احمد مسعود: طالبان به هیچ تعهد خود به غیرقرارداد خود با آمریکا عمل نکردهاند.
- ۱۹ قوس ۱۳۹۸
تأکید بر اینکه تحققِ صلح در افغانستان بر اساسِ راهبرد امریکا در این کشور باورش دشوار است، هر روز در هر خبر و رویدادی مورد تأییـد قرار میگیرد. در آخرین مورد اما وزیر دفاع امریکا به فاکسنیوز گفته است که پس از دستیابی به توافقِ صلح در افغانستان، «امریکا میتواند نیروهای خود را متوجه چیـن و روسیه کند که از دیرباز سبب نگرانی واشنگتن بودهاند.» شاید این پُررنگترین خبر در ناممکن ثابت کردنِ برقراری صلحِ پایدار در افغانستان باشد.
آنچه در اظهارات وزیر دفاع امریکا آمده، علیرغم ایجاز و ابهامی که میتواند در بر داشته باشد، یک نکته را به گونۀ صریح بازگو میکند که میان صلحِ امریکا – طالبان با چین و روسیه پیوندی عمیق وجود دارد که روسها و چینیها بیش از سیاسیون و روزنامهنگارانِ افغانستان دربارۀ آن فهمیدهاند؛ از همینرو به طالبان نزدیک شدهاند و از پذیراییِ آنها دریغ نورزیدهاند.
این کنش کلامیِ مارک اسپر وزیر دفاع امریکا، صلح افغانستان را درحالی مقدمهیی برای رویارویی با چین و روسیه معرفی میکند که روسیه و چین خود را به اندازۀ کافی در برنامۀ صلحِ افغانستان دخیل و درگیر ساختهاند و جالب اینکه دخالتِ آنها نیز در چهارچوب رقابت با امریکا و مهندسی تحولات در قارۀ آسیا و جغرافیای استراتژیکِ افغانستان قابل درک و تفسیر است. البته این دو کشور توانایی بسیج کشورهایی نظیر پاکستان، ایران و ترکیه را نیز به سودِ خود در برنامۀ صلحِ افغانستان یافتهاند و هرکدام منافع راهبردی و نیازهای امنیت ملیِ خود را تعیین کردهاند. اما امریکا در این میان، فقط هند را میتواند با خود همداستان بسازد، آنهم درحالی که تلاشِ روسیه برای دادن تضمین به هند برای تأمین منافعش در افغانستان بر اساسِ راهبرد چینی ـ روسی بهقوت جریان دارد.
در ادبیات ژئوپولتیک، افغانستان «قلب آسیا»، «گرهگاه ساختارهای ژئوپولتیکی در جنوب آسیا»، «صفحۀ متحرک مقدرات کشورهای آسیایی» و «پلی میان شمال و جنوب آسیا» خوانده شده است. این عناوین عمدهترین دلیلِ اهمیتِ افغانستان برای ابرقدرتها و قدرتهای بزرگ را بازگو میکند. اینکه وزیر دفاع امریکا صلح افغانستان را به تمرکز بر روی روسیه و چین ربط داده نیز از همین عناوینِ ژئوپولتیکی مایه میگیرد. با این حساب، آیا امریکا میخواهد صلح با طالبان را بهصورتِ محرمانه خلافِ ایدهها و مطالباتِ روسها و چینیها که خود را همسایهگانِ افغانستان میشمارند، به اتمام برساند و پس از آن، نیروهایش را روی چین و روسیه متمرکز بسازد؟ آیا اساساً چنین صلحی ممکن است؟!
فراموش نباید کرد که چین و روسیه دو چالشِ عمده برای نظم مورد نظرِ امریکا در سطح جهان اند و سیاست خارجی امریکا نیز بزرگترین مانع برای ظهورِ هرچه بیشتر چین و روسیه محسوب میشود. از این نظر، راهبردهای روسی و چینی همپوشانیهایی با هم دارند و مسالۀ افغانستان یک نمونۀ بارزِ آن میتواند باشد.
چینیها هژمونی آسیاییِ خود را با ابزار اقتصادی دنبال میکنند و برای ابرقدرت شدن اگرچه زیاد عجله ندارند، اما آن را در آیندهیی نهچندان دور اتفاقی ممکن و طبیعی میدانند؛ اما روسیه ایدۀ اوراسیاگرایانۀ خود را با تمرکز بر شرق با قدرتِ تمام دنبال میکند و قاطعیتِ خود را نیز در بحرانِ سوریه به اثبات رسانده است. در این مدل، روسها به دنبال ادارۀ امور جهـان به شیوۀ خودشان و برقراری نظمی چندقطبی و عادلانه اند. حال چگونه ممکن است این دو قدرتِ بزرگ با دورنمایِ ابرقدرتیشان از افغانستان به عنوان قلب آسیا چنان فارغ بمانند که اجازه دهند امریکا پس از فراغت از طالبان، نیروهایش را متوجه آنها بسازد؟!
از یک چنین صلحی جداً شـاخ باید کشید. آنچه وزیر دفاع امریکا دربارۀ توافق صلح در افغانستان میگوید، یک سرِ آن معما و سرِ دیگرش فکاهه است. انتظارِ روسها، چینیها، پاکستانیها و ایرانیها در برنامۀ صلح افغانستان، بیرون کردنِ پای امریکاییها از همسایهگی و حلقههای امنیتیشان است. بر این اساس، هر نوع توافق صلحی که بر اظهاراتِ وزیر دفاع امریکا استوار باشد، شکننده و ناپایدار است. در یک نتیجهگیریِ کُلی باید گفت که صلحِ پایدار در افغانستان اولاً منوط به ایجاد اجمـاع ملی در داخل کشور، ثانیاً اجماع منطقهیی در بیرون از کشور و ثالثاً سازش و اتصالِ منطقیِ این دو سطح با یکدیگر است.
Comments are closed.