احمد مسعود: طالبان به هیچ تعهد خود به غیرقرارداد خود با آمریکا عمل نکردهاند.
گزارشگر:پوهاند دوکتور حبیب پنجشیری - ۰۹ سنبله ۱۳۹۸
مقدمه
مدرنیسم یا مُدرنیته، واژۀ فلسفی ـ اجتماعی است که مـُـعـرف نشانهها، تولیدات یا مدلهای فنآوری معاصر را معرفی کرده و در برگیرندۀ رشد و توسعه در ابعاد فنی و انسانی و افادههای صنعتی شدن میباشد. مدرنیسم یا نوگرایی به مرحلهیی بر میگردد که انسان خود را شناخت. در واقع از هنگامی ناشی میشود که مقولۀ خرد با ظهور دورۀ روشنگری به عنوان برترین خصایل انسانی مطرح شد.
مـُـدرنیته، بـُـرشی از تکامل دانش بشری است که بر اصول خرد، پایهگذاری شده است. مدرنیسم واردآوردن تغییر در آنچه کهنه است را به تصویر میکشد و گستردهگی آن در تجارب و فلسفه نهفته است. آنچه در اواسط قرن ۱۹ میلادی شکل گرفت، مدرنیسم خوانده شد و اصطلاحاً به حرکتهایی که به منظور سرنگونی بعضی از مدلهای رایج، منتج شده اطلاق میگردید.
اعتقاد همهجانبه به نوگرایی و باور به بهرهگیری دولتها از نظریات علمی و اجتماعی و رخنه در کلیه مسایل اجتماعی همزمان بود. با رشد نیازهای اقتصادی، بروکراسیهای عریض و طویل و این پدیدهها در درازنای تاریخ از دوران ایجاد تا همین اکنون پهنا و گستردهگی یافته اند. با گذشت زمان، دگرگونیهای در جوامع موجب کمرنگ شدن بسیاری از ارزشها در دنیای مـُـدرن گردید. کاهش منابع طبیعی، جنگها، آلودهگی محیط زیست، توقعات جدید در فضاهای کاری، گرایشات اجتماعی، بروز مسوولیتها و سازمانها ـ کارآفرینان را وا داشت که نسبت به همدیگر بیاعتماد گردند و این امر باعث تشدید تضادهای اجتماعی شد که پیامد آن تضعیف سازمانهای سیاسی، اجتماعی، صنعتی، ایجاد مانع در راه توسعۀ تکنالوژی و جلوگیری از آموزشهای همگانی در جوامع غربی را ارایه کرد.
ریشنلیسم (خردگرایی)، دیوانسالاری و بهرهگیری از فن آوریهای مـُـدرن نه تنها این که آزادی انسان را اعتلا نبخشید بلکه محدودیت بیشتری را به وجود آورد و عامل فروپاشی و عدم سازگاری با عقلگرایی ـ ابزاری را ایجاد نمود که انسان را ناخودآگاه با سازمانها تلفیق داد.
مدرنیسم در اواخر قرن ۱۹ میلادی عمدتاً از کشور فرانسه سربرآورد و از آنجا به سرزمینهای دیگر گسترش یافت. در حرکت عظیم مـُـدرنسازی و فتح یک به یک سنگرهای طبیعت از سوی انسان، تردیدهایی پدیدار شد. نیچه ـ اولین متفکر بزرگی است که در مقابل همه ارزشها و آرمانهای مـُـدرن ایستاد و از چند و چون آنان سوال کرد و کوشید آنرا مورد نقد و بررسی قرار دهد و با ظهور جنگ جهانی اول و دوم امید به پیشرفت مطلق در پناه اندیشه مـُـدرنیته مورد شک و تجدید نظر قرار گرفت.
