احمد مسعود: طالبان به هیچ تعهد خود به غیرقرارداد خود با آمریکا عمل نکردهاند.
گزارشگر:عزیز آریانفر - ۰۵ حمل ۱۳۹۸
بخش نخست/
چرا صلح در کشور ما دست نیافتنی است؟
نباید دچار این توهم شویم که صلح بر دروازۀ ما میکوبد و دیری نخواهد گذشت که وارد خانۀ ما شود. چنین چیزی نیست. با وضعیتی که کشور ما روبهرو است، اگر در رفتاهای خود بازنگری نکنیم، صد سال دیگر هم که بگذرد، نهتنها صلح فرمانفر نخواهد شد، بلکه دامنۀ جنگ و خونریزی پهنتر، فراختر و گستردهتر خواهد شد.
راستش هر چه میکوشم، کوچکترین نشانهیی از صلح نمیبینم. به چند دلیل: یکی اینکه در مواضع طرفهای درگیر صداقت دیده نمیشود و هر طرف در اندیشۀ گرفتن ماهی از آب خیتِ صلح است. در چنین اوضاعِ عدم اعتماد عمیق، نمیشود از صلح سخن گفت. بلکه برعکس، همهچیز بر تداوم بحران گواهی میدهد.
دو دیگر، اصلاً کانسپت جامعی در زمینۀ صلح نداریم. در دورۀ گورباچف، شوروی وقت تصمیم جدی گرفت تا از افغانستان بیرون شود. اهداف مشخص و تعریف شدهیی هم داشت که تقریباً به همه دست یافت. در آن هنگام طرح جامع، مشخص و بسیار روشنی به نام «مشی مصالحۀ ملی» در افغانستان تدوین شده بود. طرح تا جایی بسیار به خوبی پیش رفت. مراحل نخستین آن بسیار خوب پیاده شدند، اما در مراحل نهایی بنا به یک رشته دلایلِ دارای خاستگاه خارجی و داخلی با ناکامی رو به شد. اکنون اصلاً نشانی از همچو طرح جامع دیده نمیشود.
چون خود تا جایی ناظر و شاهد تدوین و تطبیق این طرح بودم، اجازه بدهید مسأله را یک اندازه بیشتر بکاوم. در آن هنگام در مسکو کار میکردم. یکی از کارشناسان بزرگ مسایل افغانستان که از مسوولان تدوین طرح بود، معتمدانه از من خواست تا دیدگاههایم را در بارۀ طرح برایش باز گویم. این بود که طرح را به دقت بسیار بالا عمیقاً مطالعه کردم.
«مشی مصالحۀ ملی» تأمین صلح و ثبات را در افغانستان در سه تراز جهانی، منطقهیی و داخلی در نظر داشت. آنچه مربوط به بُعد جهانی و بینالمللی قضیه میگردد، شورویها مساعی خود را در هماهنگی با شورای امنیت سازمان ملل و شخص دبیرکُل انجام میدادند. از سوی دیگر، در بارۀ مسألۀ افغانستان، هماهنگیهایی با امریکا و کشورهای اروپایی داشتند. برای دستیابی به اهداف مطروحه، فارمات گفتوگوهای ژنو در نظر گرفته شده بود که در کار آن، در کنار شوروی و امریکا، وزارت خارجۀ افغانستان هم مستقیم شرکت فعال داشت. درست در همین ژنو بود که طرح بازگشت سپاهیان شوروی از افغانستان مورد تایید طرفها قرار گرفت و بر سر جدول زمانی مشخص تفاهم شد.
اکنون هیچ نشانهیی از بازگشت نیروهای امریکایی به چشم نمیخورد و طرحی مانند ژنو در دستور کار نیست. هرچند گفته میشود گویا امریکاییها میخواهند بروند. به جای گفتوگوهای ژنو، چانهزنیهای موهوم و سردرگمی در قطر پیش برده میشود که در آن، دولت افغانستان عملاً کنار گذاشته شده است و اطلاع ندارد که کی بر سر چه مذاکره میکنند؟ تازه خروج امریکاییها در نبود نیروهای مسلح مجهز و یکدست، میتواند برای کشور بسیار فاجعهبار از کار برآید.
