احمد مسعود: طالبان به هیچ تعهد خود به غیرقرارداد خود با آمریکا عمل نکردهاند.
گزارشگر:احمد عمران - ۱۰ حوت ۱۳۹۷
بعضی سخنان هست که هرچه تکرار شوند از ارزش و اهمیت آنها چیزی کم نمیشود، حتا اگر این گونه سخنان از زبان یک جنایتکار تاریخ بیرون شده باشد. زمانی هیتلر دیکتاتور قرن بیستم گفته بود که» دروغ هر قدر بزرگتر باشد، مردم زودتر آن را باور می کنند.» این سخن را شاید من بارها در همین صفحه استفاده کرده باشم ولی هرازگاهی که به مواردی خاص مواجه میشوم، ناگهان دوباره به یاد این سخن مشهور هیتلر میافتم. همین چند شب پیش وقتی به اصطلاح امیر حزب اسلامی! در یک گفتگویی تلویزیونی در برابر حاضرین به پرسش های گرداننده و گاه شرکت کننده گان پاسخ میگفت، دوباره سخن هیتلر ذهنم را آزار داد. آقای حکمتیار که هنوز فکر میکند یگانه امیر حزب اسلامی است به چنان دروغ های متوسل شد که با هیچ واقعیت عینی نه در گذشته و نه در زمان حال مطابقت نداشتند. او هنوز فکر میکند که میتوان به اتکا به سخن هیتلر که البته او شباهتهای زیادی نیز با این دیکتاتور تاریخ دارد، با گفتن دروغ های بزرگ مردم را فریب داد. مردمی که نمونههای شان در همان برنامه تلویزیونی شرکت داشتند و با جسارت دروغ ها و جنایات امیر را به رخ او می کشیدند. امیر به اصطلاح حزب اسلامی چنان دچار توهم شده که نمیداند در چه سال و قرنی زنده گی میکند. او هنوز فکر میکند که جهان در دهه هشتاد و نود میلادی است و او در برابر سپاه تجاوز گر با کمکهای میلیون دالری کشورهای عربی و غربی به یمن رابطه استراتژیک و عمیق اش با آی اس آی پاکستان میجنگد. او فکر میکند که مردم افغانستان دچار الزایمر عمومی شدهاند و دهه هفتاد میلادی را به فراموشی سپرده اند. او فکر میکند که مردم هجده سال اخیر را کاملا فراموش کردهاند و در زمانی که آنها با دشواری زیاد در حال ساختن کشور ویران شده شان، که مسبب بخش عمده آن شخص امیر حزب اسلامی! و تروریست های طالبان هستند، چگونه او با قساوت تمام به افرادش دستور میداد که دست به حملات انتحاری علیه مردم بزنند. او فکر میکند که مردم فراموش کردهاند که چگونه او در دهه هفتاد ارتش و پولیس افغانستان را به کمک همکاران اش در آی اس آی متلاشی کرد و کل تجهیزات آن ها را به استخبارات پاکستان تحویل داد. او فکر میکند که جامعه جهانی به افغانستان تجاوز کرده و طالبان و حزب او در برابر این تجاوز ایستادهاند. این ها سخیف ترین برداشتهای می توانند باشند که یک فرد از تحولات چهل سال گذشته کشور می تواند داشته باشد. در این که تاریخ همواره میتواند مورد دستبرد قرار گیرد و به نفع گروه ها و اشخاص مصادره شود، جای شک وجود ندارد. به همین دلیل است که میبینیم تاریخ بشر، تاریخ پادشاهان و فرمانروایان است و کمتر مردم در آن حضور دارند. چون اکثرتاریخها به وسیلۀ کارگزاران و قلم بدستان همین پادشاهان و فرمانروایان نوشته شده اند. اما این وارونه سازی تاریخ در مورد تاریخ معاصر یک کشور که هنوز شاهدان عینی آن زنده اند، چگونه ممکن است انجام شود؟ چنین کاری اگر ناممکن نباشد ولی بسیار دشوار است. مردم افغانستان چگونه میتوانند جنگ های دهه هفتاد را به فراموشی بسپارند؟ مردم کابل چگونه میتوانند آنچه را که با قساوت تمام در دهه هفتاد خورشیدی برسرشان آمد، نادیده بگیرند؟ این که ما بخواهیم حوادث و رویدادها را آنگونه که ما میخواهیم نشان دهیم، یک چیز است و آنگونه که در ذهن مردم زنده است، چیز دیگری است. مردم کی این تاریخ را فراموش کردهاند؟ مردم چگونه او را که هزاران فرزند شان را از آنها گرفته و خانههای شان را با مخوفترین راکتها ویران کرده، بخشیدهاند؟ امیر به اصطلاح حزب اسلامی! فکر میکند که میلیون تن در سراسر افغانستان عضویت حزب او را دارند و به خاطر او حاضر اند که بمیرند در حالی که در همین کابل پسراش در شمار کسانی بود که کمترین رای را به دست آورده بودند. آیا این به معنای نه گفتن به او و تفکرات تندورانه و افراطی اش نیست؟ مگر این معنایی غیراز این دارد که نسل نو افغانستان به دروغ ها و مغلطههای او و همفکران اش دیگر باور ندارند؟ آقای حکمتیار میگوید که فهرست سی هزار نفری را از اعضای حزب خود، فقط از چند ولایت معدود در اطراف کابل تهیه کرده و به دولت سپرده بود تا این افراد وارد ارتش و پولیس شوند اما از سوی حکومت این افراد تا هنوز در بی سرنوشتی بسر میبرند. مگر این سی هزار نفر کیها اند؟ مگر امیر به اصطلاح حزب اسلامی نمیداند که دیگر برایش در افغانستان سی نفر هم باقی نمانده است؟ مگر او هنوز نمی داند که حزبی را که او از موجودیت آن دم میزند دیگر به عنوان حزب رسمی در افغانستان حتا وجود خارجی ندارد و اگر چنین حزبی وجود داشته باشد، به نام فرد دیگری ثبت شده است؟ آقای حکمتیار میگوید در زمانی که با نیروهای به اصطلاح اشغال گر در همین سال های اخیر می جنگیده، هزینه های جنگ خود را از هیچ منبعی به دست نمی آورده و اعضای جان برکف حزب او! این هزینه ها را فراهم می کرده اند و یا با نبوغ خود او چنان جنگها را سازمان دهی می کرده که فقط چند هزار افغانی هزینه برمیداشته است. این دروغ شاخدار را کدام عقل سالم و سلیم میتواند قبول کند؟ کدام جنگ بدون هزینه های کمرشکن انجام شده است؟ کی تا به حال توانسته هزاران نفر را در زیر لوای خود برای جنگیدن نگه دارد بدون آن که هیچ پولی در بساط اش بوده باشد؟ مگر این که یا سربازان آقای حکمتیار از راه چور و چپاول مردم و دارایی های عامه این هزینه را به دست میآورده اند و یا او از منابع مشخص می گرفته است؟ چرا او جرات ندارد که منابع مالی خود را برملا کند؟ چون این منابع مالی به وسیلۀ استخبارات و سازمان های جنایت کار بیرونی تعلق تامین می شده است. آقای حکمتیار پولی را که حالا از حکومت دریافت می کند، حق خود می داند در حالی که او میداند منبع این پول کجاست. چرا حالا حاضر است که پولهای کمک شده جامعه جهانی را بگیرد و هیچ مشکلی در ایمان و اعتقادات اش به وجود نیاید در حالی که حضور جامعه جهانی را در افغانستان ظاهراً هنوز برنمیتابد. او هنوز چنان در توهمهای مغروانهاش زندهگی میکند که هیچ کسی را به عنوان زعیم و رهبر در افغانستان نمیشناسد و میگوید که فقط یک دوره تنها کسی را که شایسته رهبری افغانستان میشناخته ملا محمدعمر رهبر جنایت پیشه طالبان بوده است. آیا این استدلال تهوع آور نیست؟ کسی که دست او به خون هزاران هزار انسان این سرزمین سرخ است میتواند رهبر این کشور باشد ولی آنانی که شریفانه برای آزادی، استقلال و بازسازی این کشور از خود مایه گذاشته اند از دیدگاه به اصطلاح امیر حزب اسلامی کشور را به بیگانهگان فروختهاند.
Comments are closed.