احمد مسعود: طالبان به هیچ تعهد خود به غیرقرارداد خود با آمریکا عمل نکردهاند.
گزارشگر:عبدالکبیر صالحی/ شنبه 1 جدی 1397 - ۳۰ قوس ۱۳۹۷
بخش دوم/
۱) معناشناسی و قرآنپژوهی در نظرگاه ایزوتسو
ایزوتسو کتابش «خدا و انسان در قرآن» را با فصلی تحت عنوانِ «معناشناسی و قرآن» آغاز میکند و ضمن اشاره به قلمرو محتوایی این کتاب، یادآورد میشود که قرآن را میتوان از چشماندازهای گونهگون کلامی، فلسفی، جامعهشناختی، صرفی-نحوی، تفسیری و…، مورد بررسی قرار داد. او اما برای فهم قرآن به هیچ یک از این روشها متوسل نمیشود و با گزینش روش معناشناختی، تلاش میورزد تا اهمیت و مزیتِ این روش را در حوزۀ مطالعاتِ قرآنی تیوریزه کند. هدف ایزوتسو از گزینشِ این روش این است که زمینۀ خودگویایی قرآن را فراهم سازد. او در این خصوص چنین مینگارد:
«هدف از روش تحلیلییی که من در صدد کاربستِ آن بر دادههای قرآنی هستم این است که قرآن خود به تفسیر خویش بپردازد و به زبانِ خود سخن بگوید. به سخنی دیگر، آنچه در کانون کنکاشهای من قرار دارد ماده (محتوا) نیست، بل روش تحلیل زبانشناختیِ است که بر محتوا تطبیق میشود. این همان چشماندازی است که من سعی میورزم ساختار معناشناختیِ ارزشواژههای قرآنی در عرصه کنش و منش را از رهگذرِ آن مورد آنالیز قراردهم.»
البته ایزوتسوبه خوبی ملتفت است که کاربست این روش بر قرآن عاری از دشواری نیست؛ زیرا به باور او:
«آنچه امروزه معناشناسی خوانده میشود، به نحو حیرتآوری پیچیده است. اگر برای خوانندۀ ناآشنا مطلقاً غیرممکن نباشد، اقلاً دشوار است که تصوری کُلی در مورد چیستی و ماهیتِ این علم فراچنگ آورد. و این عمدتاً به این دلیل است که معناشناسی، چنانکه از نامش پیداست، دانشی است که با پدیدۀ معنا در فراخترین نمودِ آن سروکار دارد، تا حدیکه میتوان هر امر معناداری را به عنوان موضوع معناشناسی به حساب آورد… به سخنی دیگر، ما یک دانش سازمانیافتۀ یکنواختِ معناشناسی در دست نداریم. تمام آنچه در اختیار ماست، شماری از نظریههای گونهگون دربارۀ معناست… تقریباً هرکس دربارۀ معناشناسی سخن میگوید، تمایل دارد آن را طبق دلخواه خود بفهمد و تعریف کند.»
در چنین وضعیتی ایزوتسو وظیفۀ خود میداند که پیش از هرگونه تیوریپردازی دربارۀ معناشناسیِ قرآن، تصور و تعریف خود از «معناشناسی» را برای خواننده روشن و مبرهن سازد. به باور او، معناشناسی عبارت است از:
«مطالعۀ تحلیلیِ دربارۀ کلماتِ کلیدیِ یک زبان به منظور شناخت جهانبینیِ انسانهایی که آن زبان را نه تنها همچون ابزار سخنگفتن و اندیشیدن، بلکه مهمتر از آن همچون وسیلهیی برای تصور نمودن و تفسیرکردن جهانِ پیرامونِ خود استفاده میکنند.»
از تعریف فوق برمیآید که موضوع دانشِ معناشناسی از منظر ایزوتسو عبارت است از: «بررسی واژهگانِ کلیدی یک زبان» و غرض آن عبارت است از: «آشنایی با جهانبینیِ گویشوران آن زبان». طبق این تعریف، معناشناسی گونهیی از پژوهش دربارۀ سرشت و ساختار جهانبینی یک ملت در برههیی از تاریخ است که توسط تحلیل روششناختیِ مفاهیم فرهنگیِ مهمی که آن ملت برای خود برساخته و در واژهگانِ کلیدیِ زبانِ خود تبلور بخشیده است، صورت میپذیرد.
با درنظرداشت این نکته، بدیهی است که معناشناسیِ قرآن در نظرگاه ایزوتسو عبارت از تلاشی پژوهشیست در راستای کشف و شناخت جهانبینیِ قرآن:
«واژۀ قرآن در عبارتِ «معناشناسیِ قرآن» باید فقط و فقط به مفهوم جهانبینیِ قرآنی یا نوع نگاه قرآن به عالمِ هستی تلقی شود. معناشناسیِ قرآن عمدتاً با این پرسمان سروکار دارد که از دیدِ این کتابِ آسمانی، جهان هستی چگونه ساخته شده، مهمترین سازههای آن چیست و این سازهها چه پیوندی با یکدیگر دارند. معناشناسی به این مفهوم گونهیی از هستیشناسی خواهد بود؛ هستیشناسییی عینی، زنده و بالنده، نه هستیشناسییی منظم و ایستا که توسط یک فیلسوف در سطوح انتزاعیِ اندیشۀ مابعدالطبیعی برساخته میشود.»
