احمد مسعود: طالبان به هیچ تعهد خود به غیرقرارداد خود با آمریکا عمل نکردهاند.
- ۲۶ اسد ۱۳۹۸
فردا ۲۸ اسد سال ۱۳۹۸، مصادف با صدمین سالروز استرداد استقلال افغانستان از انگلیس است. بزرگداشت از چنین روزی از چندین زاویه مهم و قابل تأمل است. نخست اینکه: کسب استقلال، به معنایِ تولد دوبارۀ دولتها و ملتها در نظام بینالملل به شمار میرود و پس از یکچنین اتفاقیست که سایر دولتها به برقراری مناسبات با کشورِ تازهمستقلاعلامشده در پرتوِ قواعد بینالملل مبادرت میورزند. دوم اینکه: کسب استقلال، نقطۀ غلیانِ شور و آگاهیِ یک ملت در مسیر دستیابی به پیشرفت و توسعه است و در واقع استقلال، دستمایۀ رسیدن به کمال و بهروزی تلقی میشود. سوم اینکه: تجلیل و یادآوریِ هرسالۀ استقلال، نقطۀ وصل تاریخیِ ساکنانِ یک کشور برای ایجاد و تقویتِ یک هویت ملیِ مستحکم و خدشهناپذیر ارزیابی میگردد. و چهارم اینکه: استقلال و جمیعِ ارزشهای مادی و معنوییی که حولِ آن تعریف میشوند، به ساختمانی شباهت میرساند که اگر یک شخص و یا یک نسل آن را بنیاد گذاشته، نسلهای بعدی و قهرمانانِ آینده رسالتِ محافظت از آن را به دوش میکشند.
واژهها و عبارتهایِ این ستون، بیشتر حولِ زاویۀ چهـارم میچرخد.
امانالله خان پادشاه افغانستان نماینده و سلسلهجنبانِ نسلی شد که آرزویِ استقلالِ کامل و بیقیدوشرط در تنظیم امور داخلی و خارجی را در سر پرورانده بودند و به دنبالِ فرصتی مناسب برای تحققِ این مأمولِ بزرگ میگشتند. در هیچ حالتی، نمیتوان و نمیباید نقش پُررنگِ امان الله خان در استرداد استقلالِ کشور را نادیده گرفت؛ چه اینکه او در گذشته شاهزادۀ همنشین و شبنشینِ مشروطهخواهان و منورالفکرانِ استقلالطلب و ترقیخواه بود و پس از پوشیدن قبای پادشاهی نیز کمر به تحققِ آن ایدهها و آرمانها بست. مسلماً اگر شخصِ اولِ مملکت سودایِ استقلال در سر نمیداشت، داعیۀ استقلالطلبیِ سایر روشنفکران و مبارزان، چانسِ کمتری برای پیروزی مییافت. از این منظر، امانالله خان کسیست که خلاف سنتِ سیاسی پدر و پدربزرگش، استقلال در سیاستِ داخلی و خارجی را هستۀ آغازینِ پیشرفتِ افغانستان میشمارد و بهجای آنکه در مقابلِ این آرمان متعالی مردم قرار گیرد، خود را در مسیرِ تحققِ این آرمان و در نقش فرماندهیِ نیروهای استقلالطلب قرار میدهد و برای خود و مردمش افتخار میآفریند و تولدی دوباره را برای افغانستان در نظامِ دولتها رقم میزند.
اما پس از امانالله خان کیست که نداند استقلالِ افغانستان با توفانها و امواجِ سهمگینی مواجه شد که میتوانست حاصلِ تمام رشادتهایِ گذشته را بر باد دهد. دو موجِ بسیار بزرگ و عمدهیی که در نبود مقاومت و جانفشانی قهرمانانه، میتوانست استقلال و حاکمیت و غرور ملیِ کشوری به نامِ افغانستان را درهم بشکند؛ نخست تجاوز ارتش سرخِ شوروی و دوم تجاوز سیاهِ پاکستان در پوشش تحریکِ طالبان بود و در هر دو برهۀ بسیارحساس، شهید احمدشاه مسعود با نبوغ نظامی، منشِ قهرمانانه و بینش استراتژیک، توانست بینیِ نیروهایِ متجاوز را بر خاک بمالد و نقشههایِ آنها برای درهمشکستنِ استقلال افغانستان را نقشبرآب سازد.
برای درکِ شهید مسعود و نگاهِ راهبردی او به استقلال، کافیست این سخنِ تاریخیِ وی را به یاد بیاوریم: «اگر آزادیِ ما زیر سؤال برود، اگر غرور ملیِ ما درهم شکسته شود، اگر استقلالِ ما نابود گردد؛ زندهگی برای ما کوچکترین لذت و ارزشی ندارد.» و از آن بالاتر، آنجا که در سختترین شرایط نبرد با پاکستان میگوید: «به خدا سوگند حتا اگر به اندازۀ کلاهم جاىِ ماندن در این سرزمین را داشته باشم، مىمانم و مقاومت مىکنم.»
با این اوصاف، باید گفت که امانالله خان بنیانگذارِ استقلالِ افغانستان است و احمدشاه مسعود پاسدار و نگاهدارندۀ آن در برابر امواجِ بزرگِ جهانی و منطقهیییی است که بیهیچ شکی استقلال و حاکمیت و غرور ملیِ مردمِ افغانستان را نشانه گرفته بودند. امانالله خان، در سردی و کرختیِ بهجا مانده از آتش جنگ جهانی اول، با زیرکیِ تمام توانست پرچمِ استقلال را برافرازد و مسعود در کوران و بزنگاهِ جنگِ سرد و در فترتِ حاصل از پایان آن، توانست این پرچم را با جلایی دوباره افراشته نگاه دارد.
اینکه امانالله خان «غازی» و «سردار جنگ استقلال» و مسعود «قهـرمان ملی» و از آن بالاتر «فاتح جنگ سرد» خوانده میشود، محصولِ این دلالتهای تاریخیست. اما کسانی که این دلالتهای تاریخی را وارونه و یا در تقابل با هم جلوه میدهند، بدون شک نه منادیِ راه مسعودند و نه ادامهدهندۀ راه امانالله خان. آنها انسانهایِ بیمار و عقدهمندی هستند که اگر مجالِ بیشتری پیدا کننـد، تمام ریشههای وحدت و هویت ملی در افغانستان را خواهند خشکاند.
Comments are closed.