گزارشگر:عبدالکبیر ستوده - ۲۵ سرطان ۱۳۹۸
بخش دوم/
علاوه بر نکاتی که ذکرشان رفت، نکات دیگری هم میتوان در نقد این فرض ظاهرگرایان و محافظهکاران گفت. این ظاهرگران و محافظهکاران، به صد زبان اعلان میکنند که ایمان و دین، یک مسألۀ شخصی و یک پدیدۀ خصوصی نیست، بلکه یک امر جمعی است. این نکته نشان میدهد که یک دین نمیتواند مال یک عده ی خاص باشد و تنها خودشان در خصوص آن حق داشته باشند. حالا اگر دین و ایمانی دینی یک پدیدۀ جمعی است و وارد حوزه عمومی میشود، بدون تردید، مورد نقد و ابرام و پذیرش و وازنش دیگران قرار میگیرد و دیگر معنا ندارد که دیگران را منع نماییم تا در بارۀ دین مردم عوام چیزی نگویند و نقدی نکنند و سخنان خود را برای خود بگویند و از خود بشنوند. سوال این است که شما چرا دین و ایمان خود را پیش خود نگاه نمیکنید و به جمع دیگران میآورید و از دیگران تسلیم و اطاعت میخواهید؟ این بحث را در بخشهای بعد بیشتر توضیح خواهیم داد.
رعایت حال و وضع دینداران عادی و عامی، به همین جا ختم نمیشود، بلکه عرصههای دیگر و فعالیتهای گروهها و جریانهای دیگر را هم در مینوردد و متأثر میسازد. بحث این است که ایمان و دین مومنان و متدینان عادی و عامی، تنها با بحثها و پژوهشهای روشنفکران دینی نمیلرزد و از بین نمیرود، بلکه خیلی از کارها و فعالیتهای فلسفی، علمی، هنری و زیباییشناسی و… نیز ایمان این گروه را خدشهدار میسازد و خط خطی میکند. مگر منطق و فلسفه را به دلیل حفظ ایمان عوامالناس، تحریم نکردند؟ مگر عارفان را بابت سخنان بیرون از درک عوامالناس، سرکوب نکردند؟ مگر هنرمندان و آوازخوانان را به همین اساس محکوم نکردند و نمیکنند؟ مگر عالمان علوم طبیعی- تجربی را به همین بهانه محروم نکردند و نکشتند و آتش نزدند؟ کسی را بهخاطر تحقیقات زیستشناسیاش مذمت کردند و دیگری را بابت تحقیقات روانشناسیاش نکوهش نمودند و دیگری را هم بهخاطر پژوهشهای جامعهشناختیاش سرزنش نمودند و… با این حساب، اگر همه پروای ایمان سست و نیمبند مردم عوام را داشته باشند، باید از فعالیتهای فلسفی و علمی و هنری و زیباییشناختی خود دست بکشند تا مبادا یک قضیه منطقی یا یک قاعده فلسفی یا یک فرضیه علمی یا یک تابلوی نقاشی یا یک آهنگ عشقی و… ایمان عوامالناس را از بین نبرد و نابود نکند.
ایکاش این پایان ماجرا میبود و ما با یک دین و یک گروهی از دینداران عوام مواجه میبودیم. اینجا، در این عالم و هم اکنون دهها دین و مذهب و صدها گروه دینی و مذهبی وجود دارد که اکثریتشان بیسواد اند و مقلد و سست ایمان. حالا اگر همه پروای ایمان نیمبند این همه متدین و مذهبی را داشته باشند، میتوان با قاطعیت گفت که کار همه ساخته است و روزگار همه سیاه و سرنوشت همه رو به تباهی و سیاهی. با این حال اگر بگویید: آقایان این دین و ایمان عامیانۀ شما جلو توسعه و ترقی و تعالی این همه مردم دیگر را گرفته است، میزنند توی دهنتان که نه آقا! ما مخالف پیشرفت و توسعه و ترقی نیستیم و دین ما نیز چنین نیست.
