احمد مسعود: طالبان به هیچ تعهد خود به غیرقرارداد خود با آمریکا عمل نکردهاند.
گزارشگر:قربانعلی صفری - ۱۴ دلو ۱۳۹۸
برخیها گفتهاند: تقریباً ۶۰ درصد از مردم افغانستان به نتایج گفتوگوهای صلح میان خلیلزاد و طالبان باورمند هستند. این در حالی است که تقریباً بیش از ۷۰ درصد مردم افغانستان از فرایند صلح آگاهیِ کامل ندارند. هم ایالات متحدۀ امریکا و هم دیگر کنشگرانِ بین المللی میدانند که طرفین اصلی صلح در افغانستان، طرفین اصلی جنگ یعنی دولت و طالبان اند. اما دو طرف درگیر، تا هنوز بر سرِ روند صلح با یکدیگر ندیده و مذاکره نکردهاند. اگرچه در این میان، دولت افغانستان بارها اعلام کرده که آماده است با طالبان در این خصوص گفتوگو نماید؛ ولی طالبان حاضر نشدند با دولت افغانستان مذاکره و گفتوگو نمایند. این موضعِ طالبان نشان میدهد که این گروه نمیخواهد در درون دولت افغانستان اضمحلال یابد، بلکه میخواهد در گفتوگو با ایالات متحدۀ امریکا دوباره اقتدار و نفوذ از دست رفتۀ خویش را در افغانستان بهدست آورد.
آغاز روند گفتوگوهای صلح به رهبری امریکا و با مدیریت زلمی خلیلزاد در همسویی و هماهنگی با دولت افغانستان صورت نگرفت. تشکیل دفتر سیاسی طالبان در قطر نیز نگرانیهای بیشماری را برای دولت افغانستان به همراه داشت. کمتوجهی ایالات متحده به خواستههای حکومت افغانستان در این فرایند از یکطرف و آماده نبودن طالبان برای گفتوگوی مستقیم با دولت افغانستان از سوی دیگر، سبب در حاشیه قرار گرفتن حکومت افغانستان در این فرایند شد. ایالات متحدۀ امریکا زلمی خلیلزاد را که تجربۀ کافی در مسایل افغانستان دارد، به عنوان نمایندۀ ویژۀ خود در امور صلح افغانستان گزینش کرد و در هماهنگی با گروه طالبان توانست اولین دور مذاکرات خویش را با طالبان به گونۀ رسمی در ماه سپتمبر سال ۲۰۱۸ آغاز کند. اما اولین دیدار میان نمایندهگان طالبان و زلمی خلیلزاد نمایندۀ خاص ایالات متحده در امور صلح افغانستان، به تاریخ ١٢ اکتوبر سال ٢٠١٨ در دوحه پایتخت قطر صورت گرفت. مذاکرات دوحه که تقریباً دو سال را تا هنوز در بر گرفته است، همچنان ادامه دارد. موضوعات اساسییی که در این مدت میان خلیلزاد و طالبان مورد بحث قرار گرفته است، شامل موارد ذیل میشود: خروج نیروهای نظامی امریکا از افغانستان؛ مبارزه با تروریسم بینالمللی؛ طرح حکومت موقت؛ مساعد نمودن زمینۀ گفتگوهای بینالافغانی؛ طرح آتشبس؛ کاهش خشونتها و… . اما باید خاطرنشان ساخت که هیچ یک از موارد فوق تا هنوز تحقق نپذیرفته است.
با توجه به گفتههای چند روز اخیر، طالبان طرح کاهش خشونتها را پذیرفتهاند و روند گفتوگوهای صلح وارد مرحلۀ تازهیی شده است، اما حکومت افغانستان بر تأمین آتشبس تأکید میورزد. واقعیت آن است که طالبان آمادۀ پاسخگویی به خواستههای دولت افغانستان نیستند و این خواستۀ حکومت از طالبان (آتشبس) تا حدودی سادهاندیشانه است؛ زیرا در نخستین گامهای اجرایی صلح، طالبان آمادۀ گفتوگو با حکومت افغانستان نشدند و هماکنون حکومت افغانستان بیش از هر زمانِ دیگر در حاشیۀ گفتوگوهای صلح قرار دارد. اما آنچه پرسشبرانگیز است، فرجام این گفتوگوها در غیاب حکومت افغانستان است. از آغاز گفتوگوهای صلح تا این دم اگر ظرافتاندیشی صورت بگیرد، پندار ما نسبت به فرجام این گفتوگوها نااستوار میشود. رویکردهای استقرار صلح در یک جامعه باید به گونهیی باشد که همۀ جوانب تأثیرگذار در روند صلح، از بلندترین مقامات دولتی تا پایینترین سطوح شهروندی و مردمی را در بر بگیرد. رویکرد استقرار صلح در افغانستان اما به گونهیی است که نهتنها سطح مردمی را در بر نمیگیرد؛ بلکه سطوح دولتی را نیز شامل نمیشود. خلیلزاد یک تبعۀ امریکایی با یک عده از طالبان که ارزشهای صلح را به نیکی نمیدانند و به زیست عقلانی باورمند نیستند، نزدیک به دو سال میشود که در مورد سرنوشت مردم افغانستان تصمیمگیری میکنند و جالب اینجاست که در این مدت طولانی تا هنوز هیچ دستاورد ملموس و مشهودی در این خصوص نداشتهاند. دلایل ذیل، امیدها را نسبت به فرجام این گفتوگو ها به یأس مبدل میکند:
