احمد مسعود: طالبان به هیچ تعهد خود به غیرقرارداد خود با آمریکا عمل نکردهاند.
- ۱۰ جدی ۱۳۹۸
سالها و دههها آوازخوانانِ افغانستان برای ما ترانۀ «عجب آبوهوایی داره کابل» را با شور و صفایِ خاصی خواندند و این ترانهخوانی برای بسیاریها بهویژه در دیار مهاجرت، آهنگ جویبارهای گلباغ، نغمۀ بلبلانِ باغ بابر و نسیم نوازندۀ باغِ بالا را تداعی میکرد. خلسه و رُبایشِ این ترانه چنان قوی بود که با آن میشد در تونلِ زمان سفر کرد و با سوغاتِ شادمانی از آن بازگشت. اما امروز کدام خواننده و کدام گروه موسیقی میتواند با خوانش ترانۀ «عجب آبوهوایی داره کابل»، مخاطبانش را سرمست و شادمان سازد؟ با وضعیت آبوهوایی و یا زیستمحیطییی که کابلِ فعلی در آن بهسر میبرد، خواندنِ این ترانه فقط میتواند بر انبوهِ غمها و حسرتهایِ مردمی بیفزاید که در گذشته آسمانِ کابل را نهتنها بدون باروت و گلوله، بل بدون دود و غبار، آبیِ نیلگون دیده بودند و در کنار آن، دستها و پاهایشان را در جویهایی شسته بودند که آبش بهمراتب گواراتر از آبهای معدنیِ کنونی کابل بوده است.
مسلماً این نوشته نمیخواهد و نمیتواند به هنر و موسیقی افغانستان بپردازد و حتا کاری به پیوند خاطرات و ترانهها نیز ندارد؛ اما با یادآوری این ترانه میخواهد بگوید که در سالهای اخیر چه اتفاقِ وحشتناکی در زمین و آسمانِ کابل افتاده که اگر چارهیی برای آن سراغ نشود، نهتنها ترانههای مورد پسندِ کابلیها بیروح و بیقرینه میشود، بل ادامۀ زندهگی در این شهرِ دودزده و فرسوده بر کابلیان ناممکن میگردد.
فرسودهگی و ناپایداریِ چرخۀ حیات را در شهر کابل، بیش از همه میتوان در فصل زمستان به تماشا نشست؛ فصلی که کابل را به گودالی سیاه و جهنمی تبدیل میسازد که در آن همه چیز رنگ باخته و خاکستر شده است. این گودالِ سیاه را در صبحِ یک روز زمستانی و بدونِ باران میتوان بر فراز بامِ خانههایمان و یا هم بر فراز ساختمانی بلند مشاهده نمود؛ سراسرِ کابل در دود و غبارِ سیاه فرو رفته و نفس کشیدن را بر آن و تمام ساکنانش دشوار ساخته است. این دود سیاه و این گودالِ جهنمی را صنایع و کارخانهجاتِ بزرگ همانند پکن و دهلی و تهـران بهوجود نیاوردهاند، چرا که این شهر، شهری فقیر و غیرصنعتی است. فقط سوخت زمستانیِ مردم که بیشتر چوب و زغالسنگ است، در کنار احتراقِ ناقصِ موترها، کابل را به جهنم تبدیل کرده است. با این حساب، اگر کابل از صنایع و کارخانهجاتِ بزرگ ـ همانند کشورهای توسعهیافته ـ برخوردار شود، به هیچ عنوان قابل تنفس و سکونت نخواهد بود!
این فقط آلودهگی هوا نیست که فرسودهگی و اختلال در اکوسیستمِ این شهر را نشان میدهد؛ آبوخاکِ این شهر نیز آلوده به انواع مواد سمی و مضری شده که در کنار آلودهگی هوا میتواند در حکمِ یک بستۀ قویِ مرگبار برای ساکنانِ این شهر عمل کنـد. به افزایش بیماریهای قلبی و عروقی، تنفسی و سرطانی؛ کاهش سنِ ابتلا به این بیماریها و افزایش آمار مرگومیرهای ناشی از ایستِ قلبی باید توجهی عمیق نمود. کابل در آستانۀ یک فاجعه قرار دارد؛ فاجعهیی که یک بخش آن را آلودهگی زیستمحیطی، بخشِ دیگرش را بیخبری و کماطلاعی مردم، و بخش مهمتر آن را نیز بیاعتنایی دولت نسبت به این مسایل تشکیل میدهد.
آلودهگی زیستمحیطیِ کابل از وجود آنتنهای مخابراتی و امواج الکترومقناطیسی در خانههای مردم آغاز و به سیاه شدنِ آسمان کابل در زمستان منتهی میشود؛ بیخبری و کماطلاعی مردم نسبت به تهدیدهای زیستمحیطی، به سکوت شهروندان و تداومِ این وضع یاری میرساند و دولت نیز که ساخته و پرداختۀ مردم است به تبعیت از آنها هیچ واکنش و تدبیرِ بنیادی و درخوری برای تغییر وضعیت صورت نخواهد داد.
اینبار باید ترانهسرا و هنرمندِ دیگری یافت شود که ترانۀ «عجب آبوهوایی داره کابل» را بازنویسی کند و از زاویهیی دیگر آن را به اجرا بگذارد. در این ترانه میباید بر وضعیتِ فاجعهبارِ آبوهوای کابل تمرکز شود و نوعی بیداری عمومی را نسبت به مسایل زیستمحیطیِ پایتخت و آیندۀ وحشتناکِ آن برانگیزد.
Comments are closed.