احمد مسعود: طالبان به هیچ تعهد خود به غیرقرارداد خود با آمریکا عمل نکردهاند.
گزارشگر:ناصر فکوهی - ۰۳ عقرب ۱۳۹۸
بخش نخست/
«زن هراسی» (misogyny)، «نرینهسالاری» (phallocracy)، «پدر سالاری» (patriarchate) و… نامهای بیشماری هستند که در اکثر زبانهای جهان برای پدیدۀ واحدی وجود دارند. این پدیده، هراس از «زن بودهگی»(feminity) است که میتواند به صورتی متناقض هم در مردان و هم در زنان مشاهده شود. تصویر باستانی و کهنی که از زنان به مثابۀ ریشۀ «گناه اولیه» (original sin) در تفسیر عمدتاً مسیحایی و به خصوص کاتولیک رومی ساخته شده است و زن را در نقش «حیلهگر» یا همان «شیاد» (trickster) مخربِ فرایند «کیهان پیدایش» (cosmogony) قرار داده و تا امروز به این تفکر تداوم بحشیده و خود را به تمام فرهنگها نیز کشیده است. انسانشناسان البته برخلافِ بسیاری از تاریخدانان، معتقد نیستند که ریشۀ اصلی و قدیمیترین نقطۀ این تفکر را باید در تفکر باستانی مسیحی – یهودایی جست، بلکه بر این باورند که این ریشه در آغاز فرایند انسان شدنِ انسان در حدود ۴ میلیون سال پیش باید یافته شود. از این لحاظ، گفتمان علمی انسانشناسی در تضادی سخت با گفتمان فمینیستییی که هنوز (البته نه در حوزههای علمی بلکه بیشتر در حوزۀ فعالیت سیاسی) از تز پدرسالاری به مثابۀ دورهیی ثانویه پس از دورانی مفروض از مادرسالاری، دفاع میکند، قرار دارد. اما این باور به دوران مادرسالاری، امروز به صورتِ گستردهیی از طرف باستانشناسان، روانشناسان و انسانشناسان و حتا فمینیستهای پسامدرن (نظیر جودیت باتلر) رد شده است. به عنوان مثال، بسیاری از انسانشناسان که فرانسواز هریتیه (Françoise Héritier) رییس پیشینِ آزمایشگاه انسانشناسی اجتماعی کلژ دو فرانس و متخصص نظامهای خویشاوندی را باید از مهمترین آنها دانست، معتقدند باورهای رایج ضد زن، برخاسته از پیشینهیی است که به میلیونها سال پیش و به دورانی برمیگردد که نخستیها (primates) در فرایندی موازی شاهد ظاهر شدنِ اولین انسانها بودند و همین انسانها یا هوموها (homos)، بودهاند که نخستین کلیشههای جنسیتی (Gander Stereotypes) را میسازند. کلیشههایی نظیر آنکه: «زنان موجوداتِ ضعیف و مردان موجوداتِ قوی هستند»؛ «زنان موجوداتی حسود و خود خواه و بوالهوس و حیلهگر اند»؛ «زنان همواره مردان را گمراه کردهاند»؛ «زیبایی زنانه، عاملی است برای به دام انداختنِ مردان و بنابراین زیبایی بهطور کُلی شیطانی و مرگبار است مگر آنکه پوشیده بماند و در تصاحبِ مردانه باشد». به باور هریتیه، شمار این کلیشهها بینهایت و عامل اصلیِ تداوم یافتن سلطۀ مردانه بر زنان از ابتدای پیدایش انسان تا امروز بوده اند؛ زیرا به صورتِ خودآگاه و ناخودآگاه، خود را در انسانها تداوم بخشیده اند و بر کنشهای آنها در فضا، زمان و همۀ روابط میانکنشی غلبه کردهاند، به صورتی که رفتارهای انسانی و قضاوتها و اندیشههای آنها را همچون قالبهایی درونِ خود گرفته اند.
اینکه زنان موجوداتی هستند که باید در اختیار مردان باشند، زیبایی زنانه باید عاملی باشد در برانگیختن «میل» مردانه، یا زنان باید در زیباییِ خود خلاصه شوند که از این حکم، اندیشهیی بهشدت پدرسالارانه بیرون کشیده شود که زنان تنها باید در نقش مادر، همسر و خواهر، کنش و حضور اجتماعی داشته باشند، بازهم ناشی از همان کلیشههاست که سرایت مرگباری به کُلِ بشریت یافته و در ذهن و عملِ انسانها درونی شده اند. شکی نیست که مادر بودن، خواهری و همسری، ارزشهایی مهم هستند اما پدر بودن، برادری و همسری مردانه نیز به همان اندازه ارزشمند هستند و به این دلیل نیست که بتوان از عدم حضور مردانه در سایر عرصههای زندهگی صرف نظر کرد. هریتیه در مورد منشایِ این کلیشهها که نادرست بودنِ آنها امروز کمتر میتواند محلی از مناقشه باشد، توضیح قاطعانهیی ارایه نمیدهد. زیرا دلایل در این مسأله میتوانند بیشمار بوده و بنا بر موقعیتها، اقلیمها و فرهنگهای گوناگون در آنِ واحد به صورت همراه با یکدیگر و یا واحد عمل کرده باشند. یکی از دلایل عمده اما به گونهیی که بسیاری از انسانشناسان تطوری بر آن تأکید کرده اند، موقعیت ویژۀ بیولوژیکِ موجود انسانی است که نیاز به مراقبتِ مادرانه را پیش و پس از تولد برای بقای موجود ضروری میکند. در واقع موجود انسانی درست پیش از تولد و در زمان تولد، یکی از شکنندهترین موجودات در نظام حیات است. همین امر وابستهگی این موجود را به مراقبت پیش (بارداری) و پس از تولد (مادری) نشان میدهد. زن، موجودی بوده است که باید بار اصلیِ تولید مثل را برای بقای نوعِ انسانی تحمل میکرده، و این امر به صورتی آشکار و روشن، او را به مکانی ثابت (خانه، کانون خانواده) وابسته میکرده است، که در مورد مرد دستکم از حدود سه میلیون سال پیش، و ورود انسانها به دوران شکار، درست به گونهیی معکوس، او را از ثابت بودن و وابستهگی به خانه باز میداشته است. از اینرو جدا شدنِ زن از فرایند ابزارسازی که پیش از هر چیز در جامعۀ شکارچی، ساخت سلاح و تبدیل شدن انسانهای گیاهخوار به انسانهای گوشتخوار و شکارچی بوده است، جدا کرده و برعکس زنان را در موقعیتی معکوس قرار میداده است که محصول شکار یعنی پدیدۀ «طبیعی» را از خلال فرایندی «فرهنگی» یعنی آشپزی برای موجود انسانی، قابل مصرف کنند.
Comments are closed.