احمد مسعود: طالبان به هیچ تعهد خود به غیرقرارداد خود با آمریکا عمل نکردهاند.
گزارشگر:منبع: اسلام تایمز - ۰۸ جدی ۱۳۹۸
«سیاستهای متناقض»، «خروج از پیمانهای بینالمللی»، «بدعهدی و ایجاد تخاصم با کشورهای همپیمان»، همهوهمه نشاندهندۀ آن است که آفتاب ابرقدرتیِ ایالات متحدۀ امریکا بهسر آمده است. متفکران و صاحبنظران که روزی جهان را بدون امریکایِ ابرقدرت متصور نبودند، اکنون به جهانِ پساامریکا نظر دارند؛ جهانی با هندسۀ قدرتی بر مبنای علم و اقتصاد که دیگر خبری از فشنگ و باروت در آن نیست تا مظهر ابرقدرت بودن، گسترش جنگ و تجاوز به کشورها بشود. امروز «افول امریکا»، داستان تخیلی بعد از جنگ جهانی دوم، رفتهرفته برای اندیشمندان غربی واقعیتی نمایان مییابد.
در نوشتار حاضر، به گونۀ اجمالی، پدیدۀ افولِ امریکا از دیدگاه برخی اندیشمندان غربی بررسی شده است.
امریکا؛ تهدید رقبا و آزار متحـدان
جهان دوران پُرتلاطمی را سپری میکند و با فرازوفرودهای دشواری روبهرو است: مناسبات و معاهدات بینالمللی بازتعریف میشوند؛ ادبیات سیاسی در حال تغییر است؛ کشورهای رقیب و گاه متخاصم در تشکلهای جدید به یکدیگر میپیوندند و دولتهای متحد از ائتلاف با یکدیگر خارج میشوند. در این میان، امریکا شرایط خاصی دارد. واشنگتن از بسیاری معاهداتِ بینالمللی یکی پس از دیگری خارج میشود؛ اصول اقتصاد لیبرال و تجارت آزاد را که دهها سال مروج آن بوده، آشکارا نقض میکند؛ خود را به هیچ پیمانی وفادار نمیداند؛ متحدان سنتیِ خود را میآزارد و تهدید میکند که از پیمانهای محدودکنندۀ سلاحهای هستهیی و پیمانهای استراتژیک خارج خواهد شد. سیاستمداران کاخ سفید متفاوت عمل میکنند؛ سراسیمه به نظر میرسند؛ شتابزده کار میکنند؛ از ثبات فکریِ کمتری برخوردارند؛ مدام تغییر روش میدهند؛ گویی بیمناک هستند. اما چه رویدادی آنها را نگران کرده است؟
واشنگتن نهتنها رقبای دیرینِ خود مانند روسیه و چین را با تهدیدهای تجاری، سیاسی و حتا نظامی به چالش میکشد، بلکه متحدانِ خود را نیز میآزارد. اتحادیۀ اروپا چندی است در یک سردرگمی سیاسی بهسر میبرد؛ محور بروکسل از یکسو تلاش میکند به ارزشهای لیبرالیسم و امریکا وفادار بماند و از سوی دیگر شاهد زاویهدار شدنِ مواضع واشنگتن نسبت به خود است. اینک متحدان سنتی امریکا مانند فرانسه و آلمان از تشکیل ارتش مستقلِ اروپا سخن میگویند. «امانوئل مکرون» رییس جمهوری فرانسه در اظهارات بیسابقهیی از اینکه اروپا ارتش مستقلی ندارد تا در برابر امریکا از خود دفاع کند، ابراز تأسف میکند. هند و پاکستان با اشتیاق به پیمانهای جدیدی مانند شانگهای(۱) میپیوندند. پکن و دهلینو بهعنوان رقبای سنتی به یکدیگر نزدیک میشوند. اژدهای زرد تلاش میکند با صرف دهها میلیارد دالر، جادۀ ابریشم(۲) را احیا کند و از آسیای دور به مدیترانه و اروپا برسد. بلوک اقتصادی غولآسایی مانند «بریکس»(۳) ایجاد میشود. اینهمه فرازونشیب برای چیست و منشای آن کدام است؟
انتقال قدرت، امریکا را به وحشت انداخته است
جهان آبستن حادثۀ مهمی است: «افول امریکا و انتقال قدرت از غرب به شرق». پدیدۀ انتقال قدرت یک رویداد چندبُعدی و با وجوه سیاسی، نظامی، اقتصادی و اجتماعی است که اندیشمندان از سالها قبل از وقوع، از آن خبر دادهاند و اینک به نظر میرسد زمان رخداد آن نزدیک شده است. آنقدر نزدیک که ظاهراً مقامات کنونی کاخ سفید را به وحشت انداخته است.
