احمد مسعود: طالبان به هیچ تعهد خود به غیرقرارداد خود با آمریکا عمل نکردهاند.
گزارشگر:فرهاد فرامرز - ۱۱ دلو ۱۳۹۸
سه روز پیش در پنجشیرکتابخانهای افتتاح شد، در کنار آن، مسوولان فرهنگی ولایت، برنامهیی را زیر نامِ «صندلی، کانون پُر مهر کتابخوانی» برگزار کردند و «مثنویخوانی» بخشی از برنامه بود. برای من، برنامهریزی کتابخوانی، جالبتر بود. چون سالهاست این فرهنگ، در تهدید نابودی قرار دارد: جنگها و مهاجرت از یکسو و فتواهای یک عده از ملاها از سوی دیگر. اما روی هم رفته، رویکرد فرهنگی در پنجشیر، بهویژه در بخش تأسیس کتابخانهها، در این اواخر از سوی جوانان، نهادهای فرهنگی و مسوولان پنجشیر قابل ستایش است. بهویژه توجه مسوولان محلی پنجشیر به این امر مهم که امیدوارکننده است.
کتابخوانی از سنتهای پسندیده و با پیشینۀ مردم پنجشیر بوده و پنجشیریان از گذشتههای دور با کتاب و کتابخوانی انس داشته اند، شبها را در زمستانهای سرد زمستانی در کنار صندلیها و روزهای آن زمستانها را در«پیتو»جاها، با کتابخوانی سر میکردند.
استاد حیدری وجودی میگفت: زمستانها مردم قریه به مسجد و یا خانۀ ما میآمدند و پدرم برایشان مثنوی میخواند، به گونهیی که دفاتر مثنوی را به ترتیب تمام میکردند. دقیقاً در همه روستاهای پنجشیر چنین بوده و همچو نشستهای جریان داشته و کتاب میخوانده اند.
در گذشتههای پنجشیر، ملایی که سواد شاهنامهخوانی و مثنویخوانی را نمیداشت، اصلاً او را بیسواد میگفتند و به ملایی نمیگرفتند.
مردم برای اینکه بیاموزند، به وعظهای ملاهای مساجد و به تفسیرهای کتابخوانها گوش میدادند، با حوصلهمندی تمام پای صحبتهایشان مینشستند. ملاهایی را به مساجدشان استخدام میکردند که در کنار سوادِ شاهنامهخوانی و مثنویخوانی، جرأت «مسأله» گفتن را داشته باشد. یعنی ملای برازنده و فوقالعاده از دید مردمان قدیم پنجشیر، کسی بود که ویژهگیها بالا را میداشت.
یادم هست، چند سال پیش مردم قریه ما، یک ملایی را به مسجد قریه استخدام کردند که از یکی از ولایتهای شمال افغانستان بود، او بیچاره در پاکستان درس خوانده و مدتی هم در یکی از مدارس نامدار پنجشیر شاگردی گذشتانده بود. روزی کسی «درگذشت» و بعد از مراسم خاکسپاری، شب در مسجد همه گرد آمدند، یکی از موسپیدان، گفت از ملاصاحب خواهش میکنم که یک مثنویخوانی کند برای ما و استفاده کنیم… ملای مسجد وارخطا شد و گفت من مثنوی را خوانده نمیتوانم، اما تفسیر و حدیث میتوانم برایتان بخوانم. هر کی هر چیزی گفت، یک موسپید دیگر که خیلی شوخ طبع و بذلهگوی است، از گوشۀ صدایش را بلند کرد و گفت: خیر اگر ملا صاحب مثنوی را خوانده نمیتواند، برایش «چار کتاب» پیدا کنید که بخواند. (چارکتاب، کتاب کوچک منظومی است که کودکان بهخاطر آشنایی به خط فارسی، پس از قرآنکریم در مسجد میخوانند). با این گفته همه خندیدند و از خیر کتابخوانی گذشتند.
