احمد مسعود: طالبان به هیچ تعهد خود به غیرقرارداد خود با آمریکا عمل نکردهاند.
گزارشگر:یعقوب یسنا - ۳۰ حمل ۱۳۹۸
بخش نخست/
نقادی در ادبیات معاصر افغانستان
معمولاً در ادبیات معاصر امروز دو گونه نقادی وجود دارد: نقادی رسمی و دانشگاهی و نقادی غیر رسمی و آماتور. منتقدان رسمی و دانشگاهی بیشتر مقالههایی دارای ساختار رسمی و دانشگاهی مینویسند که در واقع بررسی اسناد و ارایهی منبع است. این گونه نقادی بیشتر کار آرشیفی است. مقاله، ساختاری از پیش تعیینشده دارد. منتقد سند بررسی میکند و سرانجام از بررسی سند منبع ارایه میکند.
متاسفانه این رویکرد، از نظر ساختاری، بیروح و تکراری شدهاست که از دهها مقاله، تنها یک مقاله میتواند دریافتی قابل تأمل داشته باشد. اکثریت منتقدان ساختار، شیوه و تکنیک را رعایت میکنند و با رعایت ساختار و شرایط، مقالۀ دانشگاهی و رسمی بیرون میدهند.
در برابر مقالههای رسمی و دانشگاهی، مقالههای غیر رسمی و آماتور است. به اساس تعریف علمی مقاله، این مقالهها را نمیتوان مقاله گفت، زیرا شرایط ساختاری و رسمی مقاله را ندارند. بنابراین، بهتر است این مقالهها را خوانش، نوشتار، جستار و… عنوان داد.
قصد داوری ندارم که مقالههای دانشگاهی بهتر است یا خوانشهای آماتور و غیر رسمی. اما دیده شده است که منتقدان آماتور در نقد و بررسی ادبیات معاصر پیشروتر از منتقدان دانشگاهی و نویسندگان مقالههای دانشگاهی و رسمی استند. این منتقدان استند که ادبیات معاصر را معرفی کردهاند و بر تحول ادبیات تاثیر گذاشتهاند. نیما، شاملو و… بهنوعی از منتقدان آماتور بودند نه از منتقدان دانشگاهی که مقالههای دانشگاهی و رسمی بنویسند.
اگر به نقادی در ادبیات افغانستان توجه کنیم؛ واقعیت این استکه در هر دو عرصه، نقد ادبی اساس و جنبه پیدا نکردهاست. اگر بگوییم کاملا نقد نیست، شاید حکم مطلق کردهایم که چنین حکمی میتواند خود مساله باشد؛ زیرا گاه و ناگاه نقدهایی نوشته میشوند. اما اگر بگوییم نقد هست، این ادعا نیز مسالهبرانگیز است؛ مسالهبرانگیز به این اساس استکه به چه تعریفی نقد هست.
بنابراین میتوانیم بگوییم نقد هست اما نقد به عنوان گفتمانی دارای چارچوب و تاثیرگذار که بتواند بر ادبیات تاثیر بگذارد و موجب تحول ادبیات شود، شکل نگرفتهاست. نقد کار یک نفر یا دو نفر نیست؛ نقد کارکرد گفتمانی و شبکهای دارد. باید مجلههای نقادی و تخصصی باشد، افراد متخصص و فعال باشد، ناشرانی در این راستا فعال باشد، روزنامهها و هفتهنامههایی ستونهایی برای نقد ادبی و معرفی کتاب داشتهباشد و… که بتوانیم از گفتمان نقد ادبی بهعنوان فرایند، سخن بگوییم.
در این دو دهه شماری از شاعران بر شعرهای یکدیگر شان نقدهای نوشتند که در نشریهها چاپ شدند. اما این نقدها چندان تاثیرگذار نبودند که گردآوری شوند و بهعنوان منبع در اختیار خوانندهگان قرار بگیرند و بتوانند بر مناسبات ادبی تاثیر بگذارند. این نقدها بیشتر مناسبتی برای چاپ یک مجموعهشعر بودند که نوشته شدند و کارکرد یکبار مصرف داشتند.
تا جایی که من در جریان استم چهار مجموعه مقاله که نقد ادبی بودهاست، در این سالها چاپ شدهاست. مواجهه با متن از یامان حکمت، خوانش متن از من، یک مجموعهمقاله از شادروان عمران راتب و یک مجموعه مقاله از علی پیام. هر چهار این مجموعهمقالهها خوانشها و نقدهای آماتور بودهاند که شامل نقد شعر، نقد داستان و نقد کتاب استند. در این میان نقد شعر بیشتر از نقد داستان و نقد کتاب بودهاست.
سوءِ خوانش را میتوان پنجمین مجموعهمقالۀ نقد در افغانستان دانست. قصد بررسی و سبک و سنگینکردن این مجموعهمقالهها را ندارم فقط برای نقادی انجامشده در این سالها از این مجموعهمقالهها یادآوری شد. درحالیکه پیش از این دو دهه نیز مجموعهمقالههای نقد ارایه شدهاستکه از آنها یاد نشد. زیرا منظور از فعالیت نقد ادبی در این دو دهه بود.
برداشت از عنوان کتاب
انتخاب عنوان برای من خیلی جذاب بود. به این دلیل که بهنوعی برداشتی پساساختارگرایانه و پسامدرن را تداعی میکند. بنابراین، پیشفرض من از عنوان دربارۀ کتاب این بود که این مجموعهمقاله شاید خوانش و جستارهای آماتور در نقد آثار ادبی باشد. مقدمۀ مجموعهمقاله نیز با رویکرد هستیشناسانه و جستارگونه نوشته شدهاست؛ تا دربارۀ معرفی مقالهها، موضوع مجموعهمقالهها که نقد است، باشد؛ بیشتر به امر نوشتن و جایگاهِ نوشتن در درگیریهای نویسنده پرداخته است؛ اینکه چرا مینویسیم.
