احمد مسعود: طالبان به هیچ تعهد خود به غیرقرارداد خود با آمریکا عمل نکردهاند.
گزارشگر:عاصـم اسفزاری - ۰۶ حوت ۱۳۹۷
روند مصالحه با گروه طالبان این روزها سرخط همۀ نشریات و تلویزیونها قرار دارد. دستوپا زدنهای شورای صلح، تلاش کشورهای منطقه و تماسِ مستقیمِ جامعۀ جهانی با روند صلح، بیش از پیش قابل مشاهده است. اما این سلسلهتلاشها چه تأثیری بر زندهگی مردمِ افغانستان خواهد گذاشت؟ چه کسانی از این روند سود خواهند برد و چه کسانی متضرر خواهند شد؟ و آیا این روند در نهایت به پایانِ جنگ و دستیابی به صلحِ پایدار منتهی خواهد شد؟
حکومت افغانستان که گاهی در متن و گاهی در حاشیۀ این روند قرار دارد، در کُل به روند صلح خوشبین است و تلاش میکند امیدواریهایی نزد مردم نیز ایجاد کند، به این شرط که این روند هرچه زودتر به گفتوگویی درونکشوری مبدل گردد و حکومت نقش کلیدی در این عرصه پیـدا کند. به همین منظور و برای سرعت بخشیدن به این روند، قرار است بهزودی برگزاری جرگۀ مشورتی صلح را در همکاری با گروهای داخلی و خارجی روی دست گیرد.
اما اینکه شهروندان افغانستان در این زمینه چه نقد و نظری دارند، تا کنون کمتر به آن پرداخته شده است؛ از همینروست که حکومت سعی میکند با دایر کردن جرگۀ مشورتی صلح و نظرخواهی از گروههای دعوت شونده، به عملکرد خود نسبت به طالبان مشروعیت بخشد. اما چه کسانی به این جرگه دعوت خواهند شد؟
به باور من، اگر حکومتِ افغانستان میخواهد دیدگاه و نظر مردم را به گونۀ واقعی داشته باشد، بهتر است به آنچه در داخلِ جامعه جریان دارد بپردازد. در حال حاضر آنچه مشاهده میشود این است که شماری از شهروندان کشور در مورد صلح با طالبان دیدگاهی مشابه با جامعۀ جهانی و حکومت دارند. طبعاً اینها اعضای جرگۀ مشورتی صلح را تشکیل خواهند داد. اینکه چرا اینگونه میاندیشند، دلایل زیادی وجود دارد، اما به صورت کُل این افراد نسبت به صلح خوشبین اند و به این باورند که روند صلح میتواند زمینهساز امنیت سرتاسری، اقتصاد خوب و همکاری میان مردم و دولت گردد. در مقابل، شماری دیگر به این روند به دیدۀ شک مینگرند؛ نه به صداقت جامعۀ جهانی باور دارند و نه به عملکرد و تواناییِ مدیریتِ این روند توسط حکومت افغانستان. آنها بیشتر به این میاندیشند که این روند طوری که در ظاهر دیده میشود، نیست و یا شاید بازیِ دیگری با سرنوشتِ آنها صورت میگیرد. اما گروه سوم، مستحقترین افرادی اند که نیاز است در زمینۀ صلح، حکومت افغانستان بیشتر از هرطیف و گروهی با آنها مشورت کند. و آن مشورت با خانوادههای قربانیان جنگ، به ویژه بازماندگان شهـدای نیروهای امنیتی کشور است.
در این شکی نیست که مقاماتِ حکومتی با طیفهایی از جامعه از جمله مجاهدان، جامعۀ مدنی و نمایندهگانِ احزاب و جوانان دیدار کرده و مشورههای آنها را در زمینۀ صلح گرفتهاند؛ اما آنچه جای خالیِ آن نگرانی را نسبت به موفقیت و یا ثباتِ این روند بیشتر میکند، نبود یک برنامۀ دقیق و جامع برای گرفتنِ دیدگاهِ بازماندهگان شهدا بهویژه وارثان شهدای نیروهای امنیتی کشور است.