۱٫ ساختار ناهماهنگ و ناتمام روند صلح افغانستان: در یک نگرش کلگرایانه، ساختار پروسۀ صلح افغانستان را میتوان در سه سطح در نظر گرفت: یک ساختار داخلی؛ دو ساختار منطقهیی؛ سه ساختار فرامنطقهیی. در ساختار داخلی پروسۀ صلح افغانستان میتوان از حکومت، طالبان، احزاب سیاسی و مردم نام برد. در ساختار منطقهیی روند صلح افغانستان باید آن عده از کشورهایی را مورد توجه قرار دهیم که به نحوی در این فرایند تأثیرگذار هستند و در ساختار فرامنطقهیی پروسۀ صلح افغانستان، بیشترین نقش را باید به ایالات متحدۀ امریکا داد؛ چون ایالات متحدۀ امریکا در دو دهۀ اخیر کنشگر اصلی در تحولات کلان افغانستان بوده است. برای استقرار صلح در افغانستان میان این ساختارها باید هماهنگی کامل بهوجود آید. اما با توجه به واقعیتهای موجود در گفتوگوهای صلح، ناهماهنگی کامل در این خصوص مشاهده میشود. در حوزۀ داخلی میان چهار ساخت (حکومت، طالبان، احزاب و شهروندان) واگرایی فاحش برجسته است. در بعد منطقهیی، میان کشورهای همسایۀ افغانستان تضاد منافع وجود دارد و هریک از این کشورها در صدد اند تا از پروسۀ صلح افغانستان به نحوی بهرهمند شوند. نقش امریکا نیز در این خصوص تعیینکننده است. این کشور اگرچه اقدامات چندی در پروسۀ صلحسازی در افغانستان انجام داده و همچنین خلیلزاد را به عنوان نمایندۀ خویش در این فرایند گماشته است، اما واقعیت امر آن است که امریکا به دنبال استقرار صلح در افغانستان نیست. این کشور در تمام برنامههای خود در افغانستان چنانکه باید عمل نکرده است؛ دموکراسیسازی و مدرنیزاسیونی که امریکا ادعای استقرار آن را در افغانستان دارد، در پایینترین سطح آن در این کشور نهادینه نشده است. به نظر میرسد امریکا متوجه این خطای تاریخی خود در افغانستان شده و برای اینکه در این خصوص اعادۀ حیثیت کند، گفتوگوهای صلح را با گروه طالبان راه انداخته است. اگر ساختار حاکم بر روند گفتوگوهای صلح در نظر گرفته شود، تا هنوز دو ساخت (امریکا و طالبان) مصروف چانهزنیهای خود بودهاند و دیگر ابعاد و جوانب پروسۀ صلح افغانستان در حاشیه بوده و هیچ نقشی نداشتهاند. از اینرو میتوان گفت: تا زمانی که میان این ساختارها هماهنگی و همسویی کافی بهدست نیاید، امکان استقرار صلح در افغانستان بسیار دشوار است.
۲٫ تفکر طالبانیسم: امریکا بر اساسِ یک طرح مکتوب شاید طالبان را وارد قدرت سازد و ادعا کند که بانی صلح در افغانستان شده است؛ اما استقرار صلح به این سادهگی نیست. بدون شک ورود طالبان در حکومت افغانستان به معنای صلح نیست. وجود طالبان در ساختار قدرت و به رسمیت شناختن آن به عنوان یک گروه ذینفوذ در کشور، بحرانهای اجتماعی- فرهنگی تازهیی را میآفریند. تفکر طالبانیسم خاصیت ویروسِ کرونا را دارد؛ هر کجا که نفوذ یابد، اضرار جانبی خود را بروز میدهد. سادهاندیشانه است که جوانِ دانشجویی بگوید: «وقتی میان حکومت و طالبان توافق صورت بگیرد، من در فضای آرام تمام ولایات افغانستان را گشت خواهم زد!» تفکر طالبانی، ما را در فضای کابل میرنجاند، چه رسد در سایر ولایات. طالب با قرار گرفتن در کنار حکومت، از تفکر خود نمیگذرد. پیامدهای ناصوابِ نفوذ تفکر طالبانیسم کمتر از پیامدهای جنگ آنان با حکومت نیست؛ لذا قرار گرفتن طالب در کنار حکومتِ افغانستان قطعاً به معنای استقرار صلح نیست. مراد ما در اینجا صلح به معنی مثبت است، نه صلح به معنای منفی.
۳٫ بینتیجه بودن گفتوگوها: آیا تاهنوز از خود پرسیدهاید که چرا گفتوگوهای صلح طولانی شد؟ در این مدت خلیلزاد با طالبان چه گفته است و در مقابل طالبان از او چه خواستهاند؟ پاسخ اینگونه پرسشها بهصورتِ حتم برای مردم و حکومت افغانستان روشن نیست. اما به گزارشی از سپوتنیک میتوان گفت که طالبان به زلمی خلیلزاد فرستادۀ ویژۀ ایالات متحده در افغانستان وعدۀ «کاهش خشونتها» را دادهاند. این در حالی است که نزدیک دوسال از آغاز گفتوگوهای صلح در قطر میگذرد. در دو سال فقط یک وعده!
طولانیشدن روند گفتوگوهای صلح، بیش از هر چیز دیگر، عدم تعهد امریکا و طالبان را در این خصوص نشان میدهد. در روند گفتوگوهای صلح در قطر کاستیهای زیادی دیده میشود و در نگرشی واقعبینانه فرایند صلح افغانستان با دشواریهای زیادی روبهرو شده و اگر میان سطوح مختلفِ صلح همگرایی بهوجود نیاید و تفکر طالبانسیم جای خود را به تفکر بشردوستانه ندهد، ما همچنان در فضای نابهنجار اجتماعی- سیاسی و حتا فرهنگی بهسر خواهیم برد و صلح همچنان یک سراب باقی خواهد ماند.
Comments are closed.