احمد مسعود: طالبان به هیچ تعهد خود به غیرقرارداد خود با آمریکا عمل نکردهاند.
گزارشگر:عبدالمنان دهزاد-استاد دانشگاه - ۰۴ حوت ۱۳۹۷
در سال ۲۰۰۴ جوانی برخاست و برای سهولت هم دورههای خودش در «دانشگاه هاروارد» شبکۀ اجتماعییی را بهنام «فیسبوک» ساخت؛ شبکهیی که امروز بیش از یک میلیارد کاربر دارد و روزانه به این جمع افزوده میشود. در ابتدا «نیت» طراح این شبکه، تأمین روابط اجتماعی بود و میخواست فاصلههای اجتماعی سرِ راه بشر را بر دارد؛ اما چه میدانست که این شبکه، روزی انقلابها را سمتوسو میدهد و گلوگاهی میشود برای شهروندان بینوا و تهیدستان جامعه. این شبکه در عمر نه چندانش، بارها نشان داده است که میتواند افکار عمومی را مدیریت کند و سرنوشت ملتها را رقم بزند. بزرگترین جنبشهای سیاسی و اجتماعی در خاورمیانه و شمال آفریقا در سالهای اخیر از همین طریق راهاندازی شد و بسیاری از کشورهای دیگر را متوجه ساخت که باید متوجه این «جهان مجازی» باشند، چون در جهان مدرن، زندهگی انسانها بیشتر از این که حقیقی باشد، مجازی است و این فضای مجازی میتواند به راحتی جهان حقیقی انسانها را زیر و رو کند. بهویژه در کشورهای فرومانده و جهان سومی، شهروندان جهان سومی و اغلباً «سنتی» از یکسو دنیای حقیقیشان به دلیل فضای ترس و اختناق سیاسی و فرهنگی بسته است و از سوی دیگر، درب دنیای مجازی به روی شان گشوده شده است و میتوانند پشت کمپیوترهای خود بنشینند تا هر جاییکه دلشان خواست به سیر و سیاحت بپردازند و هر چیزی را به زیر تیغۀ نقد ببرند. افغانستان هم یکی از همین کشورهاست؛ کشوری که مردمان آن تاهنوز در «جهان عینی» طعم شیرین عدالت، برابری و آزادی را نه چشیده اند، هر که به نمایندهگی از هر ایدئولوژی و راه و رسمی از راه رسید، شعاری داد و در پایان عکس آن عمل کرد و رفت. از روزگاری که فیسبوک به این کشور قدم گذاشت، زندهگی مردمان این سرزمین را یکسره «مجازی» کرد، از آدمی که یکروز هم مکتب نرفته گرفته تا نویسندهگان، شاعران، هنرمندان، حاجیان و نمازگزاران، سیاستمداران و همه و همه را به سمت خود کشاند تا جایی که حتا بسیاری از سیاستمداران و مدعیان بازار سیاست به جای «جهان واقعی» درگیر دنیای مجازی بهویژه «فیسبوک» شدند. البته راه دیگری هم نبود که چنین نمایند، رهبران در گذشته پیشکسوتان روزگار بودند و مردم دنبالهرو آنها و آنها صلاح مملکت و مردمشان را به نیکی میدانستند، اما از روزگاری که بخت مشروعیت سنتی برگشت و معادله به هم خورد، مردم پیشکسوت شدند و رهبران دنبالهرو، اینک این مردم هستند که افسار رهبران و سیاستگران را به دست گرفتهاند. به همین دلیل وقتی مردم یکسره به جهان مجازی کوچیدند، رهبران را نیز به آنجا آوردند. اینک رهبران سیاسی به جای اینکه به دنبال تسلط و اعمال قدرت در جهان حقیقی باشند، به دنیال بالا رفتن «لایک و دیدگاه»شان در جهان مجازی میگردند.
در یک دهۀ اخیر بسیاری از بازیگران حوزۀ سیاست به جای طرح و تدوین برنامههای سیاسی و ارایه خدمات به مردم، مصروف فیسبوک و کاربران آن شدند، اما هیچگاهی متوجه نشدند که فضای مجازی روز بهروز اینها را از فضای حقیقی دور و منزوی ساخت. گذشته از سیاستمداران ظاهراً مدنیتگرا، گروههای دهشت افگن هم نمیخواهند از دنیای مجازی محروم بمانند؛ آنها «جهان حقیقی» را ویران میکنند و فلم آن را در جهان مجازی نشر میکنند تا کاربرانِ انقلابییی که پشت بخاریهای گرم و نرم لمیدهاند نیز تماشا کنند و خونشان در جوش بیاید.