بدینگونه معناشناسیِ ایزوتسو سر از پستوی هزارتوی آنتولوژی (هستیشناسی) درمیآورد. او با استفاده از روشهای آنالیزِ معناشناختی، تلاش میورزد تا مفاهیمی را که در شکلدهی نگرش قرآنی نسبت به جهانِ هستی نقشآفرینی کردهاند، مورد بررسی قرار دهد و در نتیجه، هستیشناسیِ زنده و بالندۀ قرآن را تبیین کند. ایزوتسو برای نیل بدین مقصود مفهومسازیهای گستردهیی انجام داده است که ما در ادامۀ این مقال به بررسی آنها میپردازیم تا در بستر تیوریِ معناشناختیِ وی، قرائت او از جهانبینی و هستیشناسیِ قرآن را بازشناسیم.
الف) اصطلاحات کلیدی و سازمانوارۀ مفهومی قرآن
ایزوتسو از واژهگانی که در برساختن سازمانوارۀ مفهومیِ قرآن نقشی ارزنده و تعیینکننده ایفا میکنند، به عنوان «کلمات کلیدیِ» قرآن یاد میکند. او واژهگانی چون «الله»، «اسلام»، «ایمان»، «کافر»، «نبی» و «رسول» را در زمرۀ کلمات کلیدیِ قرآن برمیشمارد و بررسی و بازشناسیِ این کلمات را به مثابۀ مهمترین و دشوارترین رسـالت معناشناسی قلمداد میکند.
در نظرگاه ایزوتسو، کلمات کلیدیِ قرآن جدا از یکدیگر فهمپذیر نمیباشند؛ زیرا به باور او قرآن حاویِ کلماتی گسسته نیست، بل شامل واژههایی بههم پیوسته است؛ واژههایی که در یک منظومۀ ارتباطیِ گسترده، با یکدیگر پیوند برقرار میکنند و در نتیجۀ این پیوندِ متقابل، معنای ملموس و محسوسی فراچنگ میآورند. او معتقد است که در دستگاهِ واژهگانی قرآن، واژهها به صورتِ تصادفی کنار یکدیگر قرار نگرفته اند، بلکه آگاهانه گزینش شدهاند و میانِ خود گروههای گوناگونِ کوچک و بزرگ تشکیل دادهاند و دربرایند این پیوند بیناگروهی، یک شبکۀ تصوری پیچیده و سازمانوارۀ مفهومی به هم پیوسته پدید آوردهاند. از اینروی، در فرایند تحلیل و آنالیز مفاهیم کلیدیِ قرآن نباید از پیوندهای چندگانهیی که بین عناصر مختلف دستگاه واژهگانی این کتاب وجود دارد غافل شویم، ورنه به فهم درستی از قرآن نایل نمیآییم.
ب) دستگاه واژهگانیِ قرآن: واژهگانِ پیشین، چیدمانِ نوین
ایزوتسو معتقد است که هیچیک از مفاهیم کلیدیِ دستگاه واژهگانی قرآن، به شمول مفهوم «الله»، که نقشی تعیینکننده در تشکیل جهانبینیِ آن ایفا کردهاند، جدید و نوپدید نبودهاند و تقریباً همۀ آنها به شکلی از اشکال در ادبیات پیشااسلامی استفاده میشدهاند. بنابراین، آنچه برای مشرکانِ مکه شگفتانگیز، نامأنوس و غیرقابلِ پذیرش مینمود، چیدمان نوین واژهگان توسط قرآن بود، نه خودِ واژهگان. خودِ واژهگانِ قرآن در محافل دینی جزیرۀالعربِ آنروزگار رایج بود و به سازمانوارۀ مفهومیِ دیگری تعلق داشت. قرآن آن واژهگان را وام گرفت و در قالب یک سازمانوارۀ مفهومی کاملاً متفاوت که تا آن زمان ناشناخته بود، کنار یکدیگر نهاد.
به سخنی دیگر، قرآن واژهگانِ پیشین را با چیدمانی نوین مورد کاربست قرار داد. به عنوان نمونه نامِ «الله» به هیچروی برای عربانِ پیش از اسلام ناشناخته نبود. دستکم برخی از قبایل عرب به خدایی به نام «الله» باور داشتند و او را آفرینندۀ آسمان و زمین و والاترین مقام در سلسلهمراتب خدایانِ شرک میانگاشتند. بر بنیاد این انگاره، خدایانِ دیگر در باور مشرکان عرب عبارت از میانجیهایی بودند که زمینۀ تقرب بندگان به «الله» را فراهم میکردند. قرآن به نقل از زبان برخی مشرکان چنین میفرماید: «مَانَعبُدُهُم إلّا لِیُقَرِّبُونَا إلَی اللَّهِ زُلفَی».
Comments are closed.