احمد مسعود: طالبان به هیچ تعهد خود به غیرقرارداد خود با آمریکا عمل نکردهاند.
گزارشگر:جلیل روشندل - ۱۷ دلو ۱۳۹۱
بخش نخست
در ۱۹۹۲ تقریباً همزمان با نظریۀ هانتینگتون که بیشتر به عنوان «برخورد تمدنها» در تاریخ اندیشۀ سیاسی به ثبت رسیده است، اندیشمند دیگری به نام فرانسیس فوکویاما که یک مورخ و فیلسوف جاپانی ـ امریکایی نسل دوم است، کتابش را بر اساس نظریهیی که «پایان تاریخ» نام گرفته بود، منتشر کرد.
علیرغم اینکه فوکویاما ناچار شد توضیحات متعددی بدهد تا منظورش را از «پایان تاریخ» کاملاً تفهیم کند، ولی در هر حال این نظریه به عنوان یک نظریه پرتعارض در خلال دو دهۀ اخیر بارها و بارها مورد بحث و گفتوگو قرار گرفتهاست. حتا سامویل هانتینگتون -استاد پیشین فوکویاما- نظریۀ او را اشتباه نامید و به او تذکر داد که بیش از اندازه بر آن تأکید کرده است.
اصل اندیشۀ فوکویاما پیشتر در نشریۀ امریکایی «منافع ملی» (۱۹۸۹) منتشر شده بود، ولی چند سال بعد از انتشار آن مقاله، فوکویاما هم مانند هانتینگتون به انتشار کتابی در همان زمینه دست زد، و اگرچه با استواری کمتری، به دفاع از نظریۀ خود پرداخت.
فوکویاما که تحصیلات دورۀ لیسانس خود را در ادبیات تطبیقی شروع کرده بود، برای مدت ششماه به پاریس رفت تا در مکتب «ژاک دریدا» و «رولاند بارتز» درس بخواند، اما پس از تجربیات دلسردکنندهیی که داشت، به امریکا بازگشت و در دانشگاه هاروارد مدتی هم از شاگردان ساموئل هانتینگتون بود.
رسالۀ دکترای فوکویاما در خصوص دخالت شوروی در خاورمیانه، نشانگر توجه او به مسایل شوروی سابق بود. به همین لحاظ فروپاشی شوروی برایش منشأ و منبع تغذیۀ فکری ذیقیمتی محسوب میشد که اتفاقاً در آن زمان سخت مورد توجه نظام بینالمللی هم بود. فوکویوما پس از دریافت درجۀ دکترا، در موسسۀ امریکایی مطالعه و توسعۀ «راند» به کار مشغول شد.
خطای محاسباتی
اندیشۀ «پایان تاریخ» برآیند مجموعهیی از عوامل است که وابستهگی به «راند»، ضرورت مطالعه و نگارش در مورد مسایل مهم جهانی در مقطعی حساس، و البته سوژۀ داغی مانند پایان سلطۀ هفتادوپنجسالۀ شوروی، بخشهایی از آن بود. مجموع این عوامل ذهن خلاقِ فوکویامای جوان را به فعالیت واداشت و این تصور خوشآیند و خوشبینانه که دیگر ستیز میان ابرقدرتها پایان یافته و لیبرال دموکراسی سلطه خواهد یافت، از آن ناشی شد. عصارۀ اندیشۀ «پایان تاریخ» فوکویاما این است که عصر ستیز کهن بر سر ایدیولوژیهای سیاسی به سر رسیده و دموکراسی لیبرال مسلط و پیروز شدهاست.
از همان آغاز این اندیشه با معارضهای گوناگون و حتا بدفهمیهایی روبهرو شد. از جمله اینکه برخی فکر کردند منظور فوکویاما این است که دیگر رویدادهای روزمرۀ تشکیلدهندۀ تاریخ رخ نخواهند داد. در حالی که منظور فوکویاما فقط این بود که تحول ناشی از فروپاشی امپراتوری کمونیسم به معنی بایگانی شدن آن مقطع از تاریخ جهان و به عبارت دیگر، به تاریخ پیوستن کمونیسم است.
از این لحاظ اندیشۀ فوکویاما در مورد دوران پس از جنگ سرد، تا حدودی به نظریات استادش ساموئل هانتینگتون نزدیک میشود و یا حداقل میتوان گفت آبشخور هر دو نظریه، پایان امپراتوری کمونیسم است و هر دو اندیشمند تحت تاثیر اوج و فرود روابط بینالمللی در دوران جنگ سرد قرار داشتهاند. تشابه دیگر دو اندیشه در این است که هر دو در پیشبینی روند تحولات آینده، نظریات خوشبینانهیی را مطرح کردهاند که دستکم در حال حاضر، مورد چالش قرار دارد به حدی که در درستی هر دو میتوان تردید کرد. شاید در مقطعی آنچنانی خوشبینی فلسفی بیشتر معنی پیدا میکرد، اما امروز آن خوشبینیها جایش را به شک و تردید دادهاست.
دیری نپایید که نظریۀ «پایان تاریخ» فوکویاما با ظهور حکومت اقتدارگرای روسیه، رشد عظیم اقتصادی چین، و شکست آرمانهای نومحافظهکاران امریکایی در عراق، با چالشی حیاتی و حساس مواجه شد. لیکن فوکویوما همچنان بر این باور بود که بنیان اندیشۀ «پایان تاریخ» استوار و پابرجا است. وی برای نخستین بار در سال ۲۰۰۸ در مصاحبهیی با ماتیو فیلیپس از مجلۀ نیوزویک بهطور تلویحی پذیرفت که حملۀ نظامی به عراق، اقدام برای تعویض رژیم و جابهجایی صدام حسین در حقیقت با اصل «پایان تاریخ» در ستیز است. امروز با بازگشت ولادمیر پوتین به ریاستجمهوری فدراسیون روسیه و تحقق نیافتنِ دموکراسی در بسیاری از نقاط دنیا و به ویژه خاورمیانه، دیگر تردیدی نیست که دموکراسی لیبرال نتوانستهاست بر عرصۀ روابط بینالمللی چیره شود و نظریه فوکویاما بیش از پیش خوشبینانه بوده است.
افزون بر آن، آموزههای تحولات مصر، عراق، افغانستان و بخشهای دیگری از جهان نشان میدهد احتمالاً فوکویاما در محاسبات خود خطا کرده است.
در مصاحبهیی که پیشتر به آن اشاره شد، فوکویاما به دو نکتۀ مهم اشاره میکند. اولاً اینکه درک او از تاریخ، درکی «مارکسیستی» بوده و اینکه دموکراسی حاصل یک فرآیند گستردۀ نوسازی در هر کشور است. فوکویاما که مدتی به نومحافظهکاری نزدیک شده بود، در این مصاحبه از مواضع نومحافظهکارانۀ خود عدول کرده و اقرار میکند که نومحافظهکاران خیال میکردند کاربرد فشار سیاسی میتواند حرکت به سوی دموکراسی را شتاب بخشد، در حالی که نهایتاً این بستهگی به جوامعی دارد که خواهانِ پیمودن این راه هستند.
Comments are closed.