تیوری «انتقال قدرت»(۴) اولینبار در سال ۱۹۵۸ میلادی توسط «اورگانسکی»(۵) استاد علوم سیاسی دانشگاه میشیگان ارایه شد. بر اساس این نظریه، قدرتهای بزرگ در طول تاریخ یکی پس از دیگری متولد میشوند، به اوج میرسند و در نهایت افول میکنند و این سرنوشت محتومِ همۀ ابرقدرتهاست.
«الوین تافلر»(۶) نویسنده و اندیشمند امریکایی سه دهه پس از اورگانسکی با انتشار کتابی در سال ۱۹۹۰ میلادی از پدیدهیی به نام «تغییر ماهیت قدرت»(۷) سخن گفت. وی معتقد بود در عصر حاضر، ماهیت قدرت بهکلی تغییر یافته است و این روند همچنان ادامه خواهد داشت. تافلر در اثر دیگر خود تحت عنوان «موج سوم»(۸) مینویسد: «تمدن جدیدی در حال ظهور است، ولی انسانهای نادان در همهجا سعی دارند آن را سرکوب کنند… طلوع این تمدن جدید تنها واقعیت روشن زندهگی ما است.»
امانوئل والرشتاین (۹) جامعهشناس شهیر امریکایی و ارایهدهندۀ نظریۀ «نظام جهانی»(۱۰) بهصراحت تأکید میکند که امریکا در مسیر سقوط قرار گرفته و افول این کشور امری حتمی و اجتنابناپذیر است. بهگفتۀ این جامعهشناس، «از زمان جنگ ویتنام تا حادثۀ ۱۱ سپتامبر ۲۰۰۱، از سرعت روند و توسعۀ اقتصادی امریکا کاسته شده و این کشور، درخشش ایدیولوژیکِ خود را از دست داده است.»
واشنگتن نهتنها رقبای دیرینِ خود مانند روسیه و چین را به چالش میکشد، بلکه متحدان خود را نیز میآزارد. فرانسه و آلمان از تشکیل ارتش مستقل اروپا سخن میگویند. هند و پاکستان با اشتیاق به پیمانهای جدید مانند شانگهای میپیوندند. پکن و دهلینو بهعنوان رقبای سنتی به یکدیگر نزدیک میشوند. بلوک اقتصادی غولآسایی مانند «بریکس» ایجاد میشود. اینهمه برای چیست و منشای آن کدام است؟
والرشتاین میگوید: «تفوق امریکا فقط به برتریِ نظامی خلاصه میشود؛ و این حکایت از آن دارد که ابرقدرت در حال افول است.» او میافزاید: «شاید در امریکا جمعیت کسانی که فکر میکنند این کشور در سراشیبی سقوط قرار گرفته زیاد نباشند، ولی تندروهای این کشور بهتر و بیشتر از دیگران میدانند که امریکا در حال سقوط است و به همین دلیل تلاش میکنند با تمام وجود مانع از آن شوند.»
از دیدگاه این جامعهشناس، جنگ ویتنام، فروپاشی اتحاد شوروی و حادثۀ ۱۱ سپتامبر، روند سقوط امریکا را تسریع کرده است. جنگ ویتنام نهتنها یک شکست نظامی بزرگ برای امریکا بود، بلکه به اقتصاد و اعتبار این کشور نیز لطمات بزرگی وارد کرد. شکست در جنگ ویتنام برای واشنگتن یک فاجعه بود؛ زیرا امریکا با تمام توان نظامی، اقتصادی و سیاسی وارد آن شده بود. از سوی دیگر اگرچه فروپاشی اتحاد شوروی ظاهراً به نفع واشنگتن تمام شد، ولی امریکا پس از این حادثه دیگر توجیهی برای گسترش هژمونیِ خود در افکار عمومی جهان نداشت. در واقع پس از فروپاشی اتحاد شوروی، هژمونی امریکا بهشدت مورد تهدید قرار گرفت. حملۀ صدام به کویت بهانۀ خوبی برای امریکا بود تا توجیهی برای ماشین جنگی خود داشته باشد، ولی این روند در افکار عمومی امریکا و جهان تداوم نداشت.
والرشتاین میگوید: «واشنگتن در عرصۀ نظامی هم پیروزی مهمی به دست نیاورده است. امریکا در سه جنگ پس از سال ۱۹۴۵، در یکی (ویتنام) شکست خورد و در دو جنگ دیگر (جنگ کره و خلیج فارس) چیز مهمی به دست نیاورد.»