بر اساس اطلاعاتِ ارایه شده توسط نهادهای بینالمللی و مسوولان حکومت، تنها در دوران حکومت وحدت ملی بیش از ۵۰۰۰۰ غیرنظامی و بیش ۴۵۰۰۰ از نیروهای امنیتی جانِ خود را از دست دادهاند و هزاران تن در این جنگ زخمی شدهاند و آسیبهای اقتصادی فراوانی را نیز متحمل شدهاند. پرسش اینجاست؛ حالا که دولت افغانستان میخواهد جنگ را کنار بگذارد، چه پاسخی و به عباراتی، چه تسلیِ قناعتبخشی به بازماندگان شهدای نیروهای امنیتی دارد و آیا طیفی از جامعه که مشروعیتِ جنگِ خود را از مسایلی چون دفاع از «وطن»، «قانون اساسی» و «دستورات رهبری حکومت» گرفتهاند، با اینگونه مصالحه موافق اند یا خیر؟
اگر این طیفِ جامعه با این روند موافق باشند چه خوب، اما اگر نباشند چه اتفاقی خواهد افتاد؟ آیا این روند (برنامۀ صلح) ثباتِ لازم را در آینده خواهد یافت؟ فرزندان شهدای نیروهای امنیتی که شمارشان به هزاران تن میرسد، به مسألۀ صلح چه واکنشی نشان خواهند داد؟ و اگر بدون مشورت با آنها، از سوی اقشار دیگر جامعه به صـلح مشروعیت داده شود، آنها عملکرد چه کسی را موجه خواهند دانست؛ آنهایی که به این روند مشروعیت میدهند یا پدران و فرزندانشان که جانِ خود را در این راه از دست دادهاند؟
طبیعیست که آنها بیشتر متمایل به جانفشانیِ پدرانشان استند و اینجاست که حتا اگر صلحی به میان آید، چشماندازِ روشنی نخواهد یافت.
هرچند ادعاهای زیادی وجود دارد که مسایلِ مهم با مردم افغانستان مشورت شده است؛ اما با تأسف که در افغانستان اکثر مشورهها جعلی، سطحی و گمراهکننده بوده و کسانی که در این مسایل با آنها مشوره صورت گرفته، یا نمایندۀ مردم نبودهاند و یا نتوانستهاند به گونۀ درست از مردم نمایندهگی کنند. زیرا اکثر کسانی که به محافل اینچنینی دعوت شدهاند، افرادی بودهاند که در هماهنگی با سیاستهای حکومت (حتا اگر غلط بوده باشد) به پیش رفتهاند. برای همین است که تا کنون نتوانستهایم به گونۀ واقعی در هیچ روندی نظر واقعیِ مردم را داشته باشیم. و هرچه این برخوردهای سطحی بیشتر باشد، ثبات تصمیمهای کلانِ ممکلتی با چالشی بیشتر روبهرو خواهد بود.
حکومت بیشتر از هر زمانی نیازمند داشتن دیدگاه جمعیِ مردم افغانستان در زمینۀ صلح است؛ مخصوصاً کسانی که در ۱۷ سال گذشته از این ناحیه صدماتِ جبرانناپذیری را متحمل شدهاند و مهمتر از همه کسانی که به دستور حکومت افغانستان، عزیزانشان را به میـدانهای جنگ فرستادهاند.
در این شکی نیست که همۀ مردم بهخصوص مردمی که از جنگ آسیب دیدهاند، بهخاطر آینده و برای زندهگی ایمنِ فرزندانشان میخواهند در سرزمین آنها صلح به میان آید اما این مسأله به یک سلسله پیشنیازها و اقناع روانیِ آسیبدیدهگانِ جنگ بستهگی دارد. با روند مصالحۀ قبلی حکومت، طیف کلانی از مردم موافق نبودند؛ از همینرو حکومت بیش از هر زمانی اعتبارش را نزد قشر باسواد و شهرنشینِ جامعه از دست داد و حضور آقای حکمتیار هیچ کمکی به کاهش جنگ در افغانستان نکرد.
به باور کارشناسان سیاسی و نظامی، از ۱۰ سال به اینطرف رهبران سیاسیِ بر سرِ قدرتِ افغانستان نتوانسته و یا نخواستهاند طوری که نیاز است، از نیروهای امنیتی در برابر هراسافگنان حمایت کنند و همواره وقتی بحث از جنگ میشود؛ عمدهترین نگرانی نزد همه نفرستادن نیروی پشتیبانی، نبود امکانات کافی و نبود پشتیبانی هوایی بوده و متأسفانه تا کنون هم در این رویه تغییری به میان نیامده است. ما روزانه شاهد کشته و زخمی شدنِ شمار زیادی از نیروهای امنیتی در میدانهای جنگ استیم. همین یک هفته پیش، فرزند یکی از شهدای نیروهای امنیتی به دلیلِ بیتوجهی به انتقال جنازۀ پدرش از میدان جنگ، دست به خودکشی زد.
علاوه بر بازماندهگان شهدا، شهروندان عادی کشور نیز هرکدام دهها پرسش در زمینۀ صلح و آیندۀ این تصمیمِ حکومت دارند که پاسخ دادن به این پرسشها برای موفقیتِ برنامۀ صلح و پایداریِ آن شرط ضروری تلقی میشود. انتظار میرود که رهبری حکومت وحدت ملی، نهادهای حقوق بشری و احزاب سیاسی افغانستان، پیش از هر نوع تصمیمگیری قطعی در مورد صلح، در مشورت با هم برنامههای عملی را برای نظرخواهی و ارایۀ پاسخ درست و قانعکننده به بازماندهگان شهدا بهویژه بازماندهگان شهدای نیروهای امنیتی روی دست گیرند.
Comments are closed.