احمد مسعود: طالبان به هیچ تعهد خود به غیرقرارداد خود با آمریکا عمل نکردهاند.
گزارشگر:پوهاند دوکتور حبیب پنجشیری -استاد دانشگاه کابل - ۰۴ حمل ۱۳۹۸
قوممحوری یک ایدیولوژی است. یک شیوۀ فکر که افراد از آن برای توجیه ستم خود به دیگران که مانند آنها نیستند، استفاده میکنند. جایی که ستم وجود دارد، قوم محوری تشویق میشود و تضاد اجتماعی را تشدید میکند.
تضاد اجتماعی یک جز ذاتی زندهگی است زیرا که هیچگاه دو جامعه و دو قوم به شیوه یکسان به وجود نمیآیند و همه آنها تاریخ متفاوتی دارند. شاید بهترین مثال: تضاد اجتماعی، جنگ قبایل و جوامعی است و در این هنگام تمایل داریم که زشتترین انگیزهها را به دشمنان مان نسبت دهیم و دشمنان به موجودات بدون حقوق تبدیل شوند. تضاد باعث میشود که قوم محوری افزایش یابد و افزایش قوم محوری به افزایش تضاد کمک میکند و افزایش تضاد ما را تشویق میکند تا تفاوتهایمان را رها نکنیم و هویتهای جداگانه مان را حفظ کنیم.
اگر در کشوری که ملیتهای مختلفی در آن زیست میکنند، عدالت و رواداری برمبنای انسانیت وجود داشته باشد و هر قوم به تناسب نفوس خود در ساختار سیاسی آن کشور سهم گرفته و هیچکسی حق تحقیر، ظلم و توهین بر دیگری را نداشته باشد مسلماً مشکلی به وجود نخواهد آمد و اگر یک قوم یا ملیت دعوا کند که حق زمامداری و حاکمیت در کشور تنها حقوق و امتیاز آنها بوده و دیگران بایست دایمالعمر چاکر و غلام باشند بدون شک این نوع برداشت مخاصمات و درگیریها را بهبار آورده و وحدت و اتحاد ملی کشور را دچار مخاطره میسازد. به عبارت روشنتر، اگر ساختار قدرت سیاسی را یک سیستم فرض کنیم این سیستم وجود و شکلگیریاش، معلول و محصول حمایت گروههای قومی است و حمایت، خود از سیستم قدرت سیاسی خواسته و تقاضاهایی دارد که به سیستم قدرت سیاسی از مجاری قومی وارد میگردد که آن را ورودیهای قومی مینامیم.
در این فرایند، ساختارهای قدرت سیاسی مجبور به چشمپوشی از تقاضاهایی فرا قومی و ملی است. چارهیی جز تن دادن به ورودیهای قومی ندارد و باید براساس ورودیهای قومی، سیاستگذاری کند که این موجب برانگیختن اقوام دیگر میگردد و منجر به تشدید تعارضهای قومی میشود و در فرو نشاندن خشونتهای قومی چارهیی جز بهرهگیری از عنصر قومیت ندارد. با استفاده از عنصر قوممحوری دست به سرکوب اقوام دیگر میزند که این امر بر تعارضهای قومی، شدت و غلظت بیشتر میبخشد یعنی برای تثبیت پایههای قدرت از نیروهای اقوام در برابر یکدیگر استفاده میگردد.
منظور از قوم محوری، گرایشی است که برمبنای آن یک قوم معیارهای رفتار و فکر خود را برتر و ممتاز از اقوام دیگر بداند و دچار این پندار شود که فرهنگشان مرکز و قانون فرهنگ جهان است.
در این صورت منجر به ایجاد حقایق، ارزشها و هنجارهای فرهنگی میشود که مشاهدۀ دیگران از طریق آن فرهنگ با گرایش این تصور است که فرهنگ خودمان درست است و فرهنگ دیگران نادرست. این باورها متضمن هیچگونه دلیل و مدرک نیست؛ اما فرض شود که حقایق و قواعد اخلاقی ما طبق موازین اجتماعی ساخته شده و بهتر از ارزشهای دیگران هستند.
قوممداری اساساً به دلیل ماهیت کنش متقابل به وجود میآید و توسط کنش متقابل تشویق میشود. چون در کنش متقابل بخشی از یک جامعه یا یک گروه میشویم و احساس خوبی در تعلق داشتن به آن گروه پیدا میکنیم. مثلاً: در کنش احساس تعلق، آسودهگی و امنیت به همراه میآورد و تکیهگاه اجتماعی به زندهگی ما میدهد. از این جهت دارای آثار مثبت است.
اما وقتی که عقاید، ارزشها، قواعد و کنشهای دیگران را بهجای آنکه صرف ویژهگیهای متفاوت با ویژهگیهای خود بدانیم، تهدیدی در برابر چیزهایی بدانیم که نسبت آنها وفاداری میکنیم در اینصورت، وجه منفی قوممحوری نمایان میشود.
زیرا این نوع نگاه قوممحوری، محکومیت دیگران را تشویق میکند و از سوی دیگر، محکومیت دیگران قوممحوری را تشویق و این وضعیت گاهی مشوق جنگ و آدمکشی نظام یافته و تصفیۀ قومی سازمانیافته میشود. از وجه منفی دیگری قوممحوری، ستم به دیگران است. قوممحوری عامل اِعمال ستم نیز است تا خود و دیگران را متقاعد سازد که آنچه میکند، درست است.
اینکه قوممحوری خوب است یا بد، به ارزشها ما بستگی دارد. از جهتی که ممکن است به همبستگی اجتماعی، نظم اجتماعی و به پیوند دادن ما به یکدیگر کمک کند خوب است و نسبت به هویت خود ـ دارای احساس خوبی باشیم از فواید قوممحوری است و همچنان احساس تعهد به جامعه پیروی از قوانین آسانتر میشود اما از جهتی که قوممداری اغلب بیرحمی را تشویق و توجیه میکند و فرصتطلبان سیاسی از آن برای کسب هویت به منظور آزار دیگران و نبرد بر ضد آنها استفاده میکنند و موجب تعقیب و آزار اقلیتها و نابودی افراد منجر میشود که با ما تفاوت دارند. این وجه منفی ـ قوممحوری است.
Comments are closed.