احمد مسعود: طالبان به هیچ تعهد خود به غیرقرارداد خود با آمریکا عمل نکردهاند.
- ۰۷ حوت ۱۳۹۱
نامم سید عبدالرحیم است و پدرم سید عبدالرحمان نام دارد. خواهری داشتم بهنام فرشته که تقریباً هشتسالِ پیش با شخصی به اسمِ عبدالواسع ازدواج کرد. ثمرۀ ازدواجِ آنان پنج پسر میباشد. اما متأسفانه سید محمد و مریم ـ پدر و مادر عبدالواسع ـ همواره پسرشان را علیه فرشته خواهرم تحریک نموده خشونت کردهاند. با وجود اینکه فرشته ظلم و شکنجۀ زیادی را تحمل میکرد، ولی از ظلم و خشونتی که بر او میرفت، خانوادۀ ما را خبر نمیساخت. با اینهم، ما گاهگاهی از بدرفتاری عبدالواسع و خانوادهاش نسبت به او باخبر میشدیم، ولی هرگاه غرض حلِ مشکل به خانۀ آنان مراجعه میکردیم، با الفاظ زشت و دشنامهای رکیکشان مواجه میگشتیم.
یک روز به پدر عبدالواسع گفتم: اگر خواهرم کدام گناهی دارد و یا کارِ خانۀتان را نمیکند و یا هم احترام فامیل شما را ندارد، به ما بگویید تا او را اصلاح کنیم. و اگر چنین نیست، چرا خواهرم را لتوکوب میکنید؟
پدر عبدالواسع در پاسخ گفت: «دلمان که او را لتوکوب میکنیم یا او را میکشیم. تُره چی که از ما پرسان خواهرت ره میکنی؟… وقتی مُرد، بیا مردهاش را ببر، نه زندهاش را!»
مدتی بعد، هنگام شب عبدالواسع مبلغ ۱۵۰۰ افغانی را به خواهرم میدهد. صبح که عبدالواسع تصمیم میگیرد به طرف وظیفه برود، خانمش را میگوید، همان پول را بیاور تا من بروم. خانمش به شوخی به او میگوید که ۱۵۰۰ افغانی را مصرف کردهام. این دو در بین خود مزاح میکنند، اما مادر عبدالواسع وارد شوخی و گفتوگوی آنها شده به فرشته حرفهای زشت و ناپسند میگوید. ولی عبدالواسع در برابر مادرش عکسالعمل نشان میدهد و به او میگوید: مادر بس کن، دیگر ظلم نکن! ما بین خودمان شوخی کردیم. سپس رو به مادرش نموده میگوید: من میروم ولی مبادا خانمم را لتوکوب کنید!
مادر عبدالواسع یک زن ظالم است، حتا پسرش این را میفهمـد که او همیشه در حق خواهرم، ظلم روا داشته است. پیش از اینها، شوهر فرشته درست نمیدانست که مادرش تا چه اندازه ظالم است؛ اما از این پس، او سخن مادرش را گوش نمیکند و این رویۀ عبدالواسع، مادرش را نگران و جگرخون میسازد که از راز ظلم و استبدادِ او حتا پسرش باخبر شده است. بنابرین، فشار خونش بالا میرود و یک دست و یک پا و نیز زبانش فلج میشود.
اما تمام اعضای خانوادۀ عبدالواسع میگویند که دلیل فلج شدن مادرم، فرشته و عبدالواسع بودهاند. خواهرِ عبدالواسع که در پاکستان زندهگی میکند، توسط فامیل پدرش خبر میشود و از پاکستان به فرشته اخطار میدهد که هر وقت به کابل آمدم، میفهمم که با تو چه کنم. او به خواهرم میگوید مادرم را تو فلج کردی و چندین بار خواهرم را تهدید به مرگ میکند. بالاخره خواهر عبدالواسع از پاکستان به کابل ـ خانۀ پدرش ـ میآید. او یک شب و یک روز را در خانۀ پدرش سپری میکند. در این موقع بدون هیچ مقدمه و پرسشی، برادرش عبدالواسع را علیه خانمش تحریک میکند. به برادرش میگوید: «مادرم مرده، خانم خوده بکش! چرا تا حال زنده است؟»
از قضا وقتی عبدالواسع از وظیفه به خانه میآید، با یک چوب تصادف میکند. خانم خود را سیلیکاری کرده میگوید: «نگفته بودم که چوب را پس کن!» فرشته میگوید: «چوب را پس کرده بودم، حتماً کدام کسی دوباره آن را در جایش گذاشته». پس از اینکه تمامشان داخل خانه میآیند و غذا صرف میکنند، جلسه میگیرند. بنابرین، عبدالواسع به خانمش فرشته میگوید: برو بالا جای خواب پدرم را آماده کن، چری را هم روشن کن که پدرم میخوابد. وقتی فرشته به خانۀ بالا میرود، جای خسرش را آماده میکند و بخاری را روشن میکند. در این هنگام به مدت ده دقیقه برق میرود…
عبدالواسع به تاریخ ۱/۱۱/۱۳۹۱ به همکاری خواهر و اعضای فامیلش، خواهرم فرشته را بهطور ظالمانه با پل ریش در منزلش سر میبرد و خود فرار میکند ولی توسط آمر جنایی حوزۀ هفتم دستگیر میشود. عبدالواسع در اعترافاتِ خود میگوید: «وقتی فرشته را حلال کردم، به خواهرم سونیا گفتم: حالا برایت حلالش کردم دلت یخ کرد و خوشحال شدی؟» زیرا همان روز خواهرش عبدالواسع را علیه فرشته تحرک کرده بود و بر کلکین پرده زده و پل ریش را در دهلیز مانده بود. سونیا بعد از قتل فرشته، به عبدالواسع میگوید، حالا فرار کن. اما وقتی میخواهد فرار کند، آمر حوزۀ هفت میآید و تمامشان را دستگیر میکند. هنگامی که پولیس سونیا را دستگیر میکند، او میگوید: من مهمان هستم و گناهی ندارم. در حالی که پس از تحقیقات به عمل آمده، آمر جنایی گفته است که تحریککنندۀ اصلی عبدالواسع به قتل همسرش، سونیا خواهرش بوده و او شریک جرمِ برادران، خواهر، مادر و پدرِ عبدالواسع محسوب میشود. حالا به نظر میرسد مجرمان تلاش دارند که به قید ضمانت از زندان رها شوند، اما امید میرود که مقامات دلسوز و متعهدِ کشور مانع از این کار شده و قضیه را تا رسیدن آنان به مجازات تعقیب کنند.
سید عبدالرحیم ـ برادر فرشته
Comments are closed.