نشریۀ نیویورکتایمز در شمارۀ بیستم آوریل ۲۰۰۲ در مقالهیی نوشت: «یک آزمایشگاه در ژاپن کمپیوتری میسازد که سریعترین در جهان است و با ترکیبی از ۲۰ کمپیوتر برترِ امریکایی برابری میکند. این نشان میدهد که مهندسان امریکایی در رقابت علمی و فناوری نیز -که اکثرشان تصور میکنند دستِ بالا را در آن دارند- بازی را باختهاند.» این مقاله تصریح دارد که «اولویتهای علمی و تکنولوژیک در دو کشور یکسان نیست. کمپیوتر ژاپنی تغییرات آبوهوایی، دادههای علمی و اقتصادی را محاسبه میکند ولی کمپیوتر امریکایی به شبیهسازی جنگ میپردازد.» این تفاوت در واقع بیانگر یک حقیقت جامعهشناختی کهن در خصوص قدرتهای بزرگ است: قدرت حاکم، بر نظامیگری تمرکز دارد و قدرتهایی که قرار است جایگزین آن شوند، بر روی علم و اقتصاد متمرکز میشوند.
نکتۀ آخر اینکه: بسیاری از اندیشمندان جهان میگویند سؤال واقعی این نیست که آیا امریکا سقوط خواهد کرد یا خیر؟ زیرا افول امریکا حتمی است؛ بلکه نکتۀ مهم این است که آیا میتوان راهی پیـدا کرد که هنگام سقوط امریکا، کمترین آسیب به جهان وارد شود؟
۵ آذر ۱۳۹۷
پینوشتها
۱٫ Shanghai Cooperation Organisation (SCO)
۲٫ سازمان همکاری شانگهای یک پیمان همکاری چندجانبۀ امنیتی، اقتصادی و فرهنگی است. این سازمان در سال ۱۹۹۶ توسط چین، روسیه، قزاقستان، قرقیزستان و تاجیکستان با هدف برقراری موازنه در برابر نفوذ امریکا و ناتو در منطقه، پایهگذاری شد. ازبکستان در سال ۲۰۰۱ به این پیمان ملحق شد. پس از آن مغولستان در سال ۲۰۰۴ و یک سال بعد ایران، پاکستان، هند و افغانستان در سال ۲۰۱۲ و پس از آن بلاروس بهعنوان عضو ناظر به این سازمان پیوستند. این سازمان ۱۰ جولای ۲۰۱۵ با عضویت هند و پاکستان موافقت کرد و این دو کشور در کمتر از دو سال همۀ شرایط برای عضویت کامل این سازمان را اجرا کردند و عضویت این دو کشور در سازمان همکاری شانگهای در اجلاس رهبران کشورهای عضو این سازمان در جولای ۲۰۱۷ در آستانه، پایتخت قزاقستان به تصویب رسید.
۳٫ One Belt, One Road
۴٫ «شی جین پینگ» رییسجمهوری چین در سال ۲۰۱۳ میلادی طرح احیای جادۀ ابریشم را اعلام کرد. مسیر جادۀ ابریشمِ جدید از مرکز استراتژیک اوراسیا، از میان کشورهایی با ذخایر سرشار انرژی و منابع معدنی و پایگاه جمعیتی قابل ملاحظه عبور میکند. این جاده از منطقۀ شیان در جنوب چین آغاز میشود، به شهر ارومچی در مرز قزاقستان میرسد و از ایران، عراق، سوریه و ترکیه عبور میکند. شاخۀ دیگر جادۀ ابریشم از استانبول به شمالغرب، بلغارستان، رومانی، جمهوری چک و آلمان میرود. قبل از رفتن به شمال به روتردام در هالند و ونیز در ایتالیا متصل میشود. این یک مسیر استراتژیک است. همچنین جادۀ ابریشم دریایی نیز چین، پاکستان، بنگلادش و میانمار را در بر میگیرد. تمرکز اصلی این جاده، متصل کردن زیرساختهای حملونقل بین آسیا و اروپا است. این طرح شبکۀ گستردهیی از بزرگراهها، راهآهن سریعالسیر، خط لوله و شبکههای فیبر نوری در اوراسیا را شامل میشود.
۵٫ BRICS
۶٫ یک بلوک اقتصادی متشکل از برزیل، روسیه، هند، چین و آفریقای جنوبی.
۷٫ Power Transition
۸٫ Organski
۹٫ Alvin Toffler
۱۰٫ Powershift
۱۱٫ Third Wave
۱۲٫ Immanuel Wallerstein
۱۳٫ The Modern World-System.
Comments are closed.