احمد مسعود: طالبان به هیچ تعهد خود به غیرقرارداد خود با آمریکا عمل نکردهاند.
گزارشگر:حــامد علمی - ۱۷ سرطان ۱۳۹۸
بخش بیســتویکم/
آیا شما فکر میکنید که میتوانید کابل را بگیرید درحالیکه شما قوای هوایی ندارید و حکومت کابل قویتر است؟
برعکس تصور شما، رژیم بسـیار قـوی نیسـت؛ علـت بــقای رژیم کابل اشتباهاتِ ما در استفاده از قوتهایمان بود. شما دیدید که وزیر دفاع میخواست علیه آن کودتا کند و فعلاً هم گرفتاری صاحبمنصبان در داخل ادامه دارد و رژیم بالای اعضایش بیاعتبار است. همچنان از نقطهنظرِ سیاسی نتوانست جناحهای خود را باهم متحد بسازد. سیاستهای مصالحۀ ملی رژیم کاملاً با شکست مواجه شده است. فساد اداری، رشوهستانی، ظلم، اختلاس و دهها نقیصۀ دیگر در داخل رژیم کابل موجود است. فقط و فقط بقای رژیم، عبارت از استفادۀ غلط ما از فرصتها و امکانات بوده است.
شما با شورای سرتاسری قوماندانان جلسه نمودید. آیا استراتژی شورای نظار و شورای قوماندانان یکسان است؟
در شاهسلیم با قــومانـدانان دیــدم و با مشورۀ یکدیگر استراتژیِ خود را ساختیم و گفتیم رهبران و قوماندانان باید با همدیگر کار کنند. طرح ما کاملاً علیه برنامههای پاکستانیها بود. پاکستانیها میگفتند که باید از کابل جنگ آغاز شود و حکمتیار با آنها همنظر بود. ولی ما میگفتیم که باید جنگ از نقاط دوردست آغاز گردد. پاکستانیها در روز اول قبول کردند، بعداً با قوماندانان مشوره کردند و همۀ قوماندانان به یک نظر شده گفتند که عملیاتِ کابل یک اشتباه است. پاکستانیها پافشاری میکردند و حضرت صاحب را اخطار داده بودند که اگر قبول نکند، باید از پاکستان خارج شود. همۀ رهبران زیر فشار قرار داشتند تا عملیات کابل را امضا کنند. زمانیکه با جنرال درانی دیدیم، وی بسیار مغرور بود و گفت که من مانند جنرالان سابق نیستم. من استراتژی دارم و اگر شخصی استراتژی مرا قبول میکند خوب، نمیکند برود دنبال کار خویش. من گفتم از جمله اولین اشخاص که طرح شما را قبول نمیکند، من هستم. من میروم دنبال کارم و شما میدانید و کارهایتان، زیرا میدانم که برنامۀ شما ناقص است. گفتم ما قمار نمیزنیم و کاری میکنیم که به هدف برسیم.
پاکستانیها خصوصاً جنرال درانی و جنرال اسلمبیگ معلومات کافی از اوضاع نداشتند، آنها جنگ چریکی نکرده بودند و فکر میکردند که مجاهدین مانند عساکر منظم هستند، میروند موضع را اشغال میکنند و به تعقیب آنها قوای دیگری میآیند. من گفتم که مجاهدین و عساکر فرق دارند و جنگ گوریلایی با جنگ منظمِ جبههیی تفاوت دارد. این حرفها که شما میزنید، راجع به یک جنگ منظم است. به نظر ما دو مسأله کار را خراب ساخت: یکی اینکه پاکستانیها در هر مورد مداخله میکردند و دوم اینکه معلوماتشان خیلی ضعیف و ناقص بود.
