احمد مسعود: طالبان به هیچ تعهد خود به غیرقرارداد خود با آمریکا عمل نکردهاند.
گزارشگر:فهیم رحیقپُور/ سه شنبه 18 جدی 1397 - ۱۷ جدی ۱۳۹۷
بخش دوم و پایانی/
غزالی زمانی که در بغداد در نظامیه یا بزرگترین دانشگاه اسلامی آنزمان تدریس میکرد و همزمان ریاستِ نظامیه را به دوش داشت، تعلیمِ فلسفه را بدونِ استاد آغاز کرد؛ برای اینکه از اتهام ندانستنِ فلسفه رهایی یابد، بعدِ سه سال (یا دو سال) مطالعۀ آثار فیلسوفان (ارسطو، فارابی و ابن سینا)، کتابِ مقاصدالفلاسفه(۶) را تألیف کرد. او در این کتاب، به شرح دانشِ فیلسوفان از منطق گرفته تا الهیات و طبیعیات پرداخت. سپس کتابِ تُهافتالفلاسفه(=یاوهگویی فیلسوفان) را بهرشتۀ تحریر درآورد. این کتاب، در زمینه و زمانۀ خودش، کتابی تأثیرگذار وبینظیر بود و چنانکه در طلیعۀ سخن گفتم، فیلسوف بزرگِ مغرب جهان اسلام، ابنِ رشد اندلسی، مهمترین کتابِ فلسفی خود را در پاسخ به همین کتابِ غزالی تألیف کرد؛ عنوان کتابِ ابن رشد، تُهافتالتُهافت بود؛ ابن رشد در این کتاب از فلاسفه به دفاع برخاست، چنانکه خودِ غزالی را به یاوهگویی دربارۀ فلاسفه محکوم کرد. و اما غزالی در خطبۀ کتاب، از گروهی یاد میکند که خود را در تیزبینی و هوشمندی برتر از دیگران دانسته و تکالیف شرعی را جدی نمیگیرند و تعبدات شرع و حدودِ آن را ناچیز میشمارند. این گروه (که احتملاً همان فلاسفه اند) به نظر غزالی، جز مباحثِ نظری، دلیلِ دیگری ندارند. منشای کفرِ این گروه، شنیدنِ نامهای هولانگیزی چون سُقراط، بُقراط، افلاطون، ارسطو و امثال ایشان است. مخالفت غزالی با فلاسفه از زمانی آغاز شد که وی شروع به خوانشِ کتابهای آنان کرد؛ بیشترِ خطاها را چنانچه خودش باور دارد، از آثار ارسطو، فارابی و ابنسینا دریافته است؛ با آنکه فلاسفه در میانِ مردم به تیزهوشی و نجابتِ فکر و تحقیق شهیر اند؛ غزالی این تیزهوشی را تقلیدی بیش و چیزی جُز کَممایهگی نمیداند. او به این باور است که: «کمخِردی بیشتر از تیزهوشی بینتیجه به نجات نزدیکتر است، و کوری بیشتر از بیناییِ کجبین، مایۀ سلامت.» مأموریتِ او در این کتاب واضح است: «ما از انواع تخیلات و سخنانِ باطلی که مایۀ فریب آنها (فیلسوفان) بوده است، پرده برمیداریم و روشن میسازیم که کُلِ آن جز هیاهوی بیحاصل نیست» در ادامه، غزالی مباحث و اختلافات فلاسفه را به سه دسته تجزیه کرده و میگوید که منظور او، نوع سومِ این مباحث است که نزاع در آنها به اصلیِ از اصولِ دین مربوط میشود؛ مانند مباحثِ مربوط به حدوثِ جهان، صفاتِ آفریدهگار و بیانِ حشرِ تنها که به باور غزالی، فیلسوفان منکر این موارد هستند. چنانکه گفتیم، غزالی بیست مسأله را در کتابِ تُهافت مطرح کرده است که در هفده مورد آنان را تخطئه کرده و در سه مسأله تکفیر. اینک آن سه مسأله را مورد کنکاش قرار میدهم:
مسالۀ نخست(۷): ابطالِ عقیدۀ فیلسوفان به قدیم بودن یا بیآغازیِ جهان
گرچند نمیتوان میانِ همۀ فیلسوفان نظرِ یکدست یافت، اما به باورِ غزالی، نظر جمهور متقدمان و متأخرانِ ایشان، مؤیدِ قدیمِ بودنِ عالم است. فلاسفه، باورمنداند «جهان همیشه همراهِ خدایِتعالی، و معلول و مساوقِ او بوده و از او (خداوند) تأخرِ زمانی نداشته است، به همان صورت که معلول مساوقِ علت است و نور مساوق خورشید؛ و اینکه تقدمِ باریتعالی بر او، مانند تقدمِ علت بر معلول است، یعنی تقدمِ ذاتی و رتبهیی، نه تقدمِ زمانی.»
