احمد مسعود: طالبان به هیچ تعهد خود به غیرقرارداد خود با آمریکا عمل نکردهاند.
گزارشگر:بهار چوپان - ۰۸ سرطان ۱۳۹۸
بخش دوم و پایانی/
برنامههای رادیو پشتونستان
بشیر مته، نثار مظلوم و سیفالرحمان سلیم
رادیو افغانستان، روزانه در فاصله میان نماز عصر و نماز خفتن، ویژه برنامهیی برای پشتونستان منتشر میکرد. این برنامه که پخش آن به سال ۱۹۴۹ از سوی کابل، آغاز شد، همزاد جنبش پشتونستان بود. جنبش «پشتونستان» کنگرۀ (خدایی خدمتگار) از قرار داد ماه جون ۱۹۴۷ منعقده «بنو» و تحریم ریفراندم جولای ۱۹۴۷ از سوی حزب «کنگره» متاثر بود. وقتی در جولای سال ۱۹۷۳ داوود خان نظام شاهی افغانستان را با کودتا ساقط کرده و قدرت را قبضه نمود، به پیروی از سیاست حزب «نشنل عوامی پارتی» پاکستان، بهجای روز «پشتونستان» روز پشتون، بلوچ و برنامۀ پشتونستان، رادیو را به پشتون و بلوچ تغییر داد و برای گردانندهگی این برنامهها افراد صاحب تجربه و لایق را مقرر نمود. ریاست امور قبایل را به وزارت سرحدات و قبایل ارتقا بخشید.
بشیر مته
بشیر مته، در سفارت پاکستان در کشور مالیزیا بهعنوان سکرتر دوم سفارت اجرای وظیفه مینمود. وقتی تحرکات نظامی از سوی «نشنل عوامی پارتی» در مناطقی از بلوچستان و پختونخوا آغاز شد، روابط افغانستان و پاکستان برهم خورد. هرچند خاندان بشیرمته از نظر سیاسی اعضا و هواداران حزب «مسلم لیگ» بودند، ولی عصبیت قومی او در برابر اقدامات ضد پشتون ذوالفقار علی بوتو تحریک شده از عهده سکرتریت دوم سفارت پاکستان در مالیزیا استعفا کرده از افغانستان درخواست پناهندهگی سیاسی کرد. طرف افغانستان به دلیل اینکه او در وزارت خارجه پاکستان کار کرده بود، درخواست او را پذیرفت و از او با احترام ویژه پذیرایی کرده در مکروریان برایش خانه بزرگ دادند و رابطه او را با جنبش جدایی خواهان پشتون پاکستان مقیم افغانستان به رهبری اجمل ختک، تأمین کردند. او وظیفه گرفت که برای برنامههای رادیویی پشتون و بلوچ که از کابل منتشر میشد، مطالب ضد دولت پاکستان، بنویسد.
بشیر، دو پسر بهنامهای عمران و بختیار داشت که من از روی محبت آنها را «تواریش» و «گاسپدین» یا آقا خطاب میکردم. بشیر مته، شخص تحصیل کرده و در گردانندهگی و تهیه مطالب رادیو ماهر بود، اما با اوضاع و محیط و مسایل افغانستان نا آشنا بود و نمیدانست که افغانستان، هیچگاه دولت – کشور پشتون نبوده و نه هم میتوانست باشد. با آنکه ظاهراً پشتونها بانی این کشور گفته میشوند و نام کشور نیز از نام قومی آنها «پشتون یعنی افغان» گرفته شده است.
مسألۀ دوم این بود که فضای افغانستان و بهویژه کابل دارای فضا و نظر وسیع – سیاسی – نبود و از اینرو، بشیر مته که آدم زود رنج بود، در اثر پیشامدهای کوچک ناراحت میشد و بعد ما ناگزیر میشدیم برای دلجویی و دور کردن پریشانیهای او به دیدار او برویم. نارضایتی و ناراحتیهای او بعضا دلایل شخصی و اکثراً سیاسی میداشتند که چند نمونه از آنها را از میان یادداشتها اینجا نقل میکنم:
تاریخ ۳۰ جولای ۱۹۷۵
نشست شامگاهی به همراه بشیر صاحب. بیچاره مأیوس است؛ از اوضاع مردم آنسوی مرز و از اوضاع اینسوی مرز. میگفت: «اسلم ختک در لاهور به زبان اردو سخن میگوید و فیض محمد خان محسود در کابل به فارسی گپ میزند، پس برای ما چه فرق میکند؟ برای ما (جدایی خواهان پشتون پاکستانی اعضای حزب نشنل عوامی پارتی ساکن کابل) که هندوستان و ایران هر دو یک حیثیت را دارند.