آیا با شورای قوماندانان در مورد تعیین ساحۀ عملیاتی صحبت شد؟
این مسأله بسیار مشکل بود؛ زیرا اکثر جبهات منتظر مهماتِ جنگ اند و ما نمیدانستیم که در جبهاتِ دیگر چه میگذرد و مهمترین مسأله تعیین ساحات بود که ما بین خود تقسیم کردیم، اما به نظرِ ما در جنگ چریکی بسیار مهم است تا در عین ساعت در چند نقطه جنگ آغاز شود. اگر ما میتوانستیم جنگ را در ظرفِ یک هفته در چند نقطه آغاز میکردیم، موفقیت بهدست میآمد. به طور مثال اگر جنگ در جلالآباد آغاز شود، دو یا سه روز بعد راه سالنگ را مسدود بسازیم و یا میدان هوایی کندوز را زیر فشار قرار دهیم، با آن هم موثریت دارد؛ اما در عین ساعت بسیار مهم است، زیرا ما این را از مطالعۀ دقیق دشمن دریافتهایم که آنها بسیار دقیق و پلانیزه شده حرکت نمیکنند و قوای ذخیرۀ دشمن نیز موثریتِ فوقالعاده ندارد و اراضی افغانستان هم طوری نیست که قوای ذخیره در ظرفِ یک روز به ساحۀ جنگ برود و روز بعد به حملۀ دیگر اعزام شود و حکومت چنان امکاناتِ وسیع در دست ندارد.
بعد از سقوط خوست، استراتژی شما چه بود؟
بعد از فتح خوست، شورای قوماندانان به من اطلاع دادند که باید یک سلسله عملیاتِ هماهنگ صورت گیرد. به حقانی صاحب اطلاع دادم که اسماعیلخان در جبهۀ زندهجان مصروف است، باید علمیات هماهنگ را در پکتیا آغاز کنید و ما در بدخشان دست به تعرض میزنیم. من میخواستم تا حقانی صاحب به ولایت غزنی حمله کند و به آنها گفتم که غزنی بهتر است و من در ولایت بدخشان عملیات میکنم؛ زیرا حکومت در کندوز قویتر است و در کندوز مشکلات وجود داشت. شورای قوماندانان پیشنهاد کردند که باید قبل از حمله یک جلسه شورا دایر شود. من پیشنهاد کردم که جلسۀ شورای قوماندانان ضرور نیست، زیرا اگر شما یک نقطۀ مهم را در جنوب و ما در شمال فتح کنیم، با دستاورد قوی شورا دایر میگردد. در آن صورت در مسایل سیاسی دست بالاتر میداشته باشیم و میتوانیم روی استراتژی آینده صحبت کنیم. در اینزمان بازهم پاکستانیها مغرور شده و فکر کردند که مجاهدین جنوب میتوانند شهر گردیز و بعداً جلالآباد را بگیرند. بنابراین آنها در پالیسیشان تغییر آوردند زیرا فکر میکردند که بعد از فتح خوست، جلالآباد سقوط میکند و بدین سبب کمکها را بالای ما قطع کردند. پاکستانیها میخواستند تا ما سالنگ را مسدود کنیم، اما ما میخواستیم که به فیضآباد حمله کنیم و بالای نقاط ضعیفِ حکومت فشار آوریم. در اینمیان پاکستانیها بازهم ارسال مواد ارتزاقی را قطع کردند. من برایشان گفتم که ما توقع کمکِ شما را نداریم، صرف به ما اجازه دهید تا مواد خوراکی را از طریق شما به بدخشان ارسال کنیم، زیرا از تخار نمیتوانستیم مواد را به بدخشان ببریم. پاکستانیها مستقیم به استاد ربانی گفتند که ما به بدخشان یک دانه گندم هم نمیدهیم. ما به کمک به صفحاتِ شمال هیچ ضرورت نداریم. اگر ما از اول میدانستیم که پاکستانیها کمک نمیکنند، برنامۀ بدخشان را روی دست نمیگرفتیم.
شما منحیث یک فارسیزبان خود را به پاکستان بیشتر نزدیک میدانید یا به ایران؟
افغانستان فرهنگ خاصِ خودش را دارا میباشد.
ما خبر شدیم که شما با سفیر ایران ملاقات کردید. آیا این فرصت مساعد شده است که احزاب افغانی مقیم ایران با شما یکجا شوند؟
ما جدا از سفیر ایران، روابط بسیار نزدیک با برادران اهل تشیع داریم و چند ماه قبل قرارداد همکاری میان ما و حزب وحدت اسلامی به امضا رسید و روابط بسیار نزدیک با ائتلاف نیز داریم. در این قسمت، ما به همکاری ایران ضرورت نداریم؛ زیرا اینها افغان استند و جزو افغانستان میباشند.
آیا از موجودیت قوای ایران در مرز و تهدید افغانستان کدام احساس ندارید؟
این بسیار دردناک است به ما، مگر دردناکتر از آن کردارِ طالبان است که سبب دشمنی همۀ دنیا با ما گردیده است، نه تنها ایران.
Comments are closed.