گزارشگر:پوهاند دوکتور حبیب پنجشیری - ۲۹ میزان ۱۳۹۸
با وجود اینکه نگارنده با نوشتن مطالب جداگانه در چند شمارۀ روزنامۀ وزین ماندگار و با استفاده از منابع و مآخذ متعدد، ابعاد سیاست را تعریف کرده و در مورد ماهیت و حوزههای کاربردی آن نیز به شور به بحث پرداختم، اما در عمل خیلی مشکل است که به این علم، تعریف مشخصی را ارایه کرد؛ زیرا مفهوم آن در نزد هر سیاستمدار، با در نظرداشت زمان و مکان مختلف، فرق میکند.
اگر یک نویسنده به طور دقیقتر از سیاست سخن میگوید و این علم را به نگرشهای مختلف، تقسیمبندی میکند و مفهوم، ماهیت و عرصۀ این علم را مشخص مینماید؛ آنهم به تجربیات تاریخی و تئوریکی میاندیشد و یا به رفتار بازیگران این علم ممکن است به نظر رسد که گرایش نقد، نحوۀ بیعلاقهگی نسبت به سیاست را نشان دهد، ولی واقعیت این است که تمایل به بهره بردن از همه وسایل موجود برای شناخت و تغییر جنبۀ قطعی زندهگانی انسان را به نمایش میگذارد.
برخلاف علوم طبیعی که در آن نظریههای جدید بیشتر نظریههای کهنه شده و قدیمی را کنارهم قرار میدهد. هرگونه بررسی رفتار انسان باید ریشههای قوی در توجهات سنتی مانند: فلسفۀ سیاسی داشته و از دانش نقش نهادها در حکومت کردن آگاه باشد. شیوهیی انتخاب گردد که ما را قادر سازد دربارۀ سیاست خود، قضاوت کنیم.
به فهمیدن و پایههای اخلاقی سیاست و یا فقط به جنبههای تخنیکی، رویه و رفتار نیاز داریم. همین طور لازم است بدانیم که همه افراد، بازیگر آزادی نیستند؛ بلکه ساختارها و نظامهای حقوقی که در چارچوب آنها در سیاست شرکت میکنند، تأثیرگذار اند. از طرف دیگر اگرچه بخش بیشتر نوشتهها در علم سیاست بینالملل منجر به تمرکز اقتدار دولتها میشود و مقایسه کردن، تنها منبع واقعی تعمیم سازی است.
یک پژوهنده میکوشد چگونهگی توزیع قدرت را توضیح دهد. در این صورت با پیچیدهگیهای زیادی رو بهرو میشود. همۀ این ابهامات، نشانههاییست که قدرت به طور نابرابر بوده و در دست سردمداران یا محافل حاکم متمرکز یا به طور گستردهتر ـ بین لیدران رقیب توزیع شده است.
این بحث دارای اهمیت قطعی است؛ زیرا سراسر راههایی را که دانشمندان سیاست در پیش گرفتهاند آگاهانه یا ناخودآگاه در یک فرضیه ایدیولوژیک گره خورده است. سیاست به تضاد و حل و رفع آن تضاد منوط بوده اما این حل به نتایج آن، بر میگردد.
تعصب، تمایل و سلیقه دولت، قوه مجریه، دستگاههای اداری، مجالس قانونگذاری، قوه قضایی، احزاب و گروههای فشار، ساختار و نهادهای بررسی کننده میباشند. اختلاف نظر دربارۀ اقتدار یک امر طبیعی بوده و در این راستا گرایشات ایدیالوژیک و سیاسی باهم در تجزیه و تحلیل قدرت سیاسی پیوند ناگسستنی دارد و آنگاه این مفاهیم، برای تحلیلهای بعدی میزان اقتدار سیاسی، میتواند حایز اهمیت تلقی گردد.
کشورهایی که از اهمیت بلند بینالمللی برخودار اند باید به نکات زیر عطف توجه نمایند:
• در قدم اول اشخاصی که در رأس قدرت قرار دارند، کوشش کنند تا سطح فرهنگ مردم را بالا ببرند و رشد و ارتقای آگاهی مردم با توسعه فرهنگ سیاسی، تربیه کادرهای فنی و مسلکی، استفاده از تکنالوژی پیشرفته، ایجاد همدلی و همزبانی، پیشرفت اقتصادی و اجتماعی و غیره ممکن گردد.
• در قدم دوم رهبران واحدهای سیاسی در راهبرد سیاست خارجی به گونهیی عمل کنند که فعالیتشان موجب تضعیف قدرت ملی نشده ـ در سیاست بینالملل منحیث یک بازیگر فعال معرفی شوند و با طرح روابط در سیاست بینالملل، منافع ملی کشور خود را از طریق مسالمتآمیز حفظ و صیانت کنند.
• در پالیسی داخلی، اردوی ملی کشور را طوری تربیت نمایند تا از هرگونه خطر احتمالی دشمن جلوگیری به عمل آورد.
• برنامههای اقتصادی سیاستگذاران ممالک باید مبتنی بر خواستها و تقاضای مصرف کنندهگان سازگار باشد و در عین حال، با طرح چنین برنامهها، کشور باید در برابر تعارض دولتهای دیگر قرار داده نشود.
• توازن قدرت در سیاست بینالملل، معانی متفاوت را دارا است و در اوضاع و احوال متفاوت میتواند ایجاد گردد. (جنگ و صلح، عقد معاهدات و غیره)
• در جهان امروزی ـ کشورهایی وجود دارد که بزرگترین قدرت را در سیاست بینالملل بازی میکنند و هم ابرقدرت میباشند. از طرف دیگر، پیشرفت تکنالوژی در سطح جهان باعث شده است کشورهایی که از پیشرفت خوبی در این زمینه برخوردار هستند و قادر اند در یک لحظه، کشور کوچک و ضعیف را نابود سازند این عمل با تعادل قدرت سیاسی از نظر ریالسیتها، پذیرفتنی نیست چرا که تعادل قدرت به بلوک شرق و غرب مرتبط بوده؛ بنابرآن با نـقـد و گرایش نقادانۀ اکادمیک ممکن میگردد که پژواک جنبههای هستی اجتماعی ـ ریشهیابی و ارزشیابی شود.
Comments are closed.