- ۲۰ ثور ۱۳۹۴
فهیم دشتی/دو شنبه ۲۱ ثور ۱۳۹۴
بازی خونین و پیچیدهای که نزدیک به نیم قرن در جغرافیایی به نام افغانستان جریان داشت، به پایانِ خود نزدیک است. این بدان معنا نیست که پایانِ این بازی بهزودی و بدون مانع و چالش اتفاق خواهد افتاد؛ ولی این نکته روشن شده که پایان این بازی آغاز گردیده و رفتهرفته، شدت و سرعت مییابد و بالاخره به انجام میرسد.
این نوشته یک تحقیق نیست که بر مبنای آمار و ارقام یا منابع و اطلاعاتِ ثبتشده، استوار باشد؛ بلکه با توجه به معلوماتِ موجود و قابل دسترس برای همه، در ابعاد مختلف، یک تحلیل از وضعیتِ کنونی و آیندۀ احتمالیِ افغانستان در پیوند به مناسبات داخلی، نقشآفرینی در منطقه و حضور در خانوادۀ جهانیست که نه به عنوان یک پیشگویی، بلکه به مثابۀ یک پیشبینی (با تأکید بر تفاوت پیشگویی و پیشبینی) مطرح میشود.
قابل ذکر است که در بخشهایی از این نوشته، پرسشهایی در ذهن مخاطب ایجاد میشود که عمدتاً با اشاراتی به بخشهای دیگر تلاش خواهد شد پاسخها ارایه شوند؛ ولی یک تصویر جامع، تنها در صورتی بهدست میآید که از آغاز تا پایان، به این نوشته به عنوانِ یک تحلیلِ واحد نگریسته شود.
۱-۳-۴ تشکلهای سیاسی
احزاب سیاسی در افغانستان کارنامۀ خوبی ندارند، به همین دلیل هم است که در سیزده سال گذشته با وجود تلاشهای زیاد داخلی و خارجی و سرمایهگذاریهای فراوان، هنوز احزاب سیاسیِ معیاری و مورد حمایتِ مردم در افغانستان شکل نگرفتهاند.
تشکلهای سیاسی(بیشترینه چپ و راست) در افغانستان، در اوایل نیمۀ اخیر قرن گذشتۀ میلادی پا به عرصۀ وجود گذاشتند؛ ولی عوامل داخلی و بیرونیِ فراوانی سبب کشیده شدنِ پای این تشکلها به صحنههای درگیریهای خونین شد و به همین دلیل، اعتماد عامه بر احزاب سیاسی، جداً خدشهدار گردید.
در سالهای پس از سرنگونی طالبان، تلاشهای جستهگریختهیی به منظور تشکیل احزاب سیاسی مطابق معیارهای عصری یا احیای احزاب گذشته بر مبنای این معیارها و یا تجدید برخی از احزاب موجود در مطابقت با معیارهای عصری صورت گرفت که نتایج چندانی به همراه نداشت.
در حال حاضر، شماری از گروههایی که حزب خوانده میشوند و در حقیقت، باقیماندۀ احزاب چپ و گروههای مجاهدین استند، نفوذ بیشتری در میان مردم دارند؛ درحالی که از لحاظ ساختاری، نمیتوان حزب سیاسی خطابشان کرد، چون هنوز با معیارهای دورۀ بحران رهبری میشوند.
احزابی که ظاهراً تلاش شده با معیارهای عصری بهوجود بیایند، کم نیستند؛ اما این احزاب نه نفوذی ندارند و نه هم برنامههایی که بتواند در گام نخست به ایجاد نفوذ آنها کمک کند و بعدا از طریق نفوذ بهدست آمده، به تغییرات اجتماعی بپردازند. این احزاب بیشتر از سوی نهادهای غربی یا هم از سوی استخباراتِ منطقه و جهان تمویل میشوند و مبدل شدنشان به احزاب سیاسی با نفوذ، بعید به نظر میرسد.
