- با مطرح کردنِ یک مشکل و بیان راهحلِ آن شروع کنید: وقتی به عنوان سخنران برای مدیران تولید صحبت میکنیم، آنها میخواهند بدانند که چگونه میتوانند تولید را افزایش دهند. با مطرحکردنِ یک مشکل مشترک مخاطبان و اینکه چگونه میتوان آن را حل کرد، میتوان توجه مخاطبان را جلب کرد.
- سخنرانیتان را با یک تشبیه یا استعاره شروع کنید: «کودکان مثل گُلهای یک باغ هستند، اگر استعدادهای آنها را پرورش دهید رشد میکنند و اگر پرورش ندهید، استعدادهای آنها میخشکند.» تشبیه و استعاره و قیاس، شیوهیی فاخر و شیوا برای بیان ایدهها و گفتههای ماست. ما با گفتن یک تشبیه یا استعاره میتوانیم مفاهیم انتزاعی و دشوار را بهراحتی سادهسازی کرده و تصاویر روشنی را ترسیم کنیم و این شیوۀ بیان برای ذهن جذاب است؛ چون مغز انسان مقایسه را دوست دارد و میخواهد زحمت فکر کردن را به خود ندهد، چون میخواهد کمترین میزان مصرف انرژی را داشته باشد. استعاره زبان ضمیر ناخودآگاه است و با استفاده از استعاره میتوانیم مفاهیم را به ذهنِ ناخودآگاه مخاطب گره بزنیم و در یک لایۀ عمیقتر با افراد ارتباط برقرار کنیم. برای بیان استعاره با توجه به شرایط و موقعیت، بهتر است از خلاقیتِ خود استفاده بکنیم ولی با این وجود تکنیکهایی هم وجود دارد، مثل تکنیک: «… من مثل… است، چون…»: سخنرانی من مثل دریاست، چون هم وسعت دارد و هم عمق. سخنرانی من مثل یک آبشار است چون زیبا و پُرسروصداست.
- سخنرانیتان را رازآلود کنید: وقتی کنجکاوی مخاطبان را برمیانگیزید، آنها بهراحتی به تورِ شما میافتند و وقتی سخنرانیتان را رازآلود شروع میکنید و ضمناً چند تا سرنخِ مبهم به آنها میدهید، ذهن مخاطبان بسیار درگیر صحبتهایی که سخنران میخواهد بگوید، خواهد شد و میزان توجه او به شدت افزایش مییابد. فقط باید مواظب باشیم که بیش از اندازه کش ندهیم تا مخاطب خسته شود.
- در صورت امکان با شوخطبعی و طنز شروع کنید: همیشه مخاطبان، سخنرانی را دوست دارند که آنها را به لبخند زدن وا میدارد؛ اما اینجا نکتۀ مهمی وجود دارد و آن این است که نباید شوخطبعی و طنز را با لطیفه تعریف کردن یکی دانست. منظور از شوخطبعی فکاهی تعریف کردن نیست. شوخطبعی یعنی شاد بودن، شیطنت کردن، یعنی چیزها را جدی نگرفتن، یعنی دیدن بُعد خندهدار و سرگرمکننده. دیل کارنگی در کتاب آیین سخنرانی خود مینویسد: «حتماً دیدهاید بعضی از سخنرانها حرفهایشان را با داستانهای مضحک شروع میکنند که ابتدا این روش را توصیه نمیکنیم. لطفاً شما در چنین دامی نیفتید چون خیلی زود در دستپاچهگیِ خودتان این حقیقت تلخ را کشف میکنید که داستان مضحک غالباً به جای خنده، حس لودهگی را در شنونده ایجاد کرده است.»
گاهی هم هست که مخاطب از سر تا آخرِ داستان را میفهمد و در این حالت سخنران مثل احمقها به نظر میرسد. داشتن روحیۀ طنز، نعمت گرانبهایی است که اگر سخنرانی از آن بهرهمند باشد، برندۀ واقعی است. یک سخنرانیِ متعادل نه با لودهگی و پیش پا افتادهگی شروع میشود و نه با متانت و وقار اغراق شده، هیچکدام صحیح نیستند. اگر چنان درایت و بصیرتی دارید که میتوانید لطیفهیی از یک ماجرای غیرمعمول و یا صحبتهای سخنران قبلی بیرون بکشید و به کسی هم اهانت نشود، این کار را بکنید. آسانترین راه برای ایجاد شادمانی این باشد که قصهیی دربارۀ خودتان تعریف کنید. وضع خودتان را در یک موقعیتِ پیچیده به شکلی طنزآلود بیان کنید .چنین داستانی واقعاً جوهر طنز را در خود خواهد داشت و اثرگذارخواهد بود.
Comments are closed.