احمد مسعود: طالبان به هیچ تعهد خود به غیرقرارداد خود با آمریکا عمل نکردهاند.
- ۱۳ حوت ۱۳۹۷
بخش دوم و پایانی/
در خانۀ برادر
از سال ۲۰۱۴ نزدیک به ۵۶ هزار مهاجر در دریای مدیترانه جانشان را از دست دادهاند. آنها نیز در راه رسیدن به قارۀ سبز جان باختهاند. آنها نیز مانند تمام در رفتگان از اژدها توجه افکار عمومی دنیا را به خود جلب کردهاند. در میان معترضان به این تراژدی، ایرانیان نیز همسو با مردم دنیا به این اعتراض جهانی میپیوندند و با مغروقان اظهار همدردی میکنند. موج توئیتری راه میاندازند و عاملان را محکوم میکنند. اما مرگ خوب است فقط برای همسایه. در مواجهه با مصایب شهروندان افغانستان کمتر پیش آمده که اعتراضی ترتیب داده شود. آرش نصراصفهانی، نویسندهی کتاب در خانه برادر: پناهندهگان افغانستانی در ایران میگوید: «در کل، ایرانیها نگاه احترامآمیزی به خارجیها دارند و از آن طرف افغانستانیها را پایینتر از خودشان میبینند. این هیچ چیزی غیر از نگاه نژادپرستانه نیست. آنها اساساً خارج از حوزۀ اخلاق تعریف شدهاند.» به نظر این نویسنده «هیچ برخورد و رفتاری در برابر افغانستانیها ضداخلاق تفسیر نمیشود و همیشه یک تبلیغاتی داشتهایم که مدام گفتهایم اینها عامل بیکاری و بیماری و جرم هستند. نتیجۀ این فرایند شکلی از انسانیتزدایی از افغانستانیها بوده است. نتیجۀ این انسایتزدایی هم این است که هرجایی هر بلایی سر فرد یا گروهی از افغانستانیها بیاید برای افکار عمومی این تصور است که حقشان بوده آن اتفاق افتاده است.» مهاجرین افغانستان که پس از انقلاب و با دلگرمی به گفتۀ آیتالله خمینی که «اسلام مرز نمیشناسد» به ایران وارد شدند در طول چهل سال زندهگی در جامعۀ ایرانی همواره با این احساس قصور مواجه بودهاند. صدور قوانین ضد مهاجرتی و دور نگه داشتن آنها از مجراهای خُرد و کلانِ جامعه، روزبهروز بر انزوا و بیگانگی آنان افزود و باعث شد تا آنان به حاشیهها رانده شوند. ولایتها یکی بعد از دیگری اقامت اتباعی را که حالا بیگانه محسوب میشدند یا بهطور کامل ممنوع کردند یا تبصرههایی برای رفت و آمدشان مشخص کردند. مشاغل مجاز آنها که در دوران اخوت محدودیتی نداشت در سالهای پس از اخوت و پایان جنگ محدود به اعمال یدی شد. بنابر بخشنامۀ ادارۀ اتباع خارجی وزارت کار «اتباع افغانی» جز در گروههای شغلی معینِ کورهپزی، کار ساختمانی و مشاغل مشابه، مجاز به انجام کار دیگری نیستند. کودکان آنها، بچههایی که بند نافشان در خاک ایران بریده شده بود از ابتداییترین اوراق هویت محروم شدند و از همان ابتدا ناشناس ماندند. ناشناسی و بیهویتیِ مهاجرین که خود در معرض تعلیق میان دو جامعۀ مبداء و مقصد قرار دارند، منتج به مسدودشدن راه تعامل مهاجر-میزبان میشود و نتیجهی چنین تحقیر و تبعیضی احساس ناامنی و ترس و اضطراب و نومیدی و دلسردی است که ملال پناهجویان را دو چندان میکند. با چنین رویکردی است که مهاجرانی که دستگیر میشوند ترجیح میدهند نامی نداشته باشند.
موعظهی روح مجروح
«ماهان کوشیار» در بیابانی تاریک است که متوجه میشود اسبش به اژدها بدل شده است. نظامی گنجوی در مثنوی «هفت پیکر» سرنوشت ماهانِ غفلتزده را چنین رقم زده که با مرکب اژدها به سرزمین دیوها و اژدهایان برسد. کمالالدین بهزاد چنین مجلسی را با اسلوب «مکتب هرات» در فضایی روشن مجسم کرده است که نشان از آگاهی ماهان به عمل خود دارد. در جامهیی سرخ و حرکت بدنی رو به عقب که از ظهور ناگهانی اژدها شگفتزده شده و هراسان است. آنچه اما بیش از هراس و شگفتی در چهرۀ وی دیده میشود ندامت است. او متوجه امری هولناک شده است: او خود نیز اژدهاست. «اژدهای خودی» نیز دلالتی بر این یگانگی راکب و مرکب دارد.