قانون اساسی در حال تصویب است و او (بشیرمته پاکستانی) از اجمل ختک، میخواهد که به افغانها بگوید که قانون طوری تسوید شود که سلطه پشتونها تضمین و تأمین شود. بهجای یک کابلی (شهروند افغانستان) یک فرد قبایلی باید وزیر تعین شود. توسل به اسلحه و بم و باروت چیزی را تغییر نمیدهد، شیر پاو یا هرکس دیگر، در پایان این پشتون است که قربانی میشود و پنجابیها خوشحال میشوند. باید یک طرح و برنامه اساسی و موثر آماده شود.
چه نیاز است که ما با همه به نشانه تایید نظریات آنها سر بجنبانیم بهتر است که با هم کنار بیایم و با هم صادقانه گفتوگو کنیم.
اجمل ختک، به عوض دیدار روزانه با وزیران و ضایع کردن وقت درجرگههای پشتونها اشتراک کند.
ما اینجا مهمان نیستیم و اینجا وطن ایرانیها نیست؛ اظهار نظر در مورد مسایل داخلی اینجا (افغانستان) مداخله به شمار نمییاید. همه توجه ما باید معطوف به پشتونهای اینجا باشد.
اگر امروز ما اینجا نشستهایم این از لطف و احسان مردم فارسی زبان این کشور نیست، بلکه ما اینجا از برکت پشتونها نشستهایم.
در میان پشتونها یکنفر پیشرو و اصلاحطلب نداریم. نخست باید برای گرد هم آوردن همه پشتونها توجه و کار کرد و هیچ فرق نمیکند که پشتون فاشیست باشد یا کمونیست. یک نفر جرمن، اگر فاشیست است یا کمونیست یا جمهوریخواه به سرزمین و خاک و مردم خویش وفادار است. به همین ترتیب، مردم چین یا اتحاد جماهیر شوروی اگر کمونیست باشد یا نباشد، به عوض برانداختن دولت تحکیم پایههای آن را به مفاد خود میداند و در راستای آن تلاش میکند.
اینجا همه بیسواد اند. دو سه کتاب به زبان روسی خواندهاند و واژهگان اصلاحطلبی و توسعهطلبی از روی تفنن تکرار میکنند. میگویند نگاه کنید که تاجیکستان و تاشکند چقدر پیشرفت کردهاند! بهما چه؟ مقصد ما متحد ساختن همه پشتونها و سوق دادن آنها بهسوی پیشرفت و توسعه است، به هر ترتیب که ممکن باشد، ما را به کار جهانیان چهکار؟
موصوف این سخنان را با چنان جدیت و ظرافت بیان میکند که به نظر میرسد گاه احساس میکنم او یا دیوانه خواهد شد یا مأیوس شده و فرار خواهد کرد. پس از جشن (جشن جمهوریت که سالانه یکبار در روز پیروزی کودتای داوود خان برگزار میشد) که بسیار مأیوس شده بود و میگفت با فیض محمد خان (وزیر قبایل) به جشن رفتم و دیدم که او با همه به زبان فارسی صحبت میکرد. کمپها پُر از فارسی زبانها بود؛ اما یک محل برای پشتو زبانها ندیدم.
او (بشیرمته) چنان از این مسایل متأثر است که برای آینده او نگرانم.»
به اینترتیب، مطالعه این بخش از کتابِ «فریب نا تمام» ما را در جستجوی رد پای سیاست «فارسیستیزی» و روحیه ضد زبان فارسی مروج در میان اُلتراناسیونالیستهای پشتون و نظریه منحط «افغانستان کشور افغانها» کمک میکند و روشن میسازد که این بخش از پشتونیستها در واقع متأثر از نظریات چه کسانی و پیرو کدام خط فکری – سیاسی استند.
منبع: کتابِ «فریب نا تمام» اثر جمعه خان صوفی، برگهای ۱۱۹ – ۱۲۳٫
Comments are closed.