در بُعد منطقهیی، شورویها، گفتوگوهای بسیار منظم و جدییی را با کشورهای ذیدخل منطقه مانند پاکستان، هند، ایران و چین پیش میبردند. برای مثال، برای مجاب ساختن پاکستان در توافقات ژنو، سندی گنجانیده شده بود که براساس آن، افغانستان مرز دیورند را همچون مرز بینالمللی میان دو کشور به رسمیت بشناسد و امضا کند. هرچند در آغاز نجیب و وکیل]وزیر خارجۀ وقت[ حاضر نمیشدند، زیر این سند امضا کنند؛ اما سرانجام شخص گرباچف در تاشکنت داکتر نجیب را ناگزیر به پذیرش این امر کرد و نجیب تیلفونی به داکتر وکیل دستور داد تا زیر همه اسناد توافقات ژنو امضا کند.
اما یکی از مهمترین بخشهای مشی مصالحه ملی، مربوط مسایل داخلی افغانستان میگردید. در این زمینه شورویها مطالعات بسیار گستردهیی انجام دادند و نزدیک به چهار سال طول کشید تا زمینه برای بازگشت سپاهیان شوروی از افغانستان فراهم گردید. خوب یادم است که بار نخست از زبان ویکتور پولینیچکو، مشاور ارشد رییس جمهور کارمل مسألۀ بازگشت سپاهیان شوروی از افغانستان را در اواخر سال ۱۹۸۵ شنیدم که برایم بسیار غیرمنتظره و شگفتیبرانگیز بود. به این تفضیل که روزی همراه با داکتر ولادیمیر ژینژین، سرمشاور کمیتۀ دولت طبع و نشر برای بررسی وضعیت مطبوعات و مطابع، به دفتر کمیتۀ مرکزیی رفتیم. پلینیچکو با محمود بریالی نشسته بودند و روی کدام موضوعی سخن میکردند. با آمدن ما بریالی رفت. داکتر ژنیژین با پیلینیچکو آغاز به صحبت کردند. من اندکی دورتر نشسته بودم، اما با دقت به گفتوگوهای آنها گوش میدادم. او در لابهلای سخنان خود باری گفت: ما باید همه مساعی خود را در پیوند با تصمیم رهبری حزب و دولت (منظور شوروی بود) با بازگشت سپاهیان ما از افغانستان عیار بسازیم. تا آن دم هرگز کسی از بازگشت سپاهیان شوروی سخن نمیگفت. دیری نگذشت که کارمل در همین پیوند تزهای دهگانۀ معروف خود را اعلام داشت که در آن، نشانههایی از دگردیسی استراتیژی حزب حاکم و تلویحاً بازگشت سپاهیان شوروی دیده میشد. پس از گذشت چند ماه بود که تحولی رونما گردید و نجیب به جای کارمل در رأس رهبری حزب و دولت افغانستان گذاشته شد.
به هر رو، کارشناسان روسی در آن هنگام بیشتر روی چند نکته تمرکز داشتند. یکی اینکه دولت افغانستان بتواند پس از بازگشت کامل سپاهیان شوروی سر پاهای خود بیستد و اپوزیسیون مسلح، توان براندازی آن را در بُعد نظامی نداشته باشد. دو دیگر، ساختار نظام کارایی داشته باشد. این بود که برای تقویت نیروهای مسلح افغانستان کمکهای سرشاری ارایه گردید. به گونهیی که نیروهای مسلح چند صد فروند هواپیمای بمبافگن و شکاری و ده فروند هلیکوپتر و نیروی زمینی، چند هزار زرهپوش و زرهدار و نیز صدها فروند موشک اسکاد و اوراگان و لوناو گراد داشت. در نتیجه، مجاهدان نتوانستند رژیم نجیب را براندازند. البته، باژگونی رژیم در آینده دلایل دیگری دارد که ذکر مفصل آن در اینجا نمیگنجد.
