احمد مسعود: طالبان به هیچ تعهد خود به غیرقرارداد خود با آمریکا عمل نکردهاند.
گزارشگر:دکتور خلیلالرحمن حنانی - ۰۵ عقرب ۱۳۹۸
همیشه هنگامی که سخن از انتخاب انشا به میان میآید همه موضوعاتی در مورد زندهگی آینده شان، خوشبختی و آرزوهایشان مینویسند. من در این انشا تصمیم گرفتم در مورد موضوعی متفاوت بنویسم که حتا اسم آوردن از آن طعم تلخ ناامیدی را در دل، همانند طعم تلخ قهوه در دهان برجا میگذارد. همیشه وقتی سخن از مرگ به میان میآید و یادی از آن میشود، همه در سکوت فرو میروند و با خود میاندیشند که چرا انسان باید هنگامی که به معنای درستی از زندهگی میرسد و انبوهی از تجربههای زندهگی را کسب میکند، نیست و نابود شود. این کلمه گاهی اوقات در چهرۀ بعضیها ترس و اندوه ایجاد میکند، اغلب افراد دوست ندارند که در این مورد حرف بزنند. مرگ که ظاهراً انسانها آن را فنا و پایان جسم بشر میدانند، حقیقتی انکار ناپذیر زندهگی است، بیشتر آن را به تاریکی بیانتها و فضای با سکوت مرگبار و هراسآور تشبیه میکنند. مرگ پدیدهیی است که خود به سراغ انسان میآید، بر خلاف زندهگی که انسان در تلاش بهدست آوردن آن است. به نظر من اگر به عمق معنای مرگ آدمی نگاهی بیندازیم به این نتیجه میرسیم که مرگ انسان درست همانند تولد او در این جهان پدیدۀ زیباییست، همانگونه که حضرت مولانا میگوید:
از جمادی مُردم و نامی شدم
وز نما مردم به حیوان سر زدم
مردم از حیوانی و آدم شدم
پس چه ترسم کی ز مردن کم شدم
حمله دیگر بمیرم از بشر
تا بر آرم از ملائک بال و پر
وز ملک هم بایدم جستن ز جو
کل شیء هالکٍ الا وجهُهُ
بار دیگر از مَلک پرّان شوم
آنچه اندر وهم ناید آن شوم
پس عدم گردم ، عدم چون ارغنون
گویدم کاِنا الیه راجعون
این شعر مولانا در واقع دیدگاه او در سیر تکامل و تحول انسان است که در مرحله اول انسان خاک است و جماد که هیچ درک، حرکت یا سیری ندارد و خداوند با دستان خود او را انسان میسازد. مرحلۀ دوم انسان در جنین است و فقط نوزادیست که جان دارد، اما حرکت و هیچ عمل ندارد .
در مرحلۀ سوم انسان وارد مرحله حیوانیّت میشود که کارش فقط خوردن، شادابی و مستی و بهره بردن از وجود خود میباشد. در مرحلۀ چهارم بعد از دورۀ حیوانّیت انسان پی به عظمت در صنع خود و هدف خلقت خود پی میبرد و میداند که در زندهگی مبدأ و مقصدی دارد، پس به انسانّیت میگراید. در مرحلۀ پنجم آدمی روزی از دورۀ انسانیت هم خواهد گذشت و با فرشتگان الهی هم صحبت خواهد شد. در مرحلۀ ششم یا مرحلۀ پایانی چون اصل خلقت و آفرینش انسان روح خدا است از فرشتگان هم گذشته و فراتر از آن میرود و به جایی میرسد که وهم و خیال هیچ کس بدان نرسد.
با توجه به دیدگاه مولوی من مرگ را آزاد شدن روح بیپایان بشر از قفس جسم میدانم، در واقع آنرا همانند افتادن در دریایی آبی میدانم که با تماس آب سرد آن به بدن، جسم آدمی آرامش مییابد و در هر ذره از وجود او آسایش خانه میکند و دور از دغدغههای دنیا لحظهیی در آن آرامش میگیرد، همان حس آرامشی است که هنگام خوردن قرص آرام بخش به ما دست میدهد.
در پایان میخواهم بگویم ما همانگونه که بیاراده و خواستمان به دنیا آمدیم، بی اراده از این دنیا روزی خواهیم رفت، مرگ پایان زندهگی فناپذیر دنیوی است، اما آغاز و تولد دوباره انسان در دنیای جاویدان است، پس تا میتوانی تلاش کن تا این دوره از زندهگیت پُربار باشد، چون فقط یکبار به این دنیا و به این دوره میآیی.
Comments are closed.