پاسخهای تاویلی از اینکه چرا مینویسیم در این مقدمه ارایه شدهاستکه این پاسخها نیز هستیشناسانه استند. مقدمه با قولی آغاز میشود که من این قول را در کتاب نقد و حقیقت رولان بارت خوانده بودم. اما در این مقدمه این قول از کافکا نقل شدهاست. طبعاً نویسندههای مدرن فکرهای مشترک باهم زیاد دارند که مشابه اند.
اما از مقدمه که وارد کتاب میشوی، میبینی که کتاب، شامل انواع مقالهها است؛ فقط خوانش و جستار و تاویل نیستند که پساساختار و پستمدرن باشند. به نظر من اگر مقدمه دربارۀ موضوع نقد در افغانستان میپرداخت یا به نقد این چهار مجموعهمقاله میپرداخت، شاید بهتر بود؛ حداقل به خواننده چشماندازی از وضعیت نقد ارایه میشد؛ در ضمن دیدگاهِ انتقادی نویسنده را در قبال کارهایی که صورت گرفتهاست، نشان میداد؛ مهمتر از همه اینکه موضع و جنبۀ گفتمانی به نقد گشوده میشد.
ما میتوانیم از دو گونه نقد سخن بگوییم: نقد شعر و داستان وَ نقدِ نقد یعنی خود نقد باید موضوع نقد قرار بگیرد؛ اینکه خود نقد موضوع نقد قرار بگیرد، بحث نقد گشودهتر میشود و به گفتمان نقد نزدیکتر میشویم. اینکه بگویم نقد وجود ندارد یا نقد وجود دارد؛ از نظر گفتمان نقد ادبی چندان راه به جایی نمیبریم؛ اگر به این پرسشها پاسخ بدهیم که چرا وضعیت نقد در افغانستان اینگونه است؟ مشکل در نقدهایی ارایهشده در چیست؟ و نقد را آسیبشناسی کنیم در حقیقت به موضوع نقد و توسعهی فهم نقد بیشتر کمک کردهایم.
به برداشت من از نظر فهم مدرن، ادبیات نقادی ما دچار فقدان فهم و نظریه است. اگرچه در این مجموعهمقاله، گاهی به صورت گذارا به این مورد اشاره میشود که این اشارهها چندان بسنده نیست؛ زیرا همۀ ما به نوعی این سخن را میگوییم که نقد ادبی در افغانستان فاقد مبنای نظریههای ادبی و فلسفی است. من نیز این سخن را در «داناییهای ممکن متن» گفتهام. اما این سخن کاویده، بررسی و گشوده نشدهاست.
اکنون فکر میکنم که گفتن این سخن که نقد ما فاقد مبنای تیوریک است؛ به گونهیی رفع مسوولیت و شانه بالا انداختن در برابر نقد است؛ زیرا درصورتی که میدانیم چنین است، پس چرا خود ما این مسوولیت را نمیپذیریم و به این موضوع، آسیبشناسانه برخورد نمیکنیم و این سخن «نقد ادبی ما از فقدان نظریۀ ادبی رنج میبرد» را به مساله تبدیل نمیکنیم و دربارۀ این مساله، پژوهش نمیکنیم و مساله را حل نمیکنیم؛ فقط میگوییم و میگذریم. یعنی اینکه به من چه! از من گفتن بود که گفتم.
نوعیت مقالهها
من مقالههایی این مجموعه را از نظر ساخت به سه گونه تقسیمبندی کردهام: مقالههای دانشگاهی و رسمی، مقالههای نیمهدانشگاهی و رسمی و خوانشها و تاویلهای آماتور.
منظور از مقالههای دانشگاهی مقالههایی است که چکیده، کلیدواژه، مقدمه، بدنه، نتیجه و منبع دارد. مقالههای نیمهدانشگاهی مقالههایی را درنظر گرفتهام که ساخت کامل مقالۀ دانشگاهی را ندارد اما منبع دارد. منظور از خوانش و تاویل این استکه منتقد خود را با یک شعر و متن ادبی درگیر کردهاست؛ برداشت و تاویل خویش را از آن متن ادبی ارایه کردهاست. اگر از کسی قولی ارایه کردهاست؛ آن قول طوری ارایه شدهاستکه منتقد از پشتوانۀ حافظۀ اطلاعاتی خود استفاده کرده و با استفاده از آن قول استنباط و استخراج را خود را داشتهاستکه این استنباط و استخراج را از کسی دیگر نگرفته است، بلکه این استنباط و تاویل از آن قول، از خودش است؛ مهم نیستکه این استنباط درست است یا نیست.
اصولاً استنباط و تاویل از آرای دیگران قابل آزمون و خطا نیست، زیرا بیشتر ارتباط میگیرد به استدلال و استنباط کسیکه از قول و آرایی تاویلی ارایه میکند و آن تاویل را برای تفهیم نظر خود استفاده میکند و به کار میبندد. اینگونه به کارگیری آرا و قول فیلسوفان و دانشمندان، کاری ساده نیست؛ از دست هر کس برآمده نیست. از دست کسانی برآمده است که مطالعات گسترده داشتهباشند و با نظریهها و آرای فیلسوفان گلنجار رفته باشند و دچار تامل و اندیشه شده باشند.
Comments are closed.