ساختار نظام هم به گونهیی بود که کشوردارای رییس جمهور با چهار معاون؛ و صدراعظم با چهار معاون بود. برای مدیریت بهتر اطراف، کشور به چند زون تقسیم شده بود. رییسان زونها را رییس جمهور از جمع باشندهگان خود منطقه بر میگزید و دارای اختیارات و صلاحیتهای فوقالعاده بود. آنچه مربوط به مجاهدان میگردد، نجیب طبق طرح شورویها، نیمی از کرسیهای دولتی از جمله وزارت دفاع را برای مجاهدان پیشینهاد کرد. در این حال، مدتها کرسی وزیر دفاع را برای احمدشاه مسعود خالی نگه داشته بود.
نکتۀ شایان ذکر این است که در طرح آشتی ملی شورویها پیشینهاد شده بود که باید شش ولایت برای مجاهدان رها شود. مانند کنر، پکتیا، پکتیکا، خوست، زابل و ارزگان. دلیل شورویها این بود که دفاع از این ولایات دورافتاده بسیار دشوار، پُر تلفات و پُر هزینه خواهد بود. چون دولت توان نگهداری این ولایات را ندارد، دیر یا زود، سقوط خواهند کرد و مجاهدان گرفتن هر ولایت را همچون پیروزی جشن خواهند گرفت. پس بهتر است دولت نیروی خود را بیهوده به هدر ندهد. در ضمن، چنین پنداشته میشد که با آمدن مجاهدان از پاکستان به این ولایات، آنها تا اندازهیی از اسارت و گروگانی پاکستان بیرون خواهند شد و مجال تصمیمگیریهای تا جایی مستقل را پیدا خواهند کرد.
از سوی دیگر، زمینۀ کار اوپراتیفی بیشترِ «خاد» در میان مجاهدان فراهم خواهد شد و در صورت لزوم، نیروهای مسلح افغانستان با توجه به برتری هوایی و موشکی، در سرکوب آنها دست بالا پیدا میکند. اما نجیب که از دست رفتن ولایات غلزایینشین را برای خود ننگ و عار میشمرد، به این باور بود که زیر هیچ عنوانی حاضر نیست حتا یک وجب خاک پشتونها را به پاکستان واگذار کند و این کار را یک معاهدۀ دیورند دیگر میپنداشت و تأکید میورزید که تاریخ پشتونها او را هرگز نخواهد بخشید. از دید من، این یکی از بزرگترین لغزشهای نجیب بود؛ زیرا او در فرجام نهتنها این ولایات، بلکه کُل کشور را از دست داد. صرفِنظر از همه موضوعات، کودتای تنی و سقوط خوست و در پی آن، بغاوت دوستم، ستون فقرات رژم نجیب را شکست. کشاکشهای درونگروهی میان شاخۀ کارمل و شاخۀ هوادار نجیب؛ کشاکشهای درونحزبی میان جناحهای خلق و پرچم، فروپاشی شوروی و قطع کمکهای روسیه به نظام، از دلایل اصلی برافتادن نجیب بود. در این میان، شماری از فرماندهان مجاهدان اکنون افسوس میخورند که چرا به دلیل بیتجربهگی سیاسی، طرح مصالحۀ ملی را نپذیرفتند و کشور را وارد گود جنگ فرسایشی بیپایان ساختند.
