احمد مسعود: طالبان به هیچ تعهد خود به غیرقرارداد خود با آمریکا عمل نکردهاند.
- ۱۱ اسد ۱۳۹۸
بخش نخست/
در سال ۲۰۱۷، الکس هانولد سنگنورد امریکایی کاری را کرد که به عنوان یکی از بزرگترین شاهکارهای ورزشی در همۀ زمینهها تا کنون شناخته شده است. او دیوارۀ مرتفع الکاپیتان معروف به الکپ در پارک ملی یوسیمیتی را که حدود ۹۰۰ متر ارتفاع دارد، بدون طناب و تجهیزاتِ ایمنی صعود کرد.
این دیواره بیش از ۹۰۰ متر ارتفاع دارد و از بلندترین آسمانخراشِ دنیا بلندتر است و دوبرابر ارتفاعِ ساختمان امپایراستیت است. این موفقیت جالب توجه، موضوع فیلمِ مستند انفرادی آزاد (فری سولو) شد که نامزد جایزۀ اسکار هم بود.
الکس هانولد دربارۀ ترس و چگونهگی غلبه بر آن چنین میگوید:
۱. برای گسترش کنج راحتیِ خود گامهای تدریجی بردارید
الکس میگوید: صحبت از «غلبه بر ترس» زمانی مفید است که در موقعیتی قرار داشته باشید که بخواهید بپرید یا شیرجه بزنید. در مقیاس وسیعتر، فقط باید کنج راحتی (کافورت زون) خود را گستردهتر کنید تا دیگر چیزی برایتان ترسناک نباشد».
الکس میدانست که الکاپیتان بسیار عظیم و خیلی دشوار است و فقط به سادهگی با «آمادهگی روحی» و باور قلبی نمیشد حریف آن شد؛ از اینرو سالها تلاش کرد تا کنج راحتیِ خود را گستردهتر کند. از زمانی که در سال ۲۰۰۷ دیوارهنورد حرفهیی شد، شروع به برداشتن قدمهای کوچکی با انواع تکنوردیهای آزاد کرد و صعودهایی مشابه آن را آزمود. هرچند الکپ، کاری بود کارستان: اما او میگوید «برای من شخصاً فقط گامهای کوچک بسیار بود».
او میگوید که باید بهتدریج کنج راحتی خود را گسترش دهید و این کار همزمان به شما کمک میکند تا بر اضطراب اجتماعیِ خود چیره شوید.
۲. آمادهگی، آمادهگی و بازهم آمادهگی!
در سال ۲۰۰۸، الکس، از هف دوم (نیمه گنبد) که صخرۀ عظیم دیگری در پارک ملی یوسیمیتی است، صعود کرد. او قبول دارد که آمادهگی نداشتن اشتباهی بوده که او را تا لب مرگ رساند.
لحظههایی در طول صعود وجود دارد که ذهنش را به «وحشت» میاندازد: او به خاطر میآورد: «کمی ازهمپاشیدهگی از هرنوعی که فکرش را بکنید» و بعد از آن درست در نزدیکی رسیدن به پایان صعود، او احساس میکند که نمیتواند به گیرهیی که در برابرش هست، اعتماد کند و ترس در وجودش جاری میشود. او موفق میشود که خودش را جمعوجور کند و تا پایان مسیر برود اما قبول دارد که در لحظههایی ترس در جانش رخنه کرده است. او میدانست که برای صعود الکاپیتان باید برنامه و نقشۀ مناسبی داشته باشد.
آمادگی الکس دو سال طول کشید وخیلی پیچیده و گسترده بود. دشوارترین بخشِ آن را شاید بتوان «بولدر» نامید. که در نهایت یا نیاز به پرش داری یا به حرکتی مثل لگدی محکم. او حرکات کششیِ مختلفی را تمرین کرد تا احتمال موفقیت خود را بالاتر ببرد: «هرچه انعطافپذیری بیشتری پیدا میکردم، همۀ حرکات برایم آسانتر میشد.»
۳. تصـور و تجسـم
یکی از عناصر اصلی آمادهگی الکس تمرین ذهنی صعود بود. به طوری که در حافظۀ خود ثبت کرده بود که دستهایش را کجا و به چه ترتیبی باید قرار دهد. الکس توضیح میدهد: «اما تجسم واقعی، مرحلۀ پیشرفتهتر کار است. چه حسی دارد وقتی من به اعماق درۀ زیر پایم نگاه میکنم درحالیکه پایم را بر لبۀ خیلی خیلی نازکِ سنگ گذاشتهام و باید برای حفظ جانم به آن اعتماد کنم؟»
با فکر کردن به همۀ این مسایل او میداند که «وقتی بالای صخره هستم نباید لحظهیی پیش بیاید که ناگهان احساس کنم چیزی هست که قبلاً در نظر نگرفتهام یا آن را هرگزتجسم و تصور نکردهام».
او میگوید: «یکی دیگر از تواناییهایی که با تجسم به دست میآید، تصور کردن همۀ موقعیتهایی است که ممکن است هرگز هم پیش نیایند، یا نخواهی که پیش بیایند. خوب است که تجسم کنم چه میشود اگر پایم بلغزد که برای من به معنای سقوطی مرگآفرین است یا اینکه از یکی از ضربههای لگد محکم استفاده کنم اما موفق نشوم. باید همۀ طیفهای گوناگونی که ممکن است رخ دهد را تجسم کنم تا هیچچیزی نتواند مرا غافلگیر کند».
Comments are closed.