(۴)
اما در بارۀ دو فرض دیگری که میگوید: «ایمان و دین عامیانه ارزشمندترین ایمان و دین است (فرض دوم)» و «دین و ایمان دینی تک لایهیی و تک مرتبهیی است و نمیتوان فراتر آن گام برداشت (فرض سوم)»، چه میتوان گفت؟ آیا به درستی «ایمان و دین عامیانه»، برترین و با ارزشترین ایمان و دین است؟ آیا در وادی دینداری و در مسیر خداجویی نمیتوان گامهای فراتر از ایمان و دین عامیانه برداشت و لایههای دیگری از ایمانداری و دینمداری را به تجربه نشست؟ آیا ایمان آخرین گام خداخواهی و معنویتگرایی است؟ آیا با ایمان آوردن کار آدمی به پایان میرسد یا مراتب دیگری هم برای فتح و تصرف کردن وجود دارد؟ آیا ایمان و دین، آفت بردار نبوده و مصون از گزند اند؟ آیا ایمان و دین، در معرض بدفهمی و بد بهره برداری قرار ندارند؟ و…
در روایات دینی آمده است که ایمان و دین، ظاهری دارند و باطنی، سطحی دارند و عمقی. پیامبر بزرگوار اسلام هم گفته بود که اگر ابوذر بداند در قلب سلمان چه میگذرد، قطعاً او را تکفیر میکند یا میکشد، این در حالی بود که هر دو مسلمان و از صحابیهای بزرگوار بودند. عارفان ما هم با مطرح ساختن گونهشناسیهای «شریعت»، «طریقت» و «حقیقت»، از لایههای سهگانۀ دینداری و ایمانمداری پرده برداشتند و دینداری واقعی و راستین را عبور از شریعت به حقیقت میدانستند. عدهیی از اندیشمندان اسلامی، بین «دینداری عامیانه»، «دینداری عالمانه»، و «دینداری عارفانه»، تفکیک قایل شده اند و دینداری عالمانه و عارفانه را برتر از دینداری عامیانه، عنوان کردهاند. دکتر عبدالکریم سروش، نیز از «دینداری مصحلتاندیشانه»، «دینداری معرفتاندیشانه»، و «دینداری تجربتاندیشانه»، حرف زده است که دینداری معرفتاندیشانه و تجربتاندیشانه را برتر و با ارزشتر از دینداری مصلحتاندیشانه قلمداد کرده است. این روشنفکر دینی جهان اسلام، در جای دیگری از اسلام هویت و اسلام حقیقت، حرف میزند و اسلام حقیقت را برتر و برازندهتر از اسلام هویت میداند. محسن کدیور، روشنفکر دینی ایران، از اسلام تاریخی و اسلام معنوی، بحث میکند و اسلام معنوی را نسبت به اسلام تاریخی ارجحیت میدهد. عموم علمای دینی ما از دینداری تحقیقی (اجتهادی) و دینداری تقلیدی حرف زده اند و دینداری تحقیقی (اجتهادی) را برتر و بهتر از دینداری تقلیدی عنوان کردهاند. دکتر عبدالکریم زیدان، در کتاب «الوجیز فی اصول الفقه» خود مینویسد: «الاصل فی الشریعه ذم التقلید، لأنه اتباع بلادلیل و لابرهان، فضلاً عما یؤدی الیه من تعصب ذمیم بین جموع مقلدین»، (در شریعت، اصل بر ذم و نکوهش تقلید است، چون تقلید پیرویی است بدون دلیل و برهان، علاوه بر اینکه تقلید سبب تقابل و تعصب مذموم بین مقلدان میشود).
نکات فوق نشان میدهد که دینداری تک لایهیی و تک مرتبهیی نبوده و نیست. همچنان نکات فوق، واضح میسازد که دینداری عامیانه سطح نازلهیی دینداری است و تمام مومنان و متدینان مکلف اند که از این سطح عبور کنند و به لایههای عمیقتر و سطوح برتر حرکت نمایند و در هیچ سطحی و مقامی توقف نکنند و دلخوش ننمایند.
علاوه براین، در دینداری ما با موجودی مطلق و وصفناپذیر و لایتناهی مواجه هستیم که برتر از سطح فهم و درک ما آدمیان است. به دلیل محدود بودن ذهن و ضمیر و زبان انسانی، این مواجه نیز محدود و ناقص و ناتمام است. بنابراین، هر نوع فهم و درک ما از خداوند و امور الهی، به قامت انسانی خودمان است که احتمال صواب و خطا را دارد. علاوه براین، این فهم و درک، تاریخی هم است و به همین دلیل کهنه میشود و کارآمدی و کارایی خود را از دست میدهد. کما اینکه این فهمها میتواند ظالمانه و ذلیلانه و غیرانسانی باشد. همچنان امکان دارد که مومنان و متدینان از دین و آموزههای دینی خود، بهرهبرداریهای ناصواب بکنند و از دین خود سوءاستفاده نمایند. تاریخ دینداری، در واقع، تمام این نکات را به رُخ ما میکشد و از آن پرده بر میدارد. این در حالی است که دینداری عوام بیشتر از همه در معرض این بدهمیها و بد بهرهبرداریها قرار دارد. مگر خود علمای دینی از بددینی و بیپروایی دینی خود این مومنان و متدینان عامی و عادی به تنگ نیامدهاند؟ (برای مطالب بیشتر در این خصوص، رجوع کنید به مقالۀ صاحب این قلم، تحت نام «معجزۀ نقد ایمان دینی»).