حالا که قرار است نظام سیاسی افغانستان به نوعی مختلط پارلمانی و ریاستجمهوری مبدل شود، نیاز به ایجاد احزاب سیاسی معیاری، بیشتر از هر زمانی متصور است.
از همین حالا، تلاشهایی به هدف ایجاد این چنین احزاب آغاز شده. در اینجا نام بردن از افراد یا گروههایی که به تشکیل اینچنین احزاب اقدام کردهاند، درست به نظر نمیرسد؛ ولی ما به سوی تشکیل حداقل چهار حزب سیاسیِ بزرگ روان هستیم که تا انتخابات آیندۀ ریاستجمهوری و انتخابات پارلمانی بعد از آن، به دو قطب اصلی مبارزاتِ سیاسی مبدل خواهند شد.
۱-۴ اقتصاد
از دید اقتصادی، افغانستان یکی از فقیرترین کشورهای جهان است؛ این در حالیست که ظرفیتهای بالقوۀ اقتصادیِ افغانستان در حدیست که میتواند اقتصاد این کشور را کاملاً متحول کند.
در نزدیک به یک و نیم دهۀ اخیر، افغانستان فرصتهای خوبِ اقتصادی داشت. کمکهای میلیارد دالری جامعۀ جهانی، سرازیر شدن بیحساب پولِ فیزیکی مورد نیاز اقتصاد جنگ، عواید ناشی از تولید و قاچاق مواد مخدر و مقدار اندکی سرمایهگذاریهای داخلی و خارجی، اقتصاد افغانستان را در مقایسه به دوران طالبان و سالهای قبل از آن، متحول کرده؛ ولی نیاز است که حالا این اقتصاد کاذب ـ یا به تعبییری، پوقانهیی ـ به یک اقتصاد مبتنی بر پایههای اقتصادی مدرن که در جهان امروزی معمول است، تبدیل شود و برای این تغییر، شرایط نسبتاً قابل ملاحظهای در حال ایجاد شدن است.
یکی از این ظرفیتها، موقعیت ترانزیتی افغانستان است که میتواند به عنوان یک چهارراه میان آسیای میانه و جنوب شرق و غرب آسیا، نزدیکترین مسیر مبادلۀ کالاهای تجارتی باشد.
این موقعیت جغرافیایی ـ اقتصادی، تازه ایجاد نشده؛ ولی تحولات در منطقۀ ما فرصتِ استفاده از این موقعیت را بیشتر از هر زمانِ دیگری مساعت خواهد ساخت.
حضور چین به عنوان دومین اقتصاد برترِ دنیا در همسایهگی افغانستان، رشد اقتصادی هند، احتمال جهش دوبارۀ اقتصادی ایران (در صورتی که مذاکرات هستهیی آن کشور با غرب به نتیجه برسد که به گمان اغلب و با توجه به نشانهها و پیشرفتهای موجود، خواهد رسید) و تلاش پاکستان برای احیای اقتصادش، نیاز استفاده از مسیر افغانستان برای این کشورها و همسایهگانِ دور و نزدیکِ دیگر افغانستان را بهشدت افزایش میدهد.
یکی از نمونههای توجه به استفادۀ ترانزیتی از مسیر افغانستان، پروژۀ خط ابریشم است که چین بر آن تأکید دارد.
تلاش برای آمادهسازی بندر چابهار برای استفادۀ تجاری افغانستان و توجه بر ایجاد شاهراههای تجارتی از چابهار تا آسیای میانه و و صل شاخۀ دیگر آن به پاکستان و از طریق آن کشور تا هند، در طرحهای اقتصادی ایران، نمونۀ دیگریست که موقعیت افغانستان به عنوان یک شاهراه تجارتی را برجسته میسازد.
هند، پاکستان و کشورهای آسیای میانه نیز در این زمینه طرحهایی دارند؛ ولی همۀ این طرحها به ثبات امنیتی افغانستان پیوند خورده، ثباتی که به نظر میرسد در سالهای آینده تأمین خواهد شد. (در این مورد زیر عنوان امنیت و ثبات، توضیحات بیشتری داده میشود).
Comments are closed.