غزالی چنانکه خود در مقدمه گفته است، جهتِ نقدِ این طائفه (فلاسفه) از آموزههای هر مکتب و فرقه استمداد جسته تا ادلۀ آنان را «هیاهوی بسیار بر سرِ هیچ» ثابت کند؛ زیرا «در سختیها کینهها کنار میرود». از همین رو، حتّا در ردِ اندیشۀ فلاسفه از خودِ آنها کمک جسته است؛ چنانچه، باور دارد که افلاطون برخلافِ سایر فلاسفه و ارسطو، به حدوثِ عالم باور داشته است(چیزی که اثبات آن در آرای افلاطون بهسادهگی بهدست نخواهد آمد).
ضمن دلایل فوق، فلاسفه دربارۀ عالم و حادث و قدیم بودن آن، سخنانِ بسا بسیاری گفتهاند که غزالی تمام این ادله را، در سه دسته گردآوری کرده است: دلیل اول آنها در قدیم بودنِ جهان (عالَم) ناظرِ بر زمان نیست، بلکه رتبهیی است. در دلیل نخست فلاسفه گفتهاند که صدورِ حادث از قدیم محال است؛ آنها استدلال کردهاند که وقتی قدیم را در حالِ در نظر بگیریم که فیالمثل جهان از او صادر نشده و سپس صادر میشود، مسلماً عدمِ صدورِ آن مرجحی (ترجیحی) برای وجود آن نبوده بلکه صدورِ آن (عالَم) ممکنِ محض بوده است. در دلیلِ دوم دربارۀ قدمِ عالَم فلاسفه مدعیاند، کسی که معتقد است جهان متأخر از خداست و خداوند بر آن تقدم دارد، بهناچار باید پذیرا شود که خدا از حیثِ ذات مقدم است، نه از حیثِ زمان؛ مانند تقدم یک(۱) بر دو (۲) که تقدم طبیعی است؛ هرچند در وجود زمانی، ممکن است این دو همراهِ یکدیگر بوده باشند و مانند تقدم علت بر معلول، از قبیل حرکت شخص بر حرکتِ سایهاش، یا همانند حرکتِ دست در آب. اینها از حیثِ زمان برابر هستند اما یکی علت است و آن دیگری معلول. پس به باور فیلسوفان، منظور قِدَمِ یا قدیم بودنِ عالَم، زمانی نیست؛ بلکه فرازمانی و از جنس علت و معلول است که تقدمِ درجهیی دارد نه لزوماً زمانی. در دلیلِ سوم فلاسفه مدعی شدهاند که وجودِ جهان پیش از وجودش ممکن بوده است؛ زیرا محال است ابتدا مُمتنع باشد سپس ممکن شود، و این امکان آغازِ ندارد یعنی همیشه ثابت است و جهان همیشه ممکنالوجود بوده است؛ زیرا هیچ حالی وجود ندارد که بتوان جهان را در آن حال، ممتنعالوجود دانست. غزالی بر این رأی در مقام اعتراض گفته است که جهان همیشه ممکنالحدوث بوده است؛ پس هیچوقت نیست که نتوان احداثِ جهان را در آن تصور کرد و هرگاه جهان را از ازل موجود بدانیم، حادث نخواهد بود؛ در این صورت وجود آن (عالَم) نه بر اساسِ امکان، بلکه از روی خلاف آن (به اقتضای ضرورت) خواهد بود.
غزالی در ردِ اندیشه فلاسفه، از یک احتجاج ریاضی نیز کار گرفته است۸؛ اطلاعات او، دربارۀ ریاضیات و افلاک باوجود مخالفت سرسختش، در قرن پنجم، اعجابانگیز است! بر اساس این استدلال، قدمِ عالم منطقاً مستلزمِ این امر است که افلاک (سیارات) و آنچه در آنها است، بینهایت مرتبۀ گردش کرده باشند؛ غزالی میگوید که میتوانیم بر مبنای محاسبات ریاضی بسنجیم، مثلاً فلک خورشید در هرسال یکبار کامل میگردد، زحل در هر سیسال و فلکِ مشتری در هر دوازده سال و آسمان هشتم یا فلکالکواکب در هر ۳۶۰۰۰ سال. وی نسبت بینِ گردشِ خورشید و سایر افلاک را به تر تیب ۳۰/ ۱ -۱۲۱/، -۳۶۰۰۰/۱ سال آورده و میگوید که با این فرض التزاماً این گردشها نامتناهی اند و در زمانِ نامتناهی رخ دادهاند یا میدهند، تعارض دارد؛ از آنجاییکه این گردشها یا فرد است یا زوج، بر این اساس، متناهیاند. منظور از استدلال غزالی این است که قِدَم دانستنِ عالَم، مستلزمِ گردشهایی غیرِمتناهی است، درحالیکه این استنتاج به ما میگوید که این گردشها یا گردشِ افلاک یا زوج اند یا فرد، پس متناهیاند و قابلِ محاسبه؛ لذا عالم حادثِ است نه چنانکه فلاسفه گفتهاند قدیم و ازلی.