به هر رو، گذشته گذشت. در حال حاضر یکی از دلایل مهم ناکامی در روند صلح، نبود کانسپت جامع صلح است. هیچ تعریف مشخص و معینی از صلح در دست نیست و برنامۀ عمل مشخصی هم روی دست نیست. از همینرو، کمترین امیدی به رسیدن به صلح نیست. دشواری در این است که بر سر راههای تأمین صلح و ثبات در کشور، نه در جامعۀ بینالمللی، نه در میان کشورهای منطقه و نه در میان نخبهگان، گروهها، سازمانها و احزاب شامل دولت هماهنگی و وحدتِنظر وجود ندارد. برای مثال، تا کنون تعریف مشخصی از اینکه با اپوزیسیون مسلح چه برخوردی صورت بگیرد و از چه راههایی میتوان آنان را به روند صلح کشید؟ وجود ندارد. تا کنون روند صلح از مجاری گوناگون به صورت ناهماهنگ و پراکنده پیش رفته است. از همینرو، هیچگونه نتیجهیی نداده است.
در دورۀ آقای کرزی بحث صلح از دو مجرا پیش برده میشد. یکی ارگ و دیگری شورای عالی صلح. شورای عالی صلح در انحصار گروههایی بود که خود جنگ طلب و دستِکم یک طرف جنگ بودند. در ارگ هم کار به دست شورای امنیت ملی سپرده شده بود که تنهاوتنها روی آجندای خاص خود کار میکرد و هیچ کار عملی درست برای صلح نکرد. اکنون هم در عین وضعیت قرار داریم. نتیجه این شده که دولت افغانستان کاملاً تجرید شده و به حاشیه رانده شده است. خطر این تجرید بسیار بزرگ است؛ زیرا در خلای پدید آمده، از یکسو گروههای مشکوک داخلی و از سوی دیگر، سیاستمداران زرنگ و مجرب پاکستانی به میدان آمده اند.
اکنون سه گزینه روی میز وجود دارد: یکی روی کار آمدن تیمی که در قطر با طالبان کار میکنند. دوم، تیم آقای اتمر که در پشتپرده رهبری آن به دست کرزی است و سوم، تداوم کار تیم کنونی. تشخیص بسیاری از کارشناسان و آگاهان این است که اگر تیم کنونی بماند، به سود کشور است، اما به شرطی که یک رشته ابتکارات را در دست گیرد و اصلاحاتی را به میان بیاورد.
در دورۀ داکتر نجیب، شورویها نزدیک به دو سال کار کردند و طرح بسیار جامع و همهجانبهیی را پیشینهاد کردند که بنا به دلایلی، داکتر نجیب تنها بخشی از آن را پذیرفت، اما یک بخش دیگر آن را نپذیرفت. در نتیجه، کار به باژگونی دولت و آغاز جنگهای خونین داخلی شد و کشور وارد گود خطرناکی گردید که پیامدهای آن تا به امروز ادامه دارد. اوضاع و احوال کنونی هم درست مانند سالهای دورۀ نجیب است. نباید لغزشهای آن دوره تکرار گردد. در غیر آن، اینبار خطر بزرگتر و وحشتناکتر از گذشته است.
به هر رو، میکوشم مسودۀ طرح راههای دستیابی به صلح در کشور را مطرح کنم، اما روشن است که این مسوده و گام نخست است و نیاز به تدوین و ارایۀ یک طرح جامع، مشخص، تعریف شده و توسعه و بهبود آن میباشد. یک رشته مسایل است در سطح جهانی که بیرون از توان ما میباشد، اما موضوعات بسیاری است که در دست خود ما است، اما خوب مدیریت نمیشود یا از پتنسیال درست بهرهگیری نمیشود.
در سطح منطقه میشود کارهایی کرد. اما آنچه برای ما بسیار مهم است، در داخل کشور است. همانگونه که برای تداوی یک بیمار لازم است که باید اول یک داکتر، معاینات لازم را انجام بدهد و بیماری را درست تشخیص بدهد؛ و سپس نسخۀ خوبی بنویسد و داروهای مورد نظر را تجویز کند، مسألۀ دستیابی به صلح در کشور هم عین چیز است. یعنی اول باید دید که مشکل در چیست؟ دلایل، علل و ریشههای مشکل در کجاست؟ یعنی اول باید تشخیص شود؛ آنگاه باید نسخههای مشخصی برای موارد مشخص نوشته شود و سپس عملی گردد.
ادامه دارد…
Comments are closed.