مدرنیسم
نوگرایی جنبش هنری و فرهنگی دوران معاصر است. دانشمندان قرن بیستم میلادی آنرا به دورههای مـُـدرن و پـُـست مـُـدرن تصنیف کردهاند. این روند اعتراض هنرآفرینان را علیه سنن تاریخی و آکادمیک سدۀ نوزدهم میلادی افاده داده و عموماً هنر، معماری، موسیقی و ادبیات مطرح به قرن ۲۰ بر میگردد. درونمایه جنبش مدرنیسم به اواخر قرن نوزده و آغاز قرن بیست تمرکز بیشتر به مباحث زیر دارد:
شرایط تاریخی، پیشگامان مدرنیسم، مدرنیسم در آستانۀ ایجاد، فرافگنی مدرنیسم، نسل دوم مدرنیسم و استراتژی مدرنیسم یا نوگرایی.
شرایط تاریخی
خاستگاه مدرنیسم؛ فرانسه بود. مــدعیان این حرکت باور داشتند که قالب سنتی هنر ادبیات، ساختارها و هستی اجتماعی از کار باز مانده باید آنرا کنار زد و فرهنگ را مجدداً ایجاد کرد. استدلال پیشگامان این اندیشه به واقعیتهای قرن بیستم میلادی مبتنی و استوار بود و پیامش به تودهها متکی به جهانی بود که پدیدههای معاصر را در خود داشت و این ارزشهای نوین خوب و زیبا هم بودند.
پیشگامان مدرنیسم
در نیمۀ اول قرن نوزده اروپا همراه با انقلابات و تحولات اجتماعی بود. رفته / رفته نظریۀ رومانتیسم از آن پدیدار گشت که به تجربیات درونی فرد، برتری طبیعت به عنوان یک موضوع معین در هنر رشد انقلابی و آزادی فردی ترکیز داشت. تئوری رومانتیسم به نتایج عملی متکی بود که پدیدههای ماندگار واقعی شمرده میشدند. بنیاد این استنتاجها از اهمیت لازم در اصول و ارزشهای دین مسیح برخوردار بود و از جهتی اینکه این اندیشهها جامعیت لازم را دارا نبود به وسیلۀ مورخان و منتقدان اجتماعی ضرورت و نیاز ریشهیابی را مطرح کرد. مکتب رومانتیسم و جنبشهای طرفداران اصلاحات ارضی و هواداران تجدید حیات را وادار کردند که به کنش و واکنشهای عقلگرایانه در مقابل نظریۀ دیالیتیک هیگل قرار گیرند.
چارِلس داروین در زیستشناسی و کارِل مارکس در علوم سیاسی دو تن از متفکرانی بودند که مدافعان سرسخت مکاتب فکری و بنیانگذاران مدرنیسم را ایجاد نموده، رشد و پرورش دادند و اساسات محکمی را برای فعالان این طرز تفکر دست و پا کردند. مکتبهای امپرسیونیسم و سبمولیسم هر دو در ایجاد و تأثیرات در ادبیات و نقاشی اثرات محسوس داشتند و آثاری را آفریدند که بازتاب و انعکاس نور در آن محراق توجه بود و تاثیرگذاری آنرا روز افزون ارایه میداشت. مکتب سمبولیسم به سمبولیک بودن زبان در ذات خویش تأکید میورزید و در این سبک از رابطههای صدا و بافت کلمات پیروی میگردید که در فن نویسندهگی و شاعری از آن بهره برداری به عمل میآمد.
مدرنیسم یا همان نوگرایی در آستانۀ ایجاد
در مدت ۱۵ سال اول قرن ۲۰ عدهیی از نخبگان تلاش کردند که مفهوم سنتی ادبیات، موسیقی و نقاشی را دگرگون سازند. پیشروان حوزههای علمی به واسطه گرایشات اصلاحگرایانهشان نورمهای هنر قبلی را تعریف کرده و مدعی جا به جاسازی ارزشهای مترقی شدند. با توجه به آنچه تحریر گردید میتوان اذعان کرد که تحت فشار ارتباطات، حمل و نقل و توسعۀ سریع علوم عامل به وجود آمدن سبکهای کم مصرف و کم زینت معماری شد. مدرنیسم، معماران و طراحانی را در زندهگی شهری وارد صحنه نمود.