مروری به قرآنکریم هم نشان میدهد که اسلام و ایمان اولین و آخرین گام دینداری و معنویتگرایی نیست. کسی نمیتواند به محض ایمان آوردن همه چیز را نهایی شده فکر کند و از صدها آزمون الهی و دینی سرباز زند. یک مومن و متدین باید آزمون بدهد و به مقتضای ایمان خود عمل کند و از سطح اسلام به سطح ایمان و از سطح ایمان به سطح اسلام و از سطح ایمان به سطح ایمان نو و از اسلام و ایمان به سطح خشیت و از سطح خشیت به سطح عشق و محبت پرواز نمایند و لحظهیی در یک سطح متوقف نگردد. (در این باره، بنگرید به مقالههای من زیر نام «پیامبر منتقد: نقد ایمان دینی» و «اسلام و ایمان، خشیت و محبت»).
همچنان قرآنکریم به روشنی به ما میگوید که مومنان و متدینان با یک ایمان و دین مواجه نیستند. ما در کنار ایمان صادقانه و مخلصانه، ایمان کاذبانه و ایمان منافقانه و ایمان ظالمانه و ایمان فریبکارانه و ایمان مشرکانه و ایمان کافرانه و ایمان تاجرانه و کسبه کارانه و ایمان فخرفروشانه و منتگذارانه و ایمان توهینگرانه و تحقیرگرانه و ایمان وهمآلود و توهمآمیز و… را هم داریم. ما ایمانی را داریم که به اباطیل و موهومات و خرافات و هزیانات تعلق میگیرد، ایمانی داریم که به بتها و طاغوتها تعلق میگیرد، ایمانی داریم که ما را به سرسپردهگی کورکرانه وا میدارد، ایمانی داریم که متعلق آن بازاری و ابزاری است، ایمانی که به بدی امر میکند، ایمانی که نامقدسها را مقدس میسازد، ایمانی که پروای حقایق و واقعیتها را ندارد، ایمانی که به عدالت و اعتدال عنایت نمیکند، ایمانی که عهدها و پیمانها را به هیچ میگیرد، ایمانی که آگاهی و خودآگاهی نمیآورد و حتا خودآگاهی را هم از آدمی میگیرد، ایمانی که مانع جهد و جهاد و مجاهدت انسانها میشود، ایمانی که نفاق میافگند و جدایی میآورد، ایمانی که جنگ میافروزد و کینه میآفریند، ایمانی که مانع فسادپیشهگی و زرع سوزی و نسلکشی و… نمیشود، ایمانی که نجابت دنیوی و نجات اخروی نمیآورد، و… آری، ما با ایمانهای و دینهای مواجه هستیم که صد آفت دارد و صد آفت بر میدارد و تا آنجا میرود که به بدی امر میکند و با ظلم و بیعدالتی و کفر و فسق همشیره و همنشین میشود و ماهیت الهی خود را از دست میدهد. (برای توضیح بیشتر، بنگرید به مقالههای من زیر عنوان «پیامبر منتقد: نقد ایمان دینی» و «ایمان نمایی ایمان»).
به همین دلایل است که بنده بارها عنوان کردهام که بزرگترین مسوولیت مومنان و متدینان و عالمان دینی و روشنفکران دینی، رسیدهگی به دین و ایمان خودشان است. دین و ایمان دینی، باید بسان تمام پدیدههای دیگر نقد گردد و بررسی شود. هر چیزی که نقد نگردد، کهنه میگردد و پژمرده میشود و نشاط و سرزندهگی خود از از دست میدهد و حتا به یک امر مخرب و ویرانگر مبدل میگردد. فرق نمیکند که ایمان و دین عامیانه باشد یا عالمانه یا عارفانه یا دین داعشیان یا دین دانشیان و… دینداری مهم است، اما نقد و بررسی معرفت دینی و عملکرد دینداران هم مهم است. نمیشود به بهانهیی ارزش حفظ ایمان عامیانه، دهها ارزش تحقیق و پژوهش و نقد و انتقاد و و آزادی و آگاهی و … را از مردم بگیریم و همه را از حرکت و پیشرفت ایمانی و معنوی باز بداریم.
Comments are closed.