گزارشگر:احمـد عمـران/ چهار شنبه 21 قوس 1397 - ۲۰ قوس ۱۳۹۷
متأسفانه در افغانستان کمتر کسی ـ به ویژه سیاسیون ـ از اشتباهها، تاریخ و تجربههایِ خود و همگنانشان درس میگیرد. زمانی فروغ فرخزاد شاعر نامآشنا میگفت تا سرم به سنگ نخورد، معنی سنگ را نمیفهمم. حالا در افغانستان کارِ اکثر سیاسیون از اینهم فراتر رفته و حتا وقتی سرشان به سنگ هم میخورد، بازهم معنی سنگ را درنمییابند. عمر داوودزی که افتخار کار با رییس جمهوری پیشین را نیز در کارنامۀ خود دارد، شاید یکی از همین سیاسیون باشد. تا دیروز در فضای مجازی و غیرمجازی از آقای داوودزی به عنوان نامزد برتر انتخابات ریاست جمهوریِ آینده سخن گفته میشد. او شاید از نخستین سیاستمدارانِ افغانستان بود که سالها پیش خود را برای انتخابات آماده نشان میداد و در صفحۀ فیسبوکی که به نامش ساخته شده بود، از دیدوبازدیدهایِ او به همین هدف سخن میرفت. اما چند روز مانده به آغاز ثبت نام، آقای داوودزی به صورتِ ناگهانی از خیر نامزدی در انتخابات ریاست جمهوری گذشت و چوکی اکرم خپلواک رییس پیشین دارالانشای صلح را اختیار کرد.
آقای داوودزی از مهمترین منتقـدان غنی و دولت وحدت ملی بود و به دلیل همین نگاه انتقادی نیز به شورای حراست و ثبات پیوست. آقای داوودزی برنامۀ صلحِ دولت را همواره نامنهاد میخواند و معتقد بود که با شورای صلح و حرکتهای حلزونی تیم ارگ، افغانستان به صلح و ثبات نمیرسد. یادم هست در یکی از سخنرانیهای خود، او برنامۀ صلحِ آقای غنی را به باد تمسخر گرفت و گفت آنچه که صورت میگیرد، خواب است و خیال است و جنـون. اما حالا همین فرد با آنهمه انتقاد و بیباوری به تیم ارگ، پیشنهاد آقای غنی را پذیرفته و دوباره حکومتی شده است. اینجاست که مشکلِ ما در افغانستان دوچندان میشود!
اکثر ما به دلیل اینکه به پختهگی لازمِ سیاسی نرسیدهایم، وقتی در دولت کار میکنیم، یکسره دولتی و ثناگویِ مقامهای بالاتر از خود میشویم، در کار دولت هیچ نقصی نمیبینیم و دنیا گل و گلزار به چشمِ ما میآید؛ ولی همین که از چوکی افتادیم، یکسره منتقد دولت و مقامهای دولتی میشویم و هیچ کارِ دولت را بینقص و به دور از منافع شخصی و گروهی جناح قدرت نمیبینیم. آیا ما با داشتن چنین سیاستمدارانی میتوانیم به ثبات و شرایط بهتر دست پیدا کنیم؟
بدون شک پاسخ، منفی است. از این آقایان خوب است که پرسیده شود چرا وقتی در قدرت نیستید، هیچ نکتۀ مثبتی در کار دولت نمیبینید ولی همین که به دولت پیوستید، هیچ نقطه ضعف و خلایی را تشخیص نمیدهید. مردم کدام موضعگیریتان را درست بدانند؛ آنی را که وقتی در بیرون از قدرت سیاسی بودید، میگفتید و یا آنی را که وقتی به قدرت سیاسی پیوستید، انجام دادید؟ به چنین وضعیتی «بیثباتی سیاسی» میگویند. آیا میتوان از چنین افرادی انتظار داشت که باعث نجات کشور از بحران و اختناق موجود شوند؟ آیا این گونه افراد میتوانند نقش مثبتی برای ایجاد تغییرات اساسی در جامعه بازی کنند؟… بدون شک خیر!
اینگونه سیاستمداری فقط حول و حوشِ منافع شخصی افراد معنا پیدا میکند. چنین سیاستمدارانی به دلیلِ اینکه فهم درستی از وضعیت ندارند و هیچگونه تعهدی در قبال مردم و جامعه احساس نمیکنند، حاضر اند همه چیز را در میز سیاست به قمار بگذارند. برای این نوع سیاستمداران چیزی به نام ارزشهای اخلاقی و سیاسی وجود ندارد. ارزشهای این گونه افراد، منافع شخصی و پول است و به خاطر به دست آوردن پول و قدرت حاضر اند دست به هر کاری بزنند. شاید یکی از دلایلی که افغانستان چهار دهه است که به ثبات و نظم سیاسی ـ امنیتی نرسیده، موجودیتِ چنین سیاستمدارانی بوده باشد. کسانی که نه شناختی از سیاست داشته اند و نه هم چیزی برایشان سوای منافع خودشان مهم بوده است. اینها وقتی مبارزه میکنند، مبارزۀشان به خاطر وطن و مردم نیست، بل به خاطر منافعِ خودشان است.
همیشه در آستانۀ انتخابات، این اتفاق در کشور میافتد. همیشه در چنین روزهایی باید منتظر بود که کیها خود را رسوا میکنند. اینگونه عملکرد ممکن است برای منافع شخصیِ این افراد مفید تلقی شود ولی شخصیت و ارزشِ آنها را در چشمِ جامعه از بین میبرد. زمانی سقراط مرد آگاه یونان میگفت «زندهگی نسنجیده ارزش زیستن ندارد». آیا اینگونه سیاستمداران زندهگیشان را سنجیدهاند؟ آیا آنها آگاهانه زندهگی و فعالیت میکنند؟
مشکل است که بتوان اینگونه زندهگیها را زندهگیهای ارزشی و متعالی تلقی کرد. البته در این روزها ارگ در پی افراد دیگری نیز هست تا آنها را نیز از انسانیتشان تهی سازد. ارگ برنامه دارد تا منتقـدان بیشتری را از جناحهای مختلف با خود همراه کرده و با فریفتنِ آنها به جاه و مقام، آنها را به ابزارهای انتخاباتی خود تقلیل دهد. دیده شود که در روزهای آینده کدام منتقدانِ جدی به متحـدانِ جدی تبدیل میشوند؟
Comments are closed.