از اینها که بگذریم، فیسبوک در افغانستان به حق دستآوردهای کلان و شگفتانگیزی داشته است، از تقلبهای انتخاباتی، تعصبات قومی و زبانی و بیعدالتیهای اجتماعی و سیاسی گرفته تا تحلیلها و رویدادهای سیاسی و اجتماعی را نیز در بر گرفته است. یکی از دهها نمونۀ کارکردهای آن، افشا و ایستادهگی در برابر تعصب و بیعدالتی بوده است، در این سالها بارها گواه بودیم که چه بیعدالتیهایی در زیر سایۀ «دموکراسی» نشد، ولی حُسنش این بود که پنهان نماند، گاهی در یک چشم زدن وارد جهان مجازی شد و توسط کاربران همین شبکه، دست به دست شد و متولیان و بازیگران جهان واقعی را مجبور ساخت که باید هوای کاروان فیسبوک را داشته باشند و چه بسا که انتقادها و نقدهایشان کارا واقع گردید. یکی از دهها نمونۀ آن تن دادن دولتمردان با برخی مسایل و سوژههایی فیسبوکی بود، که از آن جمله میتوان از ایفای حقوق به عصمتالله علیپور متقاضی دانشگاه نظامی مارشال فهیم، برخورد با رفتار قومگرایانه و فاشیستی مخکش، جدی گرفتن دزدیهای آشکار شرکتهای مخابراتی و دهها مورد دیگر … ظاهراً حکومت در برابر اعتراضات کاربران فیسبوک تن داده است؛ اما ریشههای بیعدالتی و فساد، همچنان باقیست. از کجا معلوم که صدها مورد از این دست در دل برنامههای این طراحان و بازیگران جهان سیاست در کشور ما مدفون شده و به دست اصحاب فیسبوک نخورده باشد.
فیسبوک در افغانستان بیهیچ تردیدی در این سالها تبدیل به مرکز دادگری و عدالتخواهی شده است، بهویژه برای آنانی که در جهان واقعی دست شان به ترازوی عدالت نمیرسد و عملاً کاری از دست شان ساخته نیست. وقتی نیروهای امنیتی در محاصرۀ طالبان قرار میگیرند، همین جماعت سر و صدا راه میاندازند تا مقامات لمیده در پشت دیوارهای کانکریتی با خبر شوند و برای نجات آنان کاری کنند، بسیاری از پروندههایی فساد، پیش از این که به دادگاه برود و در نهایت «معامله» و «کتمان» بماند، به دست دادگران فیسبوک میخورد. وقتی طالبان در فرمانهای شاهانۀ حاکمان کابل، گروه گروه و بیهیچ تضمینی از زندانها رها میشوند، همین جماعت بیش و پیش از هر سیاستمداری هیاهو به راه میاندازند تا حداقل عطش نفرتشان را از طالبان و گروههای دهشتافگن نشان دهند، به همین ترتیب دهها مورد دیگر… در واقع، کمتر چیزی باقی میماند که از زیر ذرهبین فیسبوکیان بیرون بماند. دولت؛ اما برخی آنها را جدی میگیرد و فوری رسیدهگی میکند و از کنار صدها مسألۀ دیگر به راحتی میگذرد. ولی جماعت «جهان مجازی» از بس پروندههای سر بسته و رویدادهای خطرناک یکی پی دیگر وارد این فضا میشود، اغلباً گیج میشوند، به همین دلیل وقتی پای پروندهیی به دست ملتی در کمین نشستۀ فیسبوک میرسید، روز بعد فراموش میشود و دنبال پرونده و مسألۀ دیگری را میگیرند، سرانجام بیعدالتی، فساد و سیاستهای پشت پرده در «جهان واقعی» به حدی زیاد است که گاهی مدیریت آنها دشوار شده و در اخیر سر از جهان مجازی در میآرد. هرچه نباشد جهان مجازی نشان داده است که در اکثریت موارد میتواند جهان حقیقی را به راحتی تحت تأثیر قرار دهد و سیاستمداران را مجبور کند که بر میل آنها رفتار کنند. تصوری که دست کم بیست سال پیش فکر نمیشد.
Comments are closed.