چهارده ماه پس از توافق خروج شوروی از خاک افغانستان در شامگاه ۱۱ فبروری ۱۹۸۸ جهادیها یک خشاب گلوله کلاشنیکف در سینۀ خالق کتاب خالی کردند و به زندهگی وی پایان دادند. کتاب نیمهتمامِ بهاءالدین مجروح اما توانست زنده بماند. «مسافر نیمهشبِ» وی در این حماسۀ منظوم، سرگردان در دنیایی تیره میگردد و در جریان مشاهداتش با اژدها مقابله میکند. مقابله با اژدها، که به جز در کشور چین نماد سرکشی و شرارت است، در ادبیات یکی از مراحل کمال برای قهرمانان و انسان تلقی میشود. کشتن اژدها و نبرد با او کشمکش ازلی-ابدی انسان برای رسیدن به خودآگاهی است. «اژدهای خودیِ» مجروح اما اژدهایی است که نمیتوان با او کشتی گرفت. نویسنده با «رهگذر نیمه شب»اش و با زبان مسجع به مقابله با اژدها رفته است که سرزمین اژدهاخیز را میبیند و به سمت شهر میدود تا مردم را از بازگشت اژدها مطلع کند. اما اژدها بسیار چیزها میداند. از جمله اینکه باید زودتر از راویِ آگاه به شهر برسد.
آنچه ما را در این مجلس غافلگیر میکند دو چشم سرخ و نیمِ دیگر انسانی اژدها نیست، بلکه نام وی است: ایگو. لغتی یونانی به معنای من یا خود که دومین ساختار شخصیت در نظریهی فروید است. مجروح با برگزیدن این نام و اعطای خلعت حاکمیت به جانور اژدها-انسان در واقع تنها مستبدان را به اژدهامنشی متهم نمیکند بلکه خود را نیز نشانه میگیرد. خود و دیگرانی که منجر به ظهور اژدها میشوند. ظهوری که دو چیز به همراه دارد: ویرانی و آوارهگی. شهری که زمانی مدینۀ فاضلۀ او بوده حالا باید ترک شود و پای به سرزمینی بگذاری که نمیدانی زیر پایت در تاریکی چه چیزی انتظارت را میکشد. اژدهایی دیگر. اژدهایی که همواره در کمین است و باعث سرگردانی یک قوم و ملت میشود. «اژدهای خودی» حتا دیگر یک پیشگویی هزار و نُهصد و هشتاد و چهاری نیست که واقعیت خود-ویرانگرِ انسان است. انسانی که در برابر همنوعان، خود را برتر میبیند و در ردای اخلاق سوار بر مرکب اژدها آنان را از این جانور شریر برحذر میدارد. جانوری که همچون سلف نمادینش در باور جهانی، مظهر شرارت و ویرانی است و انسان آوارهی امروز را نیز میتوان محصول چنین هیبتی دید. میگویند شبی بهاءالدین مجروح و گلبدین حکمتیار در محفلی دیپلماتیک در پیشاور با یکدیگر روبهرو میشوند. حکمتیار از وی میپرسد: اژدهای خودی چیست؟ مجروح میگوید: «اژدهای خودی، تو هستی».
________________________________________
[۱] Abbasi-Shavazi, M., & Sadeghi, R. (2015) Socio-cultural Adaptation of Second-generation Afghans in Iran , International Migration (IOM), 53 (6): 89-110
[۲] UNHCR (2003) Afghanistan Refugees Return to Uncertain Future. Internet news, 22 January 2019
[۳] تاریخ پناهندهگان ایران: از صفویه تا اواخر قاجاریه. حسین بایبوردی. تهران. انتشارات وحید ۱۳۴۹.
[۴] محمد حمدی ﻣﻮحد. وﻳﮋگیهای جمعیتی، اﻗﺘﺼﺎدی، اﺟﺘﻤﺎعی مهاﺟﺮان خارجی؛ ﺑﺎ تأکید بر مهاجرین افغانی در ایران،فصلنامۀ جمعیت، ۱۳۸۲.
Comments are closed.