حکایت دیگری در میان مردمان ولسوالی «دره» است. مولانا نفس، از ملاهای ورزیدۀ آن زمان بوده و در هرجایی به مردم کتاب میخوانده و تفسیر میکرده و کسی را هم آنقدر تحویل نمیگرفته است. روزی در مجلسی برای مردم «مثنوی» خوانی داشته که «ملاعبدی» (او، متبحرتر از ملا نفس بوده) وارد میشود. به محض وارد شدن ملا عبدی به مجلس، مولانا نفس وار خطا میشود و زبانش به لکنت میافند. در این هنگام، یک کسی که با هر دو شناخت و شوخی داشته، طنازانه به مولانا نفس میگوید:
اسلام علیک مولانا نفس
کبک زور آمد به بالای قفس
با این فیالبداهه، همه میخندند و مولانا نفس به ملا عبدی جا خالی میکند.
از این دست خاطرات و طنزها که بیانگر رقابت جدیت در فهم و کتابخوانی بوده، در میان مردم فراوان است.
شاهنامۀ فردوسی، مثنوی معنوی مولانا، هفت عنصر بیدل، اسنکندرنامه نظامی گنجوی، بوستان و گلستان سعدی و در نهایت دیوان حافظ، اینها از کتابهاییست که در گذشتههای پنجشیر همیشه خوانده میشده و مردم با اینها آشنا بودند. حتا کسانی که خط خواندن را بلد نبودند، بیتهای فراوانی از شاعران یادشده و از سنگردیگویان و شاعران پنجشیر، به حافظه داشتند.
سبکهای کتابخوانی در پنجشیر متفاوت است، اگر تقسیمبندییی در این حصه داشته باشیم، سبکهای کتابخوانی را به سه حوزه میتوان تقسیم کرد: حوزۀ خینج و پریان، حوزۀ دره و آبشار، حوزۀ از بازارک به پایین.
هر کدام این سبکها، ویژهگیهای خاص خودشان را دارند، هم در شاهنامهخوانی و هم در مثنویخوانی که بیشتر تفاوت در لحن و اجرای کتابخوانی دارند.
اگر گذشتههای پنجشیر با افراطیت مذهبی سرناسازگاری داشتند و ملاهای افراطی را از قریه و محلهشان به دور میانداختند، دلیلش همین بود که آنها با روحیههای حماسی شاهنامه، با آموزههای عرفانی مثنوی و با تربیتهای اخلاقی سعدی و حافظ زندهگی میکردند.
همین آمیزششان با عشق و عرفان بود که همه سنگردیگوی بودند، بیسوادترینهایشان سنگردی میسرود و در دامنههای کوهها و در برنامههای خوشی، میخواندند.
شور و حالِ «بیتگویی» با «مقام»، «سنگردی» و «قرصک» نیز ریشه در عصیانطبع، آموزههای عرفانی و تربیتهای حماسی دارد.
اما این روند فرهنگی زیبا، در طول جنگها و کوچیده شدن مردم ما در سالهای جهاد و بعدش شرایط مقاومت، صدمه دید و به نحوی زخمی شد. پس از برگشت مردم از دیار مهاجرت، یک عده مسلح با آموزههای وهابیت پاکستانی، آمدند و علیه این سنتهای پسندیده و دیرینه، فتوا صادر کردند. هرچند در کوتاه مدت نتوانستند بالای مردم تأثیرگذار باشند، اما به مرور زمان، این فرهنگها را کمرنگ ساختند که حالا آخرین نفسهایش را میکشد که واقعا درد آور است.
توقع میرود مسوولان فرهنگی در ولایت پنجشیر، این سنتها را حفظ کنند و حتا برای توسعه و زندهکردن دوبارهشان برنامه بریزند.
مراکز کتاب را در ولسوالیهای دیگر هم توسعه بدهند، برای هر ولسوالی، برنامههای خاصِ فرهنگی را راهاندازی کنند.
راهاندازی، مسابقات کتابخوانی، جشنوارههای ادبی و سمینارها و کنفرانسهای فرهنگی… همۀ اینها از یکسو سبب زنده ماندن ارزشها میشوند، از دیگر سو نسلی آگاه و با فرهنگ تربیت میشود که آنها میتوانند آیندۀ فرهنگی این ولایت را تضمین کنند.
اگر مسوولان فرهنگی پنجشیر به این موارد مهم و بهویژه به سنت فرهنگی کتابخوانی توجه نکنند، ما آن سنت گرانبهای فرهنگی مان را برای همیشه از دست خواهیم داد و دیری نخواهد گذشت که آموزههای تکفیری مذهبی لایههای جامعه را بیشتر اسیر خواهد کرد و به دامن این افراطیت سقوط خواهیم کرد.
Comments are closed.