فرافگنی نوگرایی
جنگ جهانی اول کنشهای ناسازگار را با نظم اجتماعی تلفیق داد که رویدادهای اثرگذار آن در شکلگیری انقلاب سال ۱۹۰۵ میلادی روسیه تبلور یافت. توسعههای بعدی و ارزشهای تازه، روح به مدرنیسم بخشید. آن جز ریالیسم در ادبیات و هنر چیز دیگری نبود. هنرمندان را به ترقی فراخواند و هنرمندان مـُـدرنیست قاطعانه و مثبتگرا در تحقق ارزشهای جامعه مساعدت رسانیدند. به عبارۀ دیگر: مدرنیسم در حال پیشرفت، گواه مراحل عقب گرد نیز در رژیمهای اجتماعی بود و مـُـدرنیستها، مواضع و پایگاه انقلابی را احراز کردند نه جایگاه روشنگرانه را.
فلسفۀ مـُـدرنیستهای آن زمان یک بخش جنبش اجتماعی محسوب میگردید. مـُـدرنیستها به محیط و ماحول نگاه بدبینانه داشتند؛ نه خوشبینانه. واقعگرایان سرانجام با رویارویی امواج جنگی درگیر شده و انسان در حال رشد معنوی و تقابل با کشتار بیمفهوم، جنگ جهانی اول را مضحک به معرفی گرفتند و از سال ۱۹۲۰ میلادی به بعد هنر آفرینان با پاره کردن اندیشههای ملی، جنبشهای بینالمللی را پذیرفتند و پیروانی نیز ار اینگونه نظریات به طرفداری ایشان پیوستند.
مـُـدرنیستها تأکید داشتند که پذیرش همۀ پیشرفتها نیاز به تغییر انسان دارد و آن تغییر عادات انسانها نیست بلکه تغییر حس بنیادی و زیبایی شناختی در ایشان است. بر همان بنیاد مدرنیسم تغییر نگرشها را پذیرا شد. یک دسته از مـُـدرنیستها به کاذب بودن اصول و معیارهای هنری اعتراض کرده و به واقعیتهای احساسی، زندهگی قرن ۲۰ میلادی حملهور گردیدند. در فرجام مـُـدرنیستها با بهرهبرداری از دید جهانی، جنبههای زندهگی را به محاصره کشیده و شکل دادند.
نسل دوم مدرنیسم
آنان به طـرحهایی میاندیشیدند و باورمند بودند که باید کالاهای مصرفی، معماری، لباس و تزئینات دور انداخته شوند و به عوض آن به توسعه قطار و گسترش شبکههای جاده و برنامههای وسیع معماری جوامع در قارههای اروپا، امریکا به شیوۀ مـُـدرن و مدرنیسم در صحنه ظاهر گردند و ایجادگر فضا برای آزادیهای بیشتر و ظرفیتهای اجتماعی برای آزمایشات و تبارزدهندۀ میتود خلاقیتها گردند. دیدگاهها در مورد محتوای این جریانات تفاوت فراوان داشته و این تضعیف میان هواداران مـُـدرن به معنای روش مشخص به برخورد با حالات و آنانی که فکر میکنند مدرنیسم تنها متعلق به حال است ـ این موضوع عنوان بحثی را میسازد که نمیشود از کنار آن به راحتی رد شد.
استراتژی مدرنیسم یا نوگرایی
بسیاری از مـُـدرنیستها معتقد بودند که با رد کردن سنتها میتوان روشهای رادیکال جدید هنر را آفرید و کشف کرد. فراگیری آموزهها و اجرای آن در صحنۀ تمثیل با تجارب، رابطۀ تنگاتنگ داشت. تجربۀ مـُـدرنیستها پیش از جنگ جهانی اول از این امر مستثنا نبود. فروپاشی شیوهها و قالبهای سنتی را برضد نظارت اقتصادی و میکانیسم جنگ نیز مطرح مینمود.
