احمد مسعود: طالبان به هیچ تعهد خود به غیرقرارداد خود با آمریکا عمل نکردهاند.
- ۲۳ حمل ۱۳۹۸
برای برگزاری جرگۀ مشورتی صلح حکومت پنج میلیون دالر اختصاص داده و گفته که اعضای آن از تمام ولایتهای کشور براساس انتخابات وارد جرگه خواهند شد. به همین منظور در هفته گذشته در بسیاری از ولایتهای کشور انتخابات شرکت در جرگۀ مشورتی صلح برگزار شد که آن را شورای ولایتی هر ولایت مدیریت میکرد. البته تجربه حکومت در برگزاری انتخابات در هر سطح و سویۀ کاملاً معلوم است و در سالهای گذشته محک خورده است. حکومت افغانستان نشان داده همان طور که در برگزاری انتخاباتهای دیگر توانایی ندارد، در این انتخابات که در فضای محدود و با نامزدهای معدود برگزار شد، هم نمیتواند چنین روندهای را مدیریت کند. شاید برخی از چاپلوسان دربار در فضای مجازی چیزهای در وصف انتخابات لویه جرگه بنویسند، اما واقعیت این است که همان طور که لویه جرگه در فضای فعلی افغانستان یک امر تقلبی است، انتخاب اعضای آن نیز توام با تقلب و دسیسه انجام یافت. حکومت افغانستان صرف برای این که نمایشی را در راستای مسایل صلح برگزار کند، این لویه جرگه را برگزار میکند و اعضای آن را نیز خود بر میگزیند. در بسیاری از ولایتهای کشور کسانی به لویه جرگه راه یافته اند که قبلاً ارگ در مورد آنها تصمیم گرفته بود. در برخی از ولایتها گزارشها حاکی از آن اند که حکومت با توزیع پول رأیها را خریداری کرده و به صندوقهای افراد مورد حمایت خود ریخته است. در همین حال، برخی احزاب و سازمانهای دیگر نیز که فکر میکنند، جرگۀ مشورتی اعتباری برای حزب و یا افرادشان خواهد شد، با هزار جعلوتقلب شماری از طرفداران خود را وارد فهرست شرکتکنندهگان جرگۀ مشورتی صلح کرده اند. مقامهای شورای صلح از جرگۀ مشورتی به عنوان بزرگترین جرگه در تاریخ معاصر کشور یاد میکنند و میخواهند آن را چنان بزرگ و مهم جلوه دهند که مردم فکر کنند، آقای غنی اگر یک کار درست در پنج سال گذشته انجام داده باشد، آن هم همین برگزاری جرگۀ مشورتی صلح خواهد بود. در حالی که جرگۀ مشورتی صلح هیچ نقشی نه در مسایل صلح بازی کرده میتواند و نه هم راهکاری برای گفتوگوهای صلح ایجاد خواهد کرد. امروزه در تیوریهای سیاسی وقتی از حکومت مردم به وسیله مردم سخن گفته میشود، بسیاری از نظریهپردازان جدید این نقد را وارد میدانند که واژۀ مردم در حکومتهای دموکراتیک یک واژۀ مبهم و گنگ است. به این دلیل که هیچ وقت کل مردم حکومت نمیکنند، بل تعدادی که ظاهراً از آنها نمایندهگی میکنند، زمام امور را در دست دارند و از نام مردم بر آنها حکومت میکنند. دموکراسیهای پیشرفتۀ جهان امروز از این نگاه مورد انتقاد قرار میگیرند و جهان در پی در آن است که مکانیسمهای دیگری را که بتوانند نقش و تصمیمگیری مردم را در سرنوشت سیاسیشان ارتقا دهند، به کار گیرند. به گفتۀ نظریهپردازان سیاسی وقتی ما میگویم در فلان کشور نظام دموکرایتک روی کار آمده و مردم حکومت میکنند، در واقع دروغ گفتهایم چون هیچ وقت مردم زمام امور را در دست نداشته اند. تنها در آتن پیش از میلاد که دموکراسی مستقیم وجود داشت، مردم با شرکت در انتخابات و دیگر سازوکاریهای حکومتی نقش خود را به صورت مستقیم بازی میکردند، اما از زمانی که دموکراسیهای نمایندهگی جای دموکراسیهای مستقیم را گرفت، دموکراسی نیز وارد چرخه فساد شد. وقتی وضعیت در کشورهای پیش رفته این گونه باشد، وضع و حال افغانستان با زمامداران جاهطلب و خودخواه آن کاملاً روشن است. آقای غنی با برگزاری لویه جرگه میخواهد به هدفهای مشخصی دست پیدا کند. او این روزها خود را از جریان گفتوگوهای صلح به دور احساس میکند و به این نتیجه رسیده که هم امریکا و هم طالبان در پشت سر حکومت افغانستان بازی خود را انجام میدهند. به همین دلیل آقای غنی را ترس و هراس از آینده فرا گرفته است. او نسبت به آینده افغانستان ترس و هراسی ندارد، بل ترس و هراس او در مورد خودش و خانوادهاش است. او نمیداند که در روند گفتوگوهای صلح نقش او چه خواهد شد؟ آیا در رأس قدرت باقی خواهد ماند و یا مجبور خواهد شد که قدرت را به حکومت موقت و یا چیزی شبیه به آن واگذار کند. اگر طالبان و امریکا به توافقی برسند که سبب کنار رفتن او از قدرت شود، آن گاه چه باید کرد؟ آیا خواهد توانست بدون حضور امریکاییها و پول آنها کشور را اداره کند و با طالبان و پاکستان هم زمان بجنگد؟ اینها سوالهای اساسی است که در برابر آقای غنی قرار دارند. سفرهای او به ولایات کشور و دادن وعدههای سرخرمن چیزی جز خیالبافی و رؤیای بودن در قدرت نیست. او میخواهد که از درون جرگه فرمایشی خود صدایی در حمایت از خود و وضعیت فعلی بیرون بکشد و با تمسک به آن بگوید که جنگ و صلح در اختیار او و حکومتش است. اما او نمیداند که بازی را وقت باخته است و حتا از درون جرگه مشورتی نیز چنین صدایی بیرون نخواهد شد. او حتا به اندازۀ رییسجمهور پیشین افغانستان جرأت و جسارت ندارد که مستقیم از امریکا و طرحهای آن انتقاد کند. او بچه بورژایی است که میخواهد اکت انقلابی کند اما جرأت آن را در خود نمیبیند. او نه از نظر فکری آمادۀ انقلابیگری است و نه هم از نظر سنی. از طرف دیگر کل پشتوانۀ و دلگرمی او به ساختارهای غربی است. او از درون این ساختارها بیرون شده و در خدمت این ساختارها بوده است. غنی آخرین شوالیه است که از چرخه زمان به بیرون پرتاب شده و حالا سرگردان است که کدام طرف را بگیرد. او به دون کیشوتی میماند که دیگر حتا سانجویی نیز به دنبالش نمیآید. برگزاری جرگه مشورتی صلح یک حرف مفت و مصرف بیجاست که تبعات آن دامن شخص آقای غنی را خواهد گرفت.
Comments are closed.