مسالۀ دوم:
این مسأله که از عوامل دومِ تکفیرِ فلاسفه است؛ یعنی فلاسفه از زمانِ ارسطو مدعی شدهاند که خداوند ج عالمِ بر کلیات بوده و بر جزییاتی که با انقسامِ زمان به «هست»، «بود» و «خواهد بود» تقسیم میشوند، عِلم ندارد. غزالی ادعا میکند دستهیی از فلاسفه بر این باور اند که او (خداوند) جز به ذات خویش علم ندارد؛ و دستۀ دیگری از فلاسفه، که ابنسینا نیز در آن قرار میگیرد، گفتهاند که او (خداوند) بر غیرِخویش علم دارد. این دسته از فلاسفه، به خداوند علم کُلی قائل اند و مدعی اند که چیزها را به علم کُلیاش میشناسد. بر این مبنا، علمِ خداوند در اندرونِ زمان قرار نمیگیرد و گذشته و آینده و حال، تغییری در آن ایجاد نمیکند. در عین حال، معتقدند که ذرهیی در آسمانها و زمین از علمِ خداوند بیرون نیست؛ چرا که خداوند جزییات را به نحوِ کُلی میشناسد. این بود خلاصهیی از دیدگاه فلاسفۀ مشایی (فیلسوفانی که نسب فکری آنها به ارسطو برمیگردد، در جهان اسلام به مشاییان معروف اند) دربارۀ علم خداوند به کلیات و جزییات. و اما مسالۀ سوم که در ردیف کتاب در مسالۀ بیستم قرار گرفته، قرار ذیل است.
مسالۀ سوم:
مسالۀ بیستم در الهیات اسلامی و اصول دینِ اسلام اهمیت ذاتی دارد؛ مسالۀ بسیار جنجالبرانگیزی که غزالی فلاسفه را در آن به کفر محکوم کرد. این بحث هم از دید فلاسفه و هم متکلمین، فقها و صوفیه مورد بحث و فحص قرار گرفته است. بدونِ مطالعۀ تطبیقی در میان آرای فلاسفۀ اسلامی، نمیتوان به رأی نهایی آنها دست یافت؛ بنابرین اینجا صرفاً به ذکر مسأله اکتفا میکنم.
غزالی میگوید: فلاسفه به این باوراند که تنها (جسمها) محشور نمیشوند (البته به وجود آخرت اعتقاد کامل دارند، اما نحوۀ محشور شدن موجودات، مورد اختلاف بوده است) و ارواح به بدنها باز نمیگردند؛ لذا نفس پس از مرگ به صورتِ سرمدی باقی میماند و این بقا توأم با لذتی است که آن را به دلیل بزرگیاش نمیتوان توصیف کرد؛ همچنان درد را. غزالی میگوید که سه مورد است که فلاسفه به آن دربارۀ آخرت اعتقاد دارند و مخالف صریح شریعت است: الف. انکارِ حشرِ تنها؛ ب. انکارِ دردهای جسمانی در بهشت؛ و انکارِ دردهای جسمانی در دوزخ.
پایان: سه مسألهیی را که در فوق آوردیم، از دلایل تکفیرِ فلاسفه نزدِ امام غزالی بوده است. هم اعتراضاتِ دیگرِ غزالی بر آرای فلاسفه، هم آرای ابن سینا و هم پاسخهای شدیدِ ابنِ رشد اندلسی، فیلسوفِ بزرگ مشاء به غزالی در این کوتاهنوشته، نیامده است. باشد تا فرصتِ دیگر که اوراقی را در موارد فوق سیاه کنیم.
والله اعلم باالصواب
مراجع
۱٫ ابن تیمیه، شیخ الاسلام، نقض المنطق، صححه، محمدحامد الفیقی، الطبع الاولی، ۱۹۵۰م، ص: ۵۶٫
۲٫ نگاه کنید به: Al-Ghazali, the just Balance, A translation with introduction and notes, by: D.P Brewster, 1978, Ashraf printing press, Lahore.
۳٫ غزالی، امام محمد، حیاتِ فکری غزالی(المنقذ من الضلال)، تصحیح، ترجمه، تحلیل و نقد: مهدی کمپانی زارع، نشر نگاه معاصر، تهران، ۱۳۹۱، صص: ۳۶-۷۲٫
۴٫ غزالی، ابوحامد محمّد، مُختصر احیاء علوم الدین، ترجمه و تحقیق محمد صالح سعید، انتشارات کردستان، ۱۳۷۷، ص: ۲۶٫
۵٫ همو، ص: ۳۱
۶٫ غزالی، ابوحامد محمّد، مقاصد الفلاسفه، مترجم دکتر محمّد خزائلی، نشر نماد، ۱۳۹۱٫
۷٫ غزالی، ابوحامد محمد، تهافت الفلاسفه، ترجمۀ حسن فتحی، نشر حکمت، ۱۳۹۱، صص: ۳۹-۷۵، ۱۷۵-۱۸۵ و ۲۵۵-۲۷۴٫
۸٫ فخری، ماجد، سیر فلسفه در جهان اسلام، هیأت مترجمان زیر نظرِ نصرالله پورجوادی، نشر آریانا، ۱۳۹۴، ص: ۲۴۲٫
Comments are closed.