مـُـدرنیستها افرادی هستند که دیدگاههای واقعبینانه داشته به عبارۀ دیگر، معماران و طراحان مـُـدرنیست تکنالوژی معاصر را ارایه میداشتند که انعکاسدهندۀ شیوههای معماری قدیمی بودند. در دیزاین مـُـدرنیستی، خانهها به سادهگی آشکار میگردید که مدرنیسم، روابط عام و مشخص قرن ۱۹ را باز گردانید. در قرن ۱۹ ساختمانهای گرانبها و عمودی شکل بودند اما در قرن ۲۰ در آنها تغییرات وارد آمد و بعدها بناها، اشکال افقی و کم مصرف را به خود گرفتند.
مـُـدرنیستها خود را بخشی از تمدن دانسته و مشمول تحولات ژرف سیاسی قلمداد میداشتند. نوگرایان شخصیتهای غیرسیاسی بودند. عدۀ زیادی از مـُـدرنیستها بهخاطر تأکیدشان به آزادیهای فردی و سایر آزادیهای دموکراتیک با دولتهای تمامیتگرا و مستبد درگیر شدند. عقیدۀ هواداران مدرنیسم به نفی نقش مصرفی مبتنی بود و نظام سرمایهداری (کاپیتالیسم) را عامل بروز چنین ناهنجاریهای وانمود میکردند. در عرصۀ موسیقی، بیتلها نمایندهگان برجستۀ موسیقی مـُـدرن تلقی میشدند.
یکی از اساسات عمیق مدرنیسم یا نوگرایی، بیگانهگی است. بیگانهگی فرد از خودش، عدم آشنایی فرد از جامعه و همچنان فقدان شناخت فرد از اساسات ذاتی و هستی. این نوع پروسهها، مدرنیسم را به پرتگاه سقوط هدایت میکرد و تأکید میورزید خلاقیت فرد، توانایی است که در زندهگانی روزانه قابل لمس بوده و در برخی از عرصهها قدرت پایداری را نیز دارا میباشد.
نتیجهگیری
تراکــم ثروت، توجۀ جوامع بشری را به نوآوری شِگفتانگیز جلب کرد؛ بنابرآن مدرنیسم یا نوگرایی، چیزی جـُـز تغییر و نوآوری نمیباشد. علاقۀ مفرط نسبت به تغییر در راستای تکامل به آفرینشهای هنری ـ شتاب جنون آسا بخشید که به بررسی شماری از این عوامل به صورت فشرده در نتیجهگیری این نوشته پرداخته میشود:
• تاریخ بشر آگاهی همگانی را به تغییر و امید نوید داده و دورۀ معاصر را با آینده تداوم بخشید.
• مدرنیسم (نوگرایی) ارزشمندی، پیچیدهگی و گستردهگی علوم و صنعت را برملا ساخت.
• توسعۀ علوم و فنآوری ـ ضدیت، فراست و گرایشات عقلانی هنرمندان را با مظاهر تولیدات ماشینی تشدید نمود.
• اثرگذاری برخی فرضیات روانشناختی درباره هنر و هنرمند.
• چاپ و نشر کتب، رونمایی نمایشنامهها و اجرای آهنگهای جدید.
• به اطفال درس همدلی، همزبانی، همزیستی، تساهل و رواداری را پیشکش کرد.
• افزایش اشتیاق مردم به نوآوری و خلاقیت یکی از پیامدهای مدرنیسم بود.
• طی هزاران سال کوششها انجام یافته ـ اندک رویدادهای علمی و صنعتی گزینش شده اند که بیشتر و مهمتر از هر چیزی به راه حلهای مسایل پرداخته است؛ راههایی که جریان تحولات آینده را رقم زده یا خواهد زد.
Comments are closed.