احمد مسعود: طالبان به هیچ تعهد خود به غیرقرارداد خود با آمریکا عمل نکردهاند.
گزارشگر:دکتـور عبدالغفور آرزو - ۲۹ دلو ۱۳۹۷
بخش نخست/
در یکی از روزهای میانین تابستان سال روان (۱۸ اسد ۱۳۹۷) دکتور روح الله بهرامیان از من خواست تا در همایش رونمایی سفینۀ غزلش «اتاق خالی گلدان» گپی بزنم. صمیمت سیّال در لحن بهرامیانِ عزیز مرا بر آن واداشت تا بیدرنگ بپذیرم. آن هنگام و هنگامۀ خوش به پایان رسید، اما خواست مکررِ دکتور مبنی بر بازتاب متن سخنرانی کار را به قول بیهقی دشخوار ساخت. آخر یادداشتهای نابسامان را ساماندهیکردن و گفتمان را رنگ و آهنگ مکتوب دادن، زمان و زمینهیی میطلبید تا «سُر و لی» به اصول باشد و «گمک»های نگارش از حنجرۀ متن خاموش بتراود. هر باری که صدای بهرامیان را از حنجرۀ واژگان خروشنده و خاموش میشنیدم، وفا به عهد در برابر ذهنم قد میکشید و ناخواسته به قلمرو شیخ اجل سیاحت روحانی میکردم و با همان لحن دردمندانۀ شیخ زمزمه:
چنان قحط سالی شد اندر دمشق
که یاران فراموش کردند عشق
آنچه را مرور میفرمایید، متن سخنرانی نگارنده است؛ متنی که آهنگِ گویش دارد تا رنگ نگارش. باز کردن چند پنجره به قلمرو «اتاق خالی گلدان »، نما و نمایهیی از این گفتار نگاشتهشده است.
• پنجرۀ نخست
دوستان سخنور و سخنشناس!
بر آنم در حال و هوای «اتاق خالی گلدان» سیری گذرا داشته باشم. دیشب این مجموعۀ وزین را مرور کردم، دیدم اتاقی است پُر از تصاویر رنگارنگ:
سردِ اتاق خالی گلدان و نیشها
ای نوش از چه این همه ماری چه کرده ام
(چه کرده ام، ص ۳۶)
از همین بیت بوی هنجارشکنی، بوی عصیان به مشام میرسد. کتاب را ورق میزنم و سرودههای بهرامیان را مرور. چون محفل رونمایی یا به قولی روگشایی کتاب است نه همایش نقد ادبی؛ میکوشم تا بیشتر و بیشتر لذت ببرم. فضای تجلیل و تکریم از مقام سخن و سخنور بر ذهنم خیمه میزند، نخستین پنجره چگونهگی شناسنامه و شناسههای سفینۀ غزل بهرامیان عزیز است:
– نام کتاب: اتاق خالی گلدان؛
– قطع رقعی؛
– ۱۱۶ صفحه؛
– غزل: ۵۱ سفینه؛
– مثنوی: ۱ ؛
– مقداری اندک رباعی، دوبیتی و سهگانی؛
– گرایش اصلی شاعر: غزل
– مهارت شاعرانه: تسلط شاعر بر عروض
– تنوع وزنی: زحافات بحر حزج و رجز؛
– تلاش هنری شاعر: فاصلهگرفتن از نگرش و بیان شعر کلاسیک؛
– شگرد: بروز ساختن زبان و ورود به مرز گویش؛
– پرداخت شاعرانه: غزل معاصر؛
– ساختار سبکی: شعر پستمدرن.
از آن جایی که شعر «شعور نبوّتی است که در زبان حادثه ایجاد میکند»، به باور من شعر بهرامیان تمایل به حادثه دارد؛ ایجاد حادثه در زبان. یعنی خودآگاهی شاعر بر ناخودآگاه خلاّق غلبه دارد. بگذارید این نکته در پرده بماند.
• دومین پنجره
دوستان گرامی!
خاوندگار «اتاق خالی گلدان» شاعری است پستمدرن. نمیخواهم در پیرامون چگونهگی شعر پستمدرن سخن بگویم. فرهیختهگان با اثر مشهور «کُرت ورنه گت» آشنایی دارند. میدانند که در «سلاحخانۀ شماره پنجم» این سبک چه فراز و فرودی دارد؛ میدانند که چرا کتاب «ژان فرانسوا لیوتار» معروف به «انجیل پستمدرن» شده است.
برای اینکه ابهامزدایی کرده باشم و ارتباط متکلم و مخاطب تأمین شود، به برخی از شاخصههای غزل پستمدرن اشارت میکنم:
– نقد فراروایت؛
– نگاه غیرخطّی به زمان؛
– شکست روایت؛
– بازیهای زبانی؛
– چندصدایی؛
– تابوشکنی؛
– برهمزدن ثنویت کلامی و رسیدن به پلورالیسم؛
– نگاه هجوآلود به جهان؛
– تقابل فُرم و محتوا؛
– رسیدن به مرز بیجنسیتی؛
– قضاوتنکردن و نسبیگرایی؛
– جانشینمحوری کلمات؛
– …
با توجه به این شاخصهها، پرسش این است: کدام یک از این شاخصهها را میتوان در شعر بهرامیان یافت؟ اندکی درنگ میکنم:
• سومین پنجره
بهرامیان باور دارد که شعر و ادبیات برای من از رکنهای زندهگی است. هیچگاه زندهگی خوب را بیرون از جغرافیای فرهنگ و زبان تصور نمیتوانم…» در چنین جغرافیایی است که چون بیدل احساس آرامش میکند:
«زین دشت و در ندیدم، جایی که دل گشاید
در بحر نظم شاید، پیدا شود زمینی»
بهرامیان در چنین زمینی، زمینههای ادبی را شدیار میکند، با آنکه نام و تخلصش آسمانی است، دوست دارد زمینی بماند و علاقهیی به سیر فراسویی از جنس ادبیات عرفانی ندارد.
• پنجـرۀ چهارم
اگر از هویت سیاسی و شهروندی بهرامیان بگذریم، جغرافیای فرهنگ و زبان شعرش با گویش ایران نسبت وثیق دارد. میدانم که دانشآموختۀ آن دیار است اما نمیدانم که روزگاری در ایران مهاجر بوده است یا نه. مهم نیست:
«غزنه با شیراز دارد ربطهای معنوی
قصه بسیارست من در اختصار آوردهام»
خلیلالله خلیلی
مهم ورود لحن و گویش ایرانی در زبان شاعرانۀ اوست. این تأثیرپذیری چگونه است؟
تأثیرپذیری گویشی:
کلمههای دخیل در گویش افغانستان حالت مفتوح دارد و در گویش ایران آهنگ مکسور، چون:
عَدالت / عِدالت؛
نَهضت / نِهضت
برخی از کلمهها در گویش افغانستان و ایران از نظر فتحه و ضمه تمایز دارند، چون:
غَبار / غُبار
مَحکم / مُحکم
از پا نیفتادیم و مُحکم زندهگی کردیم، (برگها، ص ۵۸)
در ذایقۀ ادبی شاعر، لهجۀ تهرانی شیرین است؛ و با این لهجه حظ میکند:
برایت گفته بودم لهجۀ تهران چه شیرینست
برایت گفته بودم … باز میگویم بفرما (تو)
(عطر اسپند، ص ۸۵)
زنگ مطلب یعنی قافیه باید با گویش تهرانی خوانده شود تا با قو، چاقو، آهو… در یک ترازو وزن شود. این تأثیرپذیری یا برتافتن لهجۀ تهرانی، در همین غزل، تکرار میشود:
هوا سرد است خیلی سرد خیلی سخت سرد اما
سرم را تکیه دادم روی بازو با خیال تو
سازههای بیانی چون لبهام، تنهام، زُل زدن… را بیشتر در گویش همزبانان ایرانی میتوان دید و شنید:
– گیرم مرا نفرین کنی وقتی که دلتنگی
تو نیز تنهایی اگر دور از تو من تنهام
– طفلم که جز با قند آرامم نمیگیرد
امروزها خیلی شکایت دارم از لبهام
(قرغه، صص ۸۷- ۸۶)
– تو حس نمیکنی و هولناک زُل زده اند
دو هفته میشود این جفت چوکی و تک و میز
(سرزمین موعود، ص ۹۸)
شناخت بهرامیان از چگونگی شعر معاصر ایران فصل دیگری است که در این مجموعهی وزین ریزش کرده است:
فروغ فرخزاد:
«اگر به خانۀ من آمدی برای من ای مهربان چراغ بیاور»
(اگر به خانۀ من…، ص ۹۰)
فریدون مشیری:
«بی تو مهتاب شبی باز از آن کوچه گذشتم.»
(بی تو مهتاب شبی…، ص۸۸)
• پنجرۀ پنجــم
بهرامیان مرز واژگان ادبی را به رسمیت نمیشناسد، برایش واژه، ابزار معنا و تخیّل است. هر واژهیی که بتواند نگاه و نگرشش را به تصویر کشد، از کنسولگری طبعش ویزای ورود میگیرد مشروط بر اینکه بتواند بار ادراکی و عاطفی را به دوش کشد. برخی از این واژگان گویشی چنین اند:
۱- گاهگدار
نامرد هفتههاست گذاری نمیکنی
سوی من آه…گاهگداری چه کرده ام
(چه کرده ام، ص۳۶)
۲- دلبخوا
با این حماقت سیلی سختی ازت خوردم
هرچند نفرت نیز طعم دلبخوا دارد
(خورشیدهای یخ، ص ۵۴)
«ازت» از سازههای بیانی ایران است و «دلبخوا» همان «دلبخواه» وطنی است که بهرامیان به آهنگ گویشی نگاشته است، در غیر آن، وزن و قافیه دچار مشکل میشود.
Comments are closed.