک غایت نسبی دارد و یک غایت نهایی که در آنجا ساکن میشود. این در صورتی است که مادهیی کاملاً از میان برود تا صورت محض تحقق یابد(شمیسا، ۱۳۹۶: ۴۴). در هر شعر خوبی، مادۀ زبانی به اختلال کشیده میشود و زبان، تصویر، معنا فیالمجموع به سوی غایت نهایی حرکت میکند. نمونههای زیادی از حرکت به سوی غایت نهایی را میتوان در مجموعۀ «پیامبر مجنون» مشاهده کرد که دستکم در دیگر مجموعههای شاعر با این بسامد بازتاب ندارد.
سرچشمهها
ایگلتون، تری(۱۳۸۰). پیشدرآمدی بر نظریۀ ادبی، ترجمۀ عباس مخبر، تهران: مرکز.
بهرامیان، روحالله(۱۳۹۷). پیامبر مجنون، کابل: انتشارات امیری.
حافظ، شمسالدین محمد، دیوان اشعار، نسخۀ قزوینی، تهران، انتشارات گلبرگ، ۱۳۸۲٫
سنایی غزنوی، ابوالمجد مجدود آدم، دیوان سنایی، به کوشش بدیعالزمان، تهران، انتشارات نگاه، ۱۳۸۸٫
شمیسا، سیروس(۱۳۹۶). مولانا و چند داستان مثنوی، تهران: نشر قطره.
مارتین، والاس(۱۳۹۵). نظریههای روایت، ترجمه محمد شهبا، تهران: نشر هرمس.
Holland N (2000). The Mind and the Book: A Long Look at Psychoanalytic Literary Criticism. Journal of Applied Psycho-analytic Studies. 2(1)
Bloom, Harold, The Anxiety of Influence a theory of poetry, second edition, New York. Oxford university press, 1997.
Comments are closed.