گزارشگر:داکتر ثریا دلیل وزیر صحت عامه - ۱۵ حوت ۱۳۹۱
هنگامی که از رفاه اجتماعی و انکشاف صحبت میکنیم، سرمایهگذاری روی دختران و زنان نیز به حیث جزوِ جداییناپذیرِ این بحث مطرح میگردد. تجارب سایر کشورها به شمول کشورهای کمتر انکشافیافته و یا آنهایی که در حال انکشافاند، نشان میدهد که سرمایهگذاری روی دختران و زنان، پیامدهای چشمگیری در بهبود صحت، رشد اقتصادی و انکشافِ پایدار دارد. میخواهم در این نوشته، رابطۀ مستقیم بین سرمایهگذاری روی صحت مادران و تعلیم دختران و انکشاف را در افغانستان به استناد ارقام و شواهد علمی بهویژه از دیدگاه اقتصادی به تحلیل بگیرم.
تحقیقات جدید در مورد پیامدهای اقتصادی سرمایهگذاری روی صحت مادران و اطفال نشان میدهد که اگر این سرمایهگذاری در میعادهای معین دورۀ حیات یعنی قبل از حمل، زمان حمل، زایمان، دورۀ نوزادی، طفولیت و دورۀ نوجوانی صورت گیرد، نتایج مهم و قابل ملاحظهیی را در پی دارد. این تحقیقات که در شش کشور آسیایی اجرا شده، نشان میدهد برای هر یک دالر امریکایی که بالای خدمات صحت باروری، خدمات ولادی، خدمات نوزادان و اطفال به مصرف میرسد، بازدهی اقتصادی به ارزش حدود چهل دالر امریکایی را در قبال دارد. بخش اعظم این بازدهی از سبب بلند رفتنِ قابلیت کار و تولید نزد افراد میباشد.
سرمایهگذاری بالای صحت و تغذیۀ مادران و اطفال از طریق شیوههای ذیل منجر به نتایج مثبت اقتصادی میگردد: اولاً این سرمایهگذاریها باعث بهبود در آموزش به شمول انکشاف روانی ـ شناختی و قابلیت یادگیری اطفال، حاضری بهتر و لیاقت در مکتب میگردد. ثانیاً منجر به بلند رفتنِ قابلیت کار و تولید گردیده که این به نوبۀ خود در آیندۀ بالای عواید فرد و خانواده و در کل قوای کار جامعه اثرگذار است.
علاوه بر آن پیامدهای اجتماعی زنان و اطفال صحتمند در سعادت، یکپارچهگی و ثبات خانواده بهحیث هستۀ اجتماعی که البته پیمایش کمی آن از نظر اقتصادی مشکل است، قابل ملاحظه است. تغذیه در دوران طفولیت هم تأثیرات مهم و جدی بالای صحت در سالهای جوانی و کهولت، قابلیت کار و تولید و بالاخره عواید افراد دارد. بسیاری عواقب ناشی از سوء تغذیه در دو سال اول حیات کودک، غیرقابل ارجاع و غیرقابل ترمیم بوده میتوانند. از همین سبب دانشمندان تغذیه، دو سال اولِ حیات کودک را بسیار بااهمیت دانسته و این دوره را به نام «فرصت حیاتی» برای تغذیه نام گذاشتهاند. ارقام سایر کشورها نشان داده است که بهبود تغذیۀ کودکان زیر دو سال، منتج به چهلوشش درصد افزایش در عواید افراد در زمان جوانی و کهولت میگردد. بهطور مثال، کمبود آهن نزد اطفال با رشد اقتصادی رابطۀ نزدیک دارد. چنانکه کمبود آهن در افراد از سبب تأثیرات منفی آن بالای قابلیت کار، سبب ضیاع دو تا هشت درصد تولید ناخالص داخلی میگردد. همچنان کمبود ویتامین آ نزد اطفال که به آسانی قابل وقایه است، سبب نابینایی در نزد آنها شده میتواند. اختلال رویت ناشی از اسباب مختلف در صورتی که اصلاح نشود، تأثیرات سوء در آموزش، تعلیم و بالاخره تواناییهای اقتصادی افراد میگذارد. بنابرین، سرمایهگذاریهای میانمدت و درازمدت در برنامههای طب وقایوی مانند بهبود تغذیه و استفاده از عناصر مغذی، ویتامینها و منرالها، تنظیم خانواده و فاصلهدهی میان ولادتها، تطبیق واکسین برای اطفال و مادران، سبب کاهش بیماریها و در درازمدت منتج به صرفهجویی در هزینۀ مالی برای خانواده و حکومت میگردد.
حال میخواهم این بحث را از بُعد تعلیمات دختران به تحلیل بگیرم.
تعلیمات دختران، تأثیرات عمیق و فزایندهیی بالای ابعاد مختلف صحت و رفاه اجتماعی دارد. اولتر از همه، ازدواجها در سنین مقدم و باروری مقدم با تعلیم دختران رابطۀ ناگسستنی دارد. هر قدر درجۀ تعلیم دختران بلند میرود، سن ازدواج به تعویق میافتد. در افغانستان خانمهایی که تحصیلات عالی دارند، نسبت به خانمهای بدون تعلیم، تقریباً پنجسال دیرتر ازدواج میکنند. میزان ازدواج قبل از سن هژده سالهگی نزد دختران بدون تعلیم، نسبت به دختران با تعلیمات ثانوی و یا عالی سهمرتبه بیشتر است. یک رابطۀ معکوس بین تعلیم مادر و تعداد فرزندان وی وجود دارد. ارقام حاصله از مطالعۀ مرگومیر در افغانستان (۲۰۱۲)، ثبوت خوب این حقیقت است. چنانکه مادران بدون تعلیم، بهطور اوسط پنج اعشاریه سه طفل دارند، در حالی که این رقم نزد مادران با تحصیلات عالی، دو اعشاریه هشت طفل دریافت گردیده است.
سه عامل عمده سبب میگردد که صحت مادران و اطفال از تعلیم مادران متأثر گردد:
نخست: توانایی خواندن، نوشتن و حساب مادران را قادر میسازد که مشکلات صحی را شناسایی نموده و جهت تداوی به مراکز صحی رجوع نمایند. برعلاوه، آنها قادر اند راهنماهای تداوی را بخوانند و مطابق دستورات، تداوی را عملی کنند. دوم: با افزایش سالهای مکتب نزد مادران، طب جدید بیشتر مورد پذیرش آنها قرار میگیرد و استفاده از خدمات صحی برای مادر و خانواده افزایش مییابد. سوم: مهمتر از همه، تعلیمات مادران باعث میشود که آنها دانش، نگرش، مهارتها و رفتار بهزیستی را به فرزندان خویش انتقال دهند.
تعلیمات دختران مسوولیتپذیریشان را در محیط خانه و بیرون از خانه بلند میبرد. این مسوولیتپذیری دختران و زنان در فرهنگ افغانستانی که در بسیاری مناطق خانوادهها یکجا با هم زندهگی میکنند و از هم تأثیرپذیر هستند، نقش بالاتر را بازی مینماید. در نتیجه، خانمها به حیث مسوولین در مکاتب، در کلینیکها، در شفاخانهها، در شهرداریها، در تجارت و بالاخره در دولت مطرح میگردند و این شراکت در مسوولیت و تصامیم سبب میشود که جامعه شیوههای حل مشکلات را از دیدگاههای متفاوت، غیرمتجانس و احتمالاً انساندوستانهتر تجربه کند.
توجه به حفظالصحه در زمان حمل و ولادت میتواند خطرات اختلاطات و بیماریهای میکروبی را که ممکن سبب مشکلات جدی و حتا مرگ مادر یا طفل و یا هر دو گردد، کاهش دهد. در افغانستان، مادران با تحصیلات عالی بیشتر از شفاخانه برای ولادت استفاده میکنند.
مطالعۀ مرگومیر در افغانستان (۲۰۱۲) نشان میدهد که هفتادوشش درصد مادران دارای تحصیلات عالی و تنها بیستوهشت درصد مادرانی که بدون تعلیماند، برای ولادت اطفالشان به مراکز صحی مراجعه مینمایند. تجارب سایر کشورها نشان داده است که هرقدر میزان تحصیلات عالی نزد دختران بلند میرود، میزان مرگومیر مادران در آن کشور کاهش مییابد.
مطالعات مرگومیر در افغانستان نشان میدهد که شانس زنده ماندنِ اطفال رابطۀ قوی با تعلیم مادرانشان دارد. چنانکه در یکهزار تولد زنده، هفتادوچهار طفل از مادرانِ بدون تعلیم، قبل از سن یکسالهگی فوت میکنند. در حالی که این شاخص نزد اطفالی که از مادران با تحصیلات عالی تولد شدهاند، پنجاهوپنج در هر هزار تولد زنده میباشد. همچنان از هر هزار طفلی که تولد میگردد، یکصدوسه طفل از مادران بدون تعلیم قبل از سن پنجسالهگی فوت مینمایند، درحالیکه این شاخص نزد اطفالی که از مادران با تحصیلات عالی تولد شدهاند، هفتادوسه واقعۀ فوتی در هر هزار تولد زنده محاسبه شده است.
تجارب جهانی نشان میدهد که یکسال افزایش در تعلیم مادر، سبب هفت تا نه درصد کاهش در میزان مرگ اطفال کمتر از پنجسال میگردد. میزان مرگومیر اطفال زیر پنجسال در نزد مادرانی که حد اقل هفت سال مکتب خواندهاند، پنجاهوهشت درصد نسبت به اطفالی که مادرانشان هیچگونه تعلیم نداشته است، پایینتر است. در نتیجه؛ تعلیم مادران، سن ازدواج، تعداد تولدات، کاهش در مرگومیر مادر و طفل، و بالاخره مادران و اطفالِ سالم اجزای تعیینکنندۀ پیشرفت دستگاه اقتصادی یک کشور شمرده میشوند. از همه مهمتر، معقولیت و کمال این اجزای پیشرفت، وقتی مشهود میگردد که از یک نسل به نسل دیگر انتقال مییابد و معمولاً این انتقال از مادر به فرزند، پایداری و نهادینه شدنِ این تحول اجتماعی را تمثیل میکند.
مطالعات علمی، پیامدهای سرمایهگذاری بالای تعلیم و صحت دختران را بر تولید ناخالص داخلی نیز محاسبه کرده است. مطالعات بانک جهانی نشان داده است که یک درصد افزایش در تعلیمات دورۀ ثانوی دختران، منتج به صفر اعشاریه سه درصد افزایش در عواید سالانۀ هر فرد در آن کشور میگردد. این افزایش برای بسیاری کشورهای کمتر انکشافیافته از جمله افغانستان قابل یادداشت است. بالعکس، سرمایهگذاری نکردن بالای تعلیمات دختران و صحت مادران و اطفال، به قیمت عواید کمتر سالانه و رشد بطی اقتصادی تمام میشود.
بر پایۀ پیشبینیهای بانک جهانی، هر گاه در سال ۲۰۱۰ میلادی هر کودک در کشورهای رو به توسعه دورۀ مکتب ابتداییه را تمام کند، این کشورها در سال ۲۰۳۵ میلادی، شاهد افزایش یک بر سه تا نصفِ تولید ناخالص داخلی خواهند بود .
این تحلیل میتواند یک رهنمود برای سیاستگذاری، تعیین اولویت در سرمایهگذاری و تخصیص منابع مالی باشد.
در حالی که در افغانستان نسبت به هر زمان دیگر، بحث استفادۀ معقول از منابع محدود مالی و سرمایهگذاریهای هدفمند در زمینههایی که بازدهیِ موثر و وسیع اقتصادی داشته باشد مطرح است؛ سرمایهگذاری بر روی دختران و زنان در این کشور، یکی از آن زمینهها به شمار میرود.
در فرجام، امیدوار هستم خانوادهها، جامعه و بهویژه مسوولان و سیاستگذاران در مورد نقش بالقوۀ دختران و زنان فراتر از نقش سنتی آنها فکر کنند و سرمایهگذاری بر آموزش دختران و صحت مادران و کودکان را به عنوان یک اصل در رشد اقتصادی، در اولویت کاریِ خویش قرار دهند.
Comments are closed.