احمد مسعود: طالبان به هیچ تعهد خود به غیرقرارداد خود با آمریکا عمل نکردهاند.
گزارشگر:رابرت کروکرافت-برگردان فرهاد نیکاندیش/یکشنبه 23 جدی 1397 - ۲۳ جدی ۱۳۹۷
رابین جورج کالینگوود در یک خودزندهگینامه (۱۹۳۹) نظر جالبی دربارۀ بصیرت مورخان خبره ارایه داد. کالینگوود، این مورخ نامدار، تفاوت میان آشنایان و ناآشنایان با تاریخ را شبیه به تفاوت میان «جنگلبانان متبحر» و «مسافران ناآگاه» در جنگل میدانست. در حالی که مسافران با خود فکر میکنند «اینجا چیزی غیر از درخت و سبزه نیست»، جنگلبانان خطرات نادیدنی را میشناسند و میگویند «مراقب باش، ببری لابهلای سبزهها کمین کرده است».
منظور کالینگوود این است که مورخان از طریق آشنایی با افراد، مکانها و ایدهها، معمولاً میدانند که در وضعیتی خاص چه پیش خواهد آمد- یا حداقل موارد مهمی را در ارتباط با مسایل پیشآمده تبیین میکنند. اندیشههای کالینگوود حاکی از فهم عمیق او از نقشی است که مورخان میتوانند در جامعه ایفا کنند. درک آنها از رفتارهای انسانی، وضعیتهای پایدار یا ناپایدار اقتصادی و فرهنگی و مسایل اجتماعی- سیاسیِ منطقۀ خاصی از دنیا به این معنا است که صرفاً از رویدادهای گذشته خبر ندارند. همچون جنگلبانی که میتواند ببری را در لابهلای سبزهها بیابد، مورخان میتوانند توصیههای سودمندی در مورد چالشهای کنونی و آینده ارایه کنند.
برای ۲۵۰۰ سال، مفهوم مورخ به مثابۀ مفسر در اذهان عموم جا خوش کرده بود. اصل این قضیه به روزگار باستان بازمیگردد. برای مثال توسیدید، تاریخ جنگ پلوپونز را صرفاً تاریخنگاری مبارزهیی حماسی نمیدانست، بلکه آن را «برای همۀ دورانها» سودمند میشمرد، کتابی که انگیزههای اصلی بلندپروازیهای سیاسی و کشمکشهای انسانی را برملا میکند و «تا زمانی که انسان انسان است» مفید خواهد بود. از اینرو، مورخان معمولاً خود را افرادی نمیدانند که جزییات اتفاقی خاص را کنار یکدیگر میچینند بلکه چنین میپندارند که ابزاری مفهومی را در اختیار خوانندهگانشان میگذارند تا به وسیلۀ آن اوضاع متفاوت دنیای پیرامون و مسایل پیشرو را درک کنند. برای قرنها، دولتمردان و متفکران از تاریخ به منزلۀ ابزاری برای یافتن راهحلی برای مشکلات و برونرفت از بنبستها بهره میبردند. وقتی نیکولو ماکیاولی شهریار (۱۵۳۲) را نوشت، نظراتش را با ارجاعات بیامان به نمونههایی از گذشته بیان کرد. سیاستمداران قرن نوزدهم اروپا معمولاً تحصیلکرده بودند و از قیاسهای یونانی و رومی برای رفع مشکلات روزمره استفاده میکردند. مورخ عصر ویکتوریا، جی. آر سِیلی، از این هم فراتر رفت تا جایی که گفت تاریخ چیزی نبوده «مگر مکتب زمامداری»، اظهارنظری جسورانه در باب آنچه قانون میتواند در اختیار سیاستمداران بگذارد.
گذشته، حال و آیندۀ ناتمام
مورخان پیشگو نیستند. قیاسهای آنها ممکن است نابهجا و اظهاراتشان اشتباه باشد. با وجود این، ایدۀ تاریخ بهمثابۀ چراغ راهنما برای فهم مناسبات حال و آینده، بخشی از تفکر فرهنگ غربی است. منطقی هم است. به هر حال، گذشته تنها مخزن اطلاعات در مورد بایدها و نبایدها است: چیز دیگری نداریم که به آن تمسک بجوییم. در زندهگی روزمره، دایماً تصمیماتی بر اساس گذشتۀ خود میگیریم. هرچند ممکن است دو موقعیت کاملاً شبیه به هم نباشند، اما الگوها و درسهایی از گذشته را مد نظر قرار میدهیم که میتوانند در تصمیمگیری بهتر به ما کمک کنند.
در دهههای اخیر، اوضاع به شدت تغییر کرده است. دیدگاه سابقاً رایج دربارۀ مورخ -در مفهوم مدرن آن- بهمثابۀ «سیاستپیشه»، دیگر جایگاهی ندارد و اغلب به دیدۀ تردید به آن مینگرند. در سال ۱۹۶۹، مورخ سلطنتی، جفری اِلتون، به آنهایی حمله کرد که در پی یافتن «کاربرد»ی برای تاریخ بودند. امروزه مورخان دانشگاهی روی موضوعاتی چنان خاص و جزیی کار میکنند و در مسایلی تبحر یافتهاند که تعداد پژوهشگرانِ همتایشان که قادر به فهم آناند حتا به صد نفر هم نمیرسد. برخی میگویند که جزییات مهم هستند و تاریخ خودش را تکرار نمیکند. به اختصار میتوان گفت که «زمینه» یا اوضاع و احوال از هر چیزی مهمتر است. چون هیچ دو وضعیتی دقیقاً یکسان نیستند، بنابراین تلاش برای یافتن شباهت میان رویدادها ممکن است به تحریف بینجامد. از زمان و مکانی دیگر نمیتوان «عبرت» گرفت و تظاهر به چنین کاری به سادهسازی میانجامد. در نتیجه، اکنون بسیاری از مورخان نظر توسیدید را نمیپسندند. امکان بسط پیامدهای مجموعهیی از رویدادهای تاریخی و استفاده از آنها برای فهم مشکلات سیاستهای امروزی با هنجارهای پذیرفتهشدۀ دانشگاهی ناسازگار است.
به احتمال زیاد این نگرش، از غنای بحثهای سیاسی و اجتماعی میکاهد و مانع از ارایۀ نظرات مورخان در فضای عمومی میشود. مورخانی مثل گراهام آلیسون، آندرو ارهارت، نایال فرگوسن و مارتین فرامپتون این نگرش را به چالش کشیدهاند. رواج دوبارۀ دیدگاه قدیمی دربارۀ تاریخ را «تاریخ کاربردی» (applied history) میخوانند. اما تاریخ چگونه میتواند به قانونگذاران کمک کند؟ فهم تاریخی چه فایدهیی برای کسانی دارد که میخواهند با مشکلات کنونی دست و پنجه نرم کنند و برای مشکلات بعدی مهیا شوند؟
اساساً تاریخ به ما میآموزد که امور زودگذر را نادیده بگیریم و در پی یافتن علل اصلی و بلندمدت مشکلات باشیم. مورخان همواره به دنبال منشاء یک وضعیت میگردند و تلاش میکنند تا به علتها پیبرند. در واقع، مورخان باید بهتر از هر گروه خبرۀ دیگری علت و معلول را تشخیص دهند. اگر بتوان عوامل ایجادکنندۀ یک وضعیت را شناسایی کرد، میتوان قضاوتهای مفیدی دربارۀ احتمال موفقیتآمیز بودن یک شیوۀ عمل خاص شکل داد، یا از طلب یک راهحل ساده دست برداشت. برای مثال، یکی از عوامل مهم تسریع جنگ جهانی دوم، خلاء قدرت در اروپای مرکزی و شرقی پس از فروپاشی امپراتوریهای اتریش- مجارستان و روسیه در پایان جنگ جهانی اول بود. این امر به بیثباتیهایی دامن زد که دولتهای منطقه ناگزیر برای کنترل آن با یکدیگر به رقابت پرداختند. هرچند جاهطلبی نازیها نامحدود بود اما آنچه به آنها اجازه داد تا کار خود را دنبال کنند این بود که در خلایی ژئوپولوتیک فعالیت میکردند. بعید بود که چنین خلایی بدون جنگ و کشتار میان دو قدرت بزرگ منطقه، آلمان و شوروی، پُر شود.
آگاهی تاریخی از چگونگی رفتار کشورها با رقبای منطقهیی و تأثیر عقبنشینی قدرتهای قدیمی میتواند به سیاستگذاری در نقاط پُر آشوب جهان معاصر کمک کند. درگیریهای ادامهدار برای قدرتنمایی منطقهیی بین عربستان سعودی و ایران، به دنبال خروج بخشی از نیروهای امریکایی از خاورمیانه، مثال شاخصی از این نوع آشوب و هیاهو است. همین طور احتمال همیشگی جنگ میان ایران و اسراییل. توسیدید عقیده داشت که کشورها به علت ترس، حیثیت و منفعت خود وارد جنگ میشوند. نظر او امروز هم به اندازۀ دوران باستان معتبر است. اگر دولتهای غربی با دشمنیهای بلندمدت میان گروههای قومی در بالکان- که پس از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی به خشونتی گسترده انجامید- مقابله میکردند، جان هزاران انسان حفظ میشد.
Comments are closed.