احمد مسعود: طالبان به هیچ تعهد خود به غیرقرارداد خود با آمریکا عمل نکردهاند.
گزارشگر:سخیداد هاتف/ چهار شنبه 19 جدی 1397 - ۱۸ جدی ۱۳۹۷
تا آنجا که من اطلاع دارم دانشنامهها را متخصصان یا آدمهای بسیار مطلع مینویسند. اصولی هم بر کار نوشتن مدخلها حاکماند. وقتی سخن از اصول میگوییم معنایش این است که اگر به هر علت یا دلیلی نمیتوانیم آن اصول را رعایت کنیم، کار درست این نیست که آن اصول را زیر پا کنیم. کار درست این است که ننویسیم.
اگر اصلی داشته باشیم که بگوید «وزیر اقتصاد ضرورتاً باید فوق لیسانس اقتصاد داشته باشد» و در مملکت یک آدم فوق لیسانس اقتصاد وجود نداشته باشد، نباید بگوییم: حالا که یک نفر فوق لیسانس اقتصاد هم نداریم، کسی را وزیر بسازیم دیگر.
حتماً میپرسید پس چه کار کنیم؟
نمیدانم. شاید هنوز به جایی نرسیدهایم که وزیر اقتصاد داشته باشیم. شاید ساخت زندهگی ما هنوز با مفهومی چون وزارت اقتصاد ناساز است.
«دانشنامه هزاره» این روزها با یک نمونه نوازش و نکوهش میشود. کسی کتابی نوشته در مذمت عبدالعلی مزاری با عنوان «اسطورۀ شکسته». بعضی میگویند چرا آن مذمتنامه در دانشنامه آمده و بعضی میگویند خوب است که آمده و دانشنامه قرار است از این گونه مطالب داشته باشد.
شما یک لحظه در میانه بایستید. بر خط فاصل. بر هر دو طرف ماجرا نظری بیندازید. یک طرف میگوید مزاری باید نقد شود و طرف دیگر میگوید اما نه اینگونه. هیچکدام هم نمیتواند از موضع خود دفاع کند. چرا؟ برای این که مشکل سیستمیک و عمیق است.
مثالی بدهم:
آیا از دنیا رفتن عبدالعلی مزاری را در دانشنامه باید شهادت گفت یا کشته شدن؟ آیا مزاری را باید عبدالعلی مزاری گفت یا شهید عبدالعلی مزاری؟ پاسخ این سوال آسان است: عبدالعلی مزاری در دنیای هویت و سیاست و اعتقادات دینی و تعلقات قومی و آرمانهای اجتماعی شهید میشود. اما همان آدم در گزارش علمی کشته میشود (چون در دانشنامه قرار بر گزارش دقیق و حرفهیی و غیر ایدیولوژیک است). عبدالعلی مزاری (و نه شهید مزاری) در دانشنامه کشته میشود. کشته شدن همان ترم ساده و درست دانشنامهیی است. یک ترم خاکستری. تا اینجا خوب.
اما از آنسو، کسی دیگر هم نباید بتواند در دانشنامۀ هزاره همان عبدالعلی مزاری را از آن سو از عالم خاکستری خارج کند. به همان اندازه که قرار نیست عبدالعلی مزاری شهید باشد، این هم قرار نیست که کسی بگوید «خوب شد این مرتیکه هلاک شد». هر روایتی که چنین مایه و پیامی داشته باشد، پابندی دانشنامهنویسان به اصل گزارشگری علمی را زیر سوال میبرد. اگر مزاری نباید شهید باشد، نباید «اسطورۀ شکسته» نیز باشد.
اما این که میگویم مشکل عمیق و سیستمیک است به این خاطر است که ما هنوز وارد عصر دانشنامه نشدهایم. نه من خواننده، نه شمای مدخلنویس، نه آن ناظر کارگردان. تعلقات ایدیولوژیک و قومی و حزبی و عاطفی من مرا از لیاقت دانشنامه داشتن و خواندن انداخته. بیصلاحیتی و بیکفایتی و جانبداری شما مدخلنویس مدخلهای شما را با گزارشگری علمی بیگانه کرده. بیخبری یا شتابزدهگی یا محدودیتهای دیگر کار شما ناظر و مدیر پروژه را زار کرده. همۀ ما تقریباً از یک جنسایم. چرا؟ برای این که همۀ ما در دنیای خاصی زندهگی میکنیم. در دنیای من و شما که ریاضی و فیزیک و اخترشناسی و علم ژنتیک و کیمیا و زمینشناسی و بیولوژی و لابراتوار و رفتارشناسی و فلسفه و روانشناسی و اقتصاد و مدیریت و مهندسی و امثالشان نیست، چرا دانشنامه باید باشد؟ در دنیای من و شما که دموکراسی و اکادمی و علوم سیاسی و انتخابات نیست، دانشنامه چه طور باشد؟ در ملک من و شما که گیاهها نام ندارند، گزارشها منبع، مردم سواد، شهرها کتابخانه و محلات آدرس، دانشنامه از کجا بیاید؟ در سرزمینی که حتا یک نفرش نمیداند که نفوس مملکتش چهقدر است، دانشنامه چه طور مدخل نفوس خود را پُر کند؟
عدهیی میگویند سرانجام از جایی باید شروع کرد. این سخن حقی است؛ هرچند که در ملک ما گاهی این تجربهها میتوانند خطرناک هم باشند. در افغانستان سخن غلط فقط سخن غلط نیست و با استدلال نقض